اسلاید بار اصلیتحلیل‌هاتحلیل‌های سیاسی

چگونه از وقوع جنگ جهانی دیگری جلوگیری کنیم؟

هنری کیسینجر، نشریۀ انگلیسی ذه اسپکتاتور

مترجم حیدر سهیلی اصفهانی

 مقالۀ هنری کیسینجر، این سیاستمدار همیشه مشاور برای رؤسای جمهوری آمریکا، دربردارندۀ عناصر مهمی دربارۀ جنگ اوکراین است. پژوهشگر نازک اندیش، به راحتی می‌تواند دریابد که او چه می‌خواهد بگوید؛ در وهلۀ اول می‌گوید: مرحلۀ نخست جنگ تمام شد، حالا باید به فکر بلعیدن اوکراین باشید. سپس، تاکید می‌کند که در مرحلۀ مذاکره، دنبال دستآورد کامل نباشید. می‌توان بعدا از مذاکرات پیگیر طولانی، روند خسته‌کننده و تحریک آمیزی برای دامن زدن به خصومت بین روسیه و اوکراین ایجاد کرد. در مرحلۀ بعد، توصیه می‌کند که در صدد ادامۀ این روند با هدف نابودی روسیه نباشید که اولا ممکن نیست و ثانیا، ممکن است هزینه‌های سنگین پیش‌بینی ناپذیری روی دستتان بگذارد. مقالۀ پر باری از نشریۀ اسپکتاتور است که پایگاه سهیل رسانه ترجمه و در اختیارتان قرار داده است.

 جنگ نخست جهانی، نوعی خودکشی فرهنگی بود که به چیرگی و برتری اروپا پایان داد. رهبران اروپایی، به تعبیر کریستوفر کلارک، مورخ استرالیایی، آن چنان چشم بسته و خواب‌زده، پا به این درگیری بزرگ نهادند که اگر امکان پیش‌بینی  جهان را در پایان ۱۹۱۸ داشتند، هیچ کدامشان به این درگیری تن نمی‌دادند. در دهه‌های گذشته، آنان با تشکیل دو اتحادیه که راهبردشان با برنامه‌هایشان برای بسیج توده‌ای گره خورده بود، به رقابت‌های خود دامن زدند. در نتیجه، در سال ۱۹۱۴، قتل ولیعهد اتریش در سارایوو مرکز بوسنی ، به دستِ یک قوم‌گرای صرب، به اوج‌گیری جنگی تمام عیار و دست جمعی انجامید؛ آن هم زمانی که آلمان، با هجوم به بلژیک بی طرف، همۀ هم و غم خود را برای نابودی فرانسه به کار گرفت تا فرجام دیگری را برای اروپا رقم بزند.

  دولت‌های اروپایی، با درک پایین از حجم تقویت نیروهای نظامی یکدیگر با بهره‌گیری از فن‌آوری، اقدام به ویرانگری بی‌سابقۀ یکدیگر کردند و فقط در اگوست ۱۹۱۶ بود که پس از دو سال جنگ و میلیون‌ها تن تلفات جانی، نیروهای اصلی متخاصم در غرب (بریتانیا، فرانسه و آلمان) شروع به بررسی چشم‌اندازهایی برای پایان دادن به کشتار کردند. همین احساس در شرق و در میانِ قدرت‌های رقیب، یعنی اتریش و روسیه پدیدار شد. البته از آن جایی که هیچ سازش قابل تصوری نمی‌توانست فداکاری‌هایی را که قبلا انجام شده توجیه کند و از آن جا که هیچ کس نمی‌خواست احساس ضعف خود را برجسته کند، رهبران طرف‌های درگیر، برای آغاز روند رسمی صلح در شک و تردید بودند. از این رو، آن‌ها به دنبال میانجیگری آمریکا بودند. کاوش‌های سرهنگ ادوارد هاوس، فرستادۀ شخص پرزیدنت وودرو ویلسون نشان داد که صلح مبتنی بر اصلاحیه‌ای از وضعیت موجود در دسترس است. با این حال، ویلسون، در حالی که نه تنها مایل بود، بسیار مشتاق هم بود، اما میانجیگری را تا پس از انتخابات ریاست جمهوری در نوامبر به تعویق انداخت. در همین فاصله، عملیات بریتانیایی- [فرانسوی] موسوم به سام و عملیات وردون آلمان‌ها، دو میلیون تلفات دیگر اضافه کرد.

 به قول فیلیپ زلیکو، دیپلماسی به راهی تبدیل شد که کمتر پیموده شده است. جنگ بزرگ، دو سال دیگر ادامه یافت و میلیون‌ها قربانی گرفت و به طور غیرقابل جبرانی به موازنۀ قوا در اروپا آسیب زد. سیلاب‌های انقلاب‌، آلمان و روسیه را درنوردید. دولت اتریش- مجارستان از نقشه ناپدید شد. فرانسه توش و توانش را به کلی از دست داد. بریتانیا سهم قابل توجهی از نسل جوان و ظرفیت های اقتصادی خود را فدای الزامات پیروزی کرده بود. پیمان تنبیهی ورسای که به جنگ پایان داد، بسیار شکننده‌تر از ساختاری بود که جایگزین آن شد.

 هرچند زمستان، مانع بزرگی برای ادامۀ عملیات نظامی در اوکراین است، اما آیا جهان امروز، این بحران را به سانِ نقطه عطف مشابهی نمی‌بیند؟ البته من بارها، حمایتم را از تلاش نظامی متحدان برای خنثی کردن تجاوز روسیه در اوکراین ابراز کرده‌ام، اما زمان آن فرا رسیده است که تغییرات استراتژیکِ روی داده و روند ادغام آن‌ها در ساختار جدیدی برای دستیابی به صلح، از طریق مذاکره به انجام برسد.

 اوکراین برای اولین بار در تاریخ نوین، به کشور بزرگی در اروپای مرکزی تبدیل شده و با کمک متحدان خود و با الهام از رئیس جمهوریش، ولودیمیر زلنسکی، نیروهای متعارف روسیه را که از زمان جنگ جهانی دوم به بعد در اروپا حضور داشتند، مهار کرده است و نظامِ بین المللی – از جمله چین – با تهدید روسیه یا استفاده از جنگ‌افزارهای هسته‌ای‌اش مخالف است.

 این روند، مسائل اصلی را دربارۀ عضویت اوکراین در ناتو مطرح کرده است. اوکراین یکی از بزرگترین و موثرترین ارتش‌های زمینی را در اروپا در اختیار دارد که آمریکا و متحدانش آن را تجهیز کرده‌اند. این فرایند صلح باید به هر صورت، اوکراین را با ناتو پیوند دهد. گزینۀ بی‌طرفی، به ویژه پس از پیوستن فنلاند و سوئد به ناتو، دیگر معنی ندارد. به همین سبب است که در ماه مه گذشته، من توصیه کردم در امتداد مرزهای موجود در جایی که جنگ در ۲۴ فوریه آغاز شد، خط آتش بسی ایجاد شود. روسیه، از آن خط، از متصرفاتش عقب نشینی خواهد کرد، البته نه از سرزمینی که نزدیک به یک دهه پیش اشغال کرده است، از جمله کریمه. چنین مناطقی می‌توانند موضوع مذاکره پس از آتش بس باشند.

 اگر جنگ یا مذاکره نتوانند خط تقسیم پیش از جنگ بین اوکراین و روسیه را احیا کنند، می‌توان به گزینۀ خودمختاری فکر کرد. می‌توان به ویژه در سرزمین‌های مورد مناقشه‌ای که در طول قرن ها بارها دست به دست شده‌اند، تحت نظارت بین المللی، دربارۀ حق تعیین سرنوشت، همه پرسی راه انداخت.  

 هدف از فرایند صلح دو چیز خواهد بود؛ تأیید آزادی اوکراین و تعریف ساختار جدید بین المللی، به ویژه برای اروپای مرکزی و شرقی. در نهایت، روسیه باید در چنین نظمی جایی پیدا کند.

 نتیجه مطلوب برای بعضی‌ها، ناتوانی روسیه در اثر جنگ است. من مخالفم! با وجودِ همۀ تمایلی که روسیه به خشونت نشان می‌دهد، این دولت، کمک‌های تعیین کننده‌ای به حفظ موازنۀ بین‌المللی و توازن قوا برای بیش از نیم هزاره کرده است. نقش تاریخی آن نباید کمرنگ شود. عقب‌نشینی‌های نظامی روسیه، قدرت جهانی هسته‌ای این کشور را از بین نبرده است و این امکان را فراهم می‌آورد که به تشدید تنش در اوکراین بینجامد. حتی اگر این توانایی کاهش یابد، انحلالِ روسیه یا از بین بردن توانایی‌هایش برای سیاست استراتژیک، می‌تواند قلمروش را که شامل ۱۱ منطقه زمانی است، به تهی‌گاهی* در معرض مناقشه تبدیل کند. جوامع رقیبش، ممکن است تصمیم بگیرند که اختلافاتشان را با خشونت حل و فصل کنند. کشورهای دیگر ممکن است به دنبال گسترش ادعاهای خود با زور باشند. همه این خطرات، با وجود هزاران سلاح هسته‌ای که روسیه را به یکی از دو قدرت هسته‌ای بزرگ جهان تبدیل کرده است، تشدید تشدید خواهد شد.

 از آن جایی که رهبران جهان در تلاش برای پایان دادن به جنگی هستند که در آن، دو قدرت هسته‌ای با کشوری مسلح به سلاح‌های متعارف رقابت می‌کند، باید دربارۀ تأثیر این درگیری و راهبرد بلند مدت فناوری پیشرفته و هوش مصنوعی اولیه نیز فکر کنند. سلاح‌های خودکاری در حال حاضر وجود دارند که می‌توانند تهدیدات مورد نظر خودشان را تعریف، ارزیابی و در معرض هدف قرار دهند و بنابراین، در موقعیتی قرار بگیرند که آغازگر جنگ باشند.

 هنگامی که محدودیت‌های کنونی برطرف شد و فناوری پیشرفته به سلاح استاندارد جنگ تبدیل شد و رایانه‌ها مجریان اصلی استراتژی شوند، جهان در شرایطی قرار خواهد گرفت که ما هنوز هیچ مفهوم ثابتی برای توصیف آن نداریم. وقتی رایانه‌ها دستورالعمل‌های راهبردی را در مقیاس وسیع و به گونه‌ای تجویز می‌کنند که دروندادهای انسانی را محدود کرده، در معرض تهدید قرار خواهد داد، رهبران چگونه می‌توانند نظارت‌های خود را اعمال کنند؟ در میان چنین گرداب متضاد اطلاعات، ادراکات و قابلیت های مخرب، چگونه می‌توان تمدن بشری را حفظ کرد؟

 هنوز هیچ نظریه‌ای برای توصیفِ این جهان متجاوز وجود ندارد و تلاش‌های مشورتی دربارۀ این موضوع هنوز تکامل نیافته است؛ شاید به این سبب که مذاکرات معنادار ممکن است اکتشافات جدیدی را فاش کند و این افشاگری، خود خطری برای آینده باشد. چیرگی بر اختلاف بین فناوری پیشرفته و مفاهیم راهبردهای نظارتی آن، یا حتی درک مفاهیم کامل آن، امروزه به اندازۀ تغییرات آب و هوایی مهم است و به رهبرانی با تسلط بر فناوری و تاریخ نیاز دارد.

 تلاش برای برقراری صلح و نظم دارای دو بخش است که گاهی اوقات متناقض تلقی می‌شوند؛ پیگیریِ عناصر امنیتی و الزام به مصالحه. اگر نتوانیم به هر دو دست یابیم، نمی توانیم به هیچ کدام برسیم. راه دیپلماسی ممکن است پیچیده و خسته کننده به نظر برسد، اما در مسیر نیل به آن، برای انجام این سفر، هم به بینش و هم به شجاعت، نیاز مبرمی احساس می‌شود .

  • تهی‌گاه: خلاء