یه سال خوب
نشسته بودم لب حوض، ماهیها رو نگا کنم،
با موج ریز روی آب، صفا کنم… صفا کنم!
شاخۀ بید سر حوض، عجب میرقصید توی باد
انگاری که یه عمریه منتظره امروز بیاد
میون اون موج قشنگ، قطرههای بارون میریخت
قطرههای بارون ریز از دل آسمون میریخت
پهن میشد توو موج حوض، توی حیاط خونمون
خیس میشد صورت من، از شرههای آسمون
شبنم رو برگ گل سرخ، رو گونههای یاسمن
غرق شدم توو گیس باد، توو موج احساس چمن
توو این همه عشق و صفا تنها نبودم با خودم
گنجیشکها هم رو شاخهها شلوغ میکردن دم به دم
ترانههای عاشقی با جیرجیرای ریزشون
بیاعتنا به موج باد، پر میزدن به آسمون
نمیدونم چقدر گذشت، برای من یه سال بود
کاش دوباره بازم بیاد اون سال زیبا، زودِ زود
حیدر سهیلی اصفهانی (صخره)