من «حق مخالفتم» را به کسی نمیفروشم| حق مخالفتم متعلق به خود من است!
حیدر سهیلی اصفهانی
من نمیدانم کدام آدم «خوش سلیقهای» ممکن است چشم طمع به بدن معصومۀ علینژاد داشته باشد. اگر واقعا چنین کسی وجود داشته باشد، من حق را به این زن میدهم که بدنش را برای خودش نگه دارد، اما من، بیشتر دوست دارم «نظرم» را برای خودم نگه دارم و از آن مهمتر، «حق مخالفتم» را..!
بدترین روزگار حیات سیاسی
من بر این باورم که بدترین روزگار حیات سیاسی در ایران، همین سالهایی است که در آن به سر میبریم. نه به این سبب که شاخصهایی از دیکتاتوری درمملکتمان هست. چون در طول تاریخ معاصر این مملکت، من دورهای را ندیدهام که واقعا دموکراسی یا مردمسالاری اصلا وجود داشته باشد. بوده زمانهایی که هرج مرج، نوعی استیلای تودهای را رقم زده و حتی آثار مخربش را هم یا دیدهام یا دربارهاش خواندهام، اما این که نظامی بر سر کار بوده یا هست که اجازه میداد یا میدهد آزادی و مردم سالاری در این مملکت حاکم شود، هر کس باور کند، قطعا خیلی «باحال» است!
این سالهایی که ما در آن به سر میبریم، بدترین سالهای حیات سیاسی در ایران است، چون تو حتی نمیتوانی مخالف باشی! مخالفت هم سرقفلی دارد و متعلق به کسی است که بتواند از آن کسب و کارِ نان و آب داری، «نه ضرورتا حلال» در بیاورد.
روزگاری، حزب توده، حق مخالفتش را به اتحاد شوروی فروخته بود. همین حرف شنویی حزب از مسکو، به بلای جانش تمام شد و بدان جا رسید کارش که مردم مسخرهاش میکردند: «اگر در مسکو برف ببارد، اعضای حزب توده در تهران چتر بر سرشان میگیرند!» حزب توده برای نجات خود از این نیشخند و برچسب، به زمین و آسمان چنگ زد و با وجود امکانات فراوان و متعددی که به کار گرفت، نتوانست جان به در برد. چون در آن روزگار، چنین اتهامی، فوق العاده رکیک محسوب میشد.
حالا چه طور؟ باز هم فروش حق مخالفت به بیگانگان عار و ننگ ابدی است؟
نه تنها جواب من منفی است، بلکه اوضاع درست بر عکس است. اگر شما بگویی من مخالف سیاستهای نظام هستم، اما هیچ جیره و مواجبی از بیگانه نگیری و برعکس، نوکری بیگانه و پذیرفتن سیاستهایش را محکوم کنی، نه تنها مخالف یا اپوزیسیون محسوب نمیشوی، بلکه «خاک بر سری» هستی که در هر حال، از جمهوری اسلامی دفاع میکنی و باور داری بلاخره این نظام اصلاح میشود.
شبکههای خبری ایرانی!؟
منبع اصلی اطلاعات، شبکهای است موسوم به ایران اینترنشنال که من به سبب قداست نام ایران، نامش را سعودی اینترنشنال گذاشتهام. با وجود آن که روزنامۀ انگلیسی دیلی تلگراف، الف تا یای آن شبکۀ مزدور را بیرون ریخته، اما باز هم استناد خیلیها به این شبکه است. میدانیم ریاستش را یک سعودی برعهده دارد. مسئولان رده پایینترش را از اعضای جریان تجزیه طلب الأحوازیه انتخاب کردهاند و ارتباط این جریان با گروهک مجاهدین خلق (از دوران صدام) و نوکری این گروهک برای اسرائیل و عربستان، باعث شده بسیاری از اعضای شبکه از همین گروهک باشند و البته عدهای جویای پول از بیبیسی فارسی و غیره و ذلک!
همین خانم که اصرار دارد بدن استخواننمایش را به آن کس که دلش میخواهد ارائه دهد، اکنون حق مخالفتش را به شبکۀ صدای آمریکا فروخته است. این شبکه هم منبع اطلاعات دیگری است. هر دو شبکه، دربارۀ حجم فساد در ایران، زندانیان سیاسی و غیره و ذلک ، راست و دروغ (کاملا در هم، به حکم سوا کن، جدا کن!) داد سخن سر میدهند. برای سعودی اینترنشنال که هر بار یک دو جین از مخالفان دولت متبوعش، به ضرب شمشیر گردن زده میشوند و جناب جلاد مصاحبه میکند و دربارۀ “رأفت اسلامی گردن زدن” سخنرانی میکند، رسیدگی نکردن کافی به زندانیان سیاسی کرونایی در ایران، واقعا سوژۀ جالبی است.
«من و توی» معلوم الحال که کارش به ریزهخواری از سوراخهای انبانِ پارۀ بودجههای دیگر شبکهها رسیده یا «رادیوفردا» با تعلق رسمی به سازمان اطلاعات و وزارت امور خارجۀ آمریکا و بیبیسی فارسی که اصلا استانداردهای رسمی بیبیسی ورلد را رعایت نمیکند و ما باید باور کنیم بخشی از بیبیسی مادر است- بماند که بارها اعلام شده است بودجهاش را از وزارت امور خارجۀ انگلیس میگیرد- و … اینها فقط بخشهای کوچکی از مثنوی هزار منی است که روی سر این مردم بیچاره تلنبار میشود.
اگر مخالفم چه کنم؟
آیا من با سیاست رهبری مخالفم؟ یا باید خط این شبکههای خارجی را بپذیرم و هر چه میگویند دنبال کنم و تمام قد با هر چه رهبری میگوید مخالفت کنم، یا این که اگر بین سخنان رهبری اهم و مهم کردم و با بخشی موافق و با بخشی مخالف باشم و دربارۀ بخشی دیگر حرف داشته باشم، من دراصل جیرهخوار اویم و یا سعی دارم به نحوی ایشان را توجیه کنم. بدون تعارف، من باید بین محمد بن سلمان و علی خامنهای یکی را انتخاب کنم. راه دیگری نیست. چون عدهای از اوباش با نام اپوزیسیون، حق مخالفتشان را یا به محمد بن سلمان فروختهاند، یا به دونالد ترامپ پیشکش کرده بودند و یا در پیشگاه بنیامین نتانیاهو، این مردک سرتاپا نجس ایران ستیز، دم تکان میدهند.
میبینید به چه فلاکتی رسیدهایم؟
پیش از این میتوانستیم مخالف شاه باشیم و امیدوار باشیم که مردم بین دو دیدگاه منِ نوعی و محمد رضا پهلوی، یکی را انتخاب کنند و حتی اجازه میدادم که به راه سومی بروند که آمیزهای از هر دو نظر یا بیاعتنا به هر دو نظر باشد.
حالا من راهی ندارم، جز این که حق مخالفتم را به این بنگاههای بیگانه تحویل دهم. باز هم، خوش به حالِ عدهای که اقلا در ازایش پشیزی میگیرند، ای خاک بر سر آن کس که نه پشیزی میگیرد و نه اصلا کسی او را میشناسد و ابله، در شبکههای اجتماعی برای این دکانهای ایران ستیزِ اغلب تجزیه طلب، سینۀ مفت و مجانی هم میزند.
مخالفت اصلا چیست؟
مخالفت ابراز نظری است که انسان با بررسی سیاستی یا رفتاری سیاسی و سبک و سنگین کردن کامل آن، در پیش میگیرد. یعنی من، با این رفتار سیاسی که ممکن است به زیان مملکت باشد، مخالفم و خواستار حذف یا تجدید نظر دربارۀ آن هستم. ممکن است از حکومت، رفتار سیاسی دیگری دربارۀ موضوع دیگری سر بزند و من با صدای رسا، از آن ستایش کنم. باز بررسی کردم، سبک و سنگین کردم و در حد سوادم سنجیدم، سوادم کافی نبود، مقالات عدیده خواندم، سخنان کارشناسان را دنبال کردم و حال میبینم در جمع بندی نهایی رفتار درستی است، لذا ستایش و استقبال میکنم.
اما اگر حق مخالفتم را به دشمن فروخته باشم، در این مملکت کسی آب بخورد، باید نه بگویم! حق بررسی ندارم، چون سعودی اینترنشنال قرار نیست، آن را به درستی بررسی کند و نظر درستی به من بدهد. این شبکه فقط باید بگوید: “بد است، بد است، بد است”. چون ترجمۀ نوشتۀ رئیس آن است: “هذا سئ، ثم سئ، ثم سئ!”
من حق مخالفتم را به کسی نمیفروشم!
حق مخالفت یک کارشناس، برای مملکت یک ثروت است. من درس میخوانم، کار آموخته میشوم تا با استفادۀ بهینه از حق مخالفتم، به مملکتم یاری برسانم. در این جا، حق موافقتی هم هست. حق حمایتی هم هست. آن را هم برای کمک به طرحهایی به کار میگیرم که مفید است و برای آیندۀ این مملکت خوب و شایسته… نه موافقتم را به دشمن میفروشم و نه مخالفتم را..!
اپوزیسیونی هم که از دشمن پول بگیرد و حق مخالفتش را با اهداف دشمن هماهنگ کند، غلط میکند نام اپوزیسیون را بر خود بگذارد. این جریان صرفا نوکر اجنبی است و در نهایت، میتواند نام خود را «اوپفیوزسیون» بگذارد، خلاص!
اپوزیسیون واقعی منم!
همین جا زندگی میکنم. همین جا گرانی را تحمل میکنم، از تحریمها رنج میکشم، ستم میبینم و همین جا مخالفت میکنم. اگر هم با رفتار زنندۀ ماموری رو به رو شدم و از او سیلی ناروایی خوردم، حاضرم دست آن مامور هممیهنم را ببوسم، اما بر دستان نجس دشمن نا به کارِ گجسته نهاد تف هم نمیاندازم!