اسلاید بار اصلینوشته‌های گوناگون من

من وکرونا..!

حیدر سهیلی اصفهانی

خیال می‌کردم کرونا به من هیچ دسترسی ندارد. همیشه ماسک ان نود و پنج را روی صورت داشتم و کمتر هم بیرون می‌رفتم. صرفا برای خرید به بازار! اما در برابر مغازه‌ای، خیلی راحت کرونا گرفتم، آن هم از نوع دلتایِ وحشی… مرغ‌ فروشی که تا آن زمان، صد بار التماسش کرده بودم که پرده‌ای پلاستیکی بگذارد یا ماسک استفاده کند، هنگام تحویل جنس، ویروسش را هم به من هدیه داد. به همین راحتی! او بدون ماسک و من با ماسک ان نود و پنج!

پس از دو هفته‌ای تب و لرز… خودم و اعضای خانواده‌ام و درگیری ریه، فقط برای خودم… ویروس حریف ما نشد. شاید به این علت که عادت داریم هر بار هنگام بازگشت از بیرون حلق و بینی خودمان را ضد عفونی کنیم و شاید‌های دیگر، اما برای این که پیروز شویم کارهایی کردیم، شاید به درد شما بخورد.

به تست اصلا اعتماد نکنید!

از همان اول، دچار بدخوابی شدم. هرچه می‌خواستم بخوابم، خیلی راحت بیدار می‌شدم و کمی هم کلافه بودم. بعد هم سرفه سراغم آمد. هنگام ضدعفونی گلو، نمک زیادی استفاده کردم، گفتم: شاید علت اصلی آن است که گلویم اذیت شده و به سرفه انجامیده است. بلاخره فردایش، فقط برای محکم‌کاری و اطمینان از این که مبتلا نشدم، به درمانگاه محل رفتم. اکسیژن خونم را اندازه گرفتند و برایم آزمایش رپید نوشتند، فقط بینی! من هم به مرکز مربوطه رفتم که با طویله، مو نمی‌زد، با کادر درمانی فداکار! نمی‌دانم از آن کادر «فداکار» چگونه انتظار نتیجۀ درست داشتم. درستش آن بود که هر چه آن‌ها بگویند عکسش را درست بگیرم.

اما بعد از مدت زمانی که برای یک عمل مغز باز کافی بود، بلاخره نتیجۀ منفی مرا صادر کردند. به قول تکیه کلامِ دوران بچگی من، “کور از خدا چی می‌خواد؟ یه چاله که بیفته تووش!” آن چاله هم به لطف «کادر درمان فداکار» که آخرش به سبب لحن زشت و پرخاش‌های بی‌دلیلشان و آن چشم‌های دریده‌شان، کارم با آن‌ها به دعوا کشید، کنده و آماده تحویل من شد. من هم از خدا خواسته با کله پریدم داخلش و مطمئن شدم آنفولانزاست!

کرونا تاخت تازان و از پی‌اش من!

کل سلاح من برای جنگیدن با کرونا، استامینوفن اعم از پانصد و کدئین بود. شربت سرفۀ برونکوباریج با آویشن شیرازی و گاهی هم غرغرۀ گل ختمی و بید و … همین! او هم سوت‌زنان پیشروی می‌کرد. صبح‌ها، با لرزش صبحگاهی بیدار می‌شدم و بقیه را هم با تب ۳۹ درجه حال می‌کردم. پس از شش روز که کرونا دیگر فریاد می‌زد: “خره منم… کرونا!” بلاخره، فریادهای برحقش در آینۀ جان من شنیده شد. البته در آینۀ جان همسرم که به من اعتراض کرد: “تبت اصلا قطع نمی‌شه! اگه سرماخوردگی بود که تا حالا تبت قطع شده بود.” تازه خودش و دخترانم هم بودند. همه بی‌حال و تبدار و کمتر از من سرفه!

نیمه شب، رفتیم بیمارستان کلینیک خانواده. دکتر اورژانس به محض که مرا دید، گفت: “کرونا..!” هیچ، نه و “تست دادم” و افاضات دیگری را هم نمی‌پذیرفت. مرد خدا تنها کاری که کرد و به دردمان خورد، دادن قرص جوشان اوسلیت بود که کارش رقیق کردن التهابات ریوی بود. داروهای دیگری هم داد که کارش مست کردنم بود. مثلا تهوع مرا می‌گرفت و مستم می‌کرد. آن یکی کار دیگر می‌کرد و باز مستم می‌کرد. اسکن ریه هم نوشت.

حالا معالجه

۴۸ ساعت غذا نخورده بودم و هر چه می‌خوردم بعد از مدتی بالا می‌آوردم. فردایش باز به بیمارستان مذکور رفتیم و به ما، نوبت سه- چهار روز بعد برای اسکن دادند. واقعا متشکرم! احتمالا ریه بعد از مرگ باید تماشایی باشد! زدیم بیرون و رفتیم به مؤسسه‌ای خصوصی که با بیمۀ ما قرارداد داشت. فقط به من تذکر دادند که چرا این همه راه داخل آمدید؟ ما همان اول نوشته بودیم که کرونایی نمی‌پذیریم. مرگ روزی ۷۰۰ نفر هم کاملا تصادفی است. ملتفت باشید! در دوران هجوم سراسری کرونا، فقط اسکن بواسیر پذیرفته می‌شود!

باز مسیر را برگشتیم و این بار راهی بیمارستان الزهرا، درست جلوی بیمارستان کلینیک خانواده شدیم. پس از مدتی طولانی، در انتظار دکتری که ساعت ۴ بعد از ظهر، برای ناهار رفته بود (بدشان را بگوییم، خوبشان را هم) و بعد هم که رسید، با دختری به شدت متشنج رو به رو شده بود، بلاخره به مطبش راه پیدا کردیم. ساعت‌ها ارزشش را از دست داده بودند. ما هم با آن‌ها کاری نداشتیم، چک زمان ما، سفید امضا بود. بلاخره برای ما اسکن ریه نوشت و بدون انتظار چندانی اسکن شدم و باز خدمت دکتر بازگشتم. نپرسید چقدر زمان برد؟ در بیمارستان زمان بی‌ارزش است. سه ساعت بیرون از بیمارستان، در بیمارستان می‌شود: ده دقیقه! حالا می‌توانید حساب کنید!

پزشک سی دی اسکن را دید و گفت: ریۀ شما مشکل چندانی ندارد، کمتر از سی درصد درگیری دارید. فکرش را بکنید: در روز ششم کرونا، به شما بگویند کمتر از سی درصد! بلافاصله هم برایت «رمدسیویر» بنویسند که باید تزریق کنی؟ شکر خدا، تا آزمایش خون مربوطه را بدهم و آماده شود، کسانی که باید تزریق می‌کردند، رفتند و به ما، نوبت برای فردا ساعت ۱۱ صبح دادند. فقط دختر خانمی از کادر درمان آن جا بود، به من گفت که سی درصد درگیری ریه داشت و با مصرف زیاد «دمنوش بابونه و آویش» نجات پیدا کرده است.

روز هفتم  

باز به بیمارستان بازگشتیم تا آن معجون رخوت آور، آن نوشداروی سهراب کش را همراه با سرم تزریق کنم. گفتند دکتری اول، باید ببینید و تجویز کند. رفتم در نوبت دکتر نشستم. حواستان به معادلۀ زمان که هست؟ ها! خوبه آفرین! سرانجام، رفتم داخل! پسرکی خوش برخورد و بسیار مؤدب بود. خیلی راحت، اول از همه دستگاه آکسیژن خون، البته غیر دیجیتال را به من وصل کرد و بعد، سی دی را دید و بعد خیلی راحت به من گفت: “درگیری شما از ۱۵ درصد کمتر است و اصلا هم جاهای مهمی را در برنگرفته. این وضع در آنفولانزا هم پیش می‌آید. به خانه بروید و فقط خوب غذا بخورید و مکمل‌های دارویی استفاده کنید. خیلی کلی!

بعد هم به من گفت که اکسیژن خون من، ۹۵ است. توصیه کرد که همین حالا، نوع دیجیتالش را بخرم و با این «۹۵» مقایسه کنم تا میزان خطای نوع دیجیتالش دستم بیاید و آن را در نظر بگیریم.

درمان خانگی

اگر درمان خانگی نبود، شاید حالا باید آرزو می‌کرد کرونا داشته باشم، نه پیامدهای «رمدسیویر»!

به دلیل ضعف، از روز قبل، یک بسته، آمپول ب کمپلکس گرفته بودم. کرونا در من کاری کرده بود که به شدت گرسنه می‌شدم، اما وقتی می‌خوردم بالا می‌آوردم. لذا نوعی را گرفتم که ب ۱۲ نداشته باشد تا مرا بی‌خود گرسنه نکند. خودم به اندازه کافی گرسنه بودم. وقتی به خانه بازگشتیم، اول از همه، سراغ غذا رفتم و چون قبلا ب کمپلکس زده بودم (ب ۶ ضد تهوع است) راحت غذا خوردم. پرخوری نکنید. همه چیز، جرعه جرعه و لقمه‌های کوچک، با فاصله… هر بار غذا را کنار بگذارید. تعداد غذا خوردن را زیاد کنید و میزان را کم..!

کاری که  با پس گردنی کرونا آموختم!

سپس، ویتامین‌ دی که بسیار بسیار مهم است، آن هم برای جلوگیری از فعالیت راحت کرونا در ریه… قرص جوشان اوسلیت که تا روزی دو بار، صبح و بعد از ظهر… البته من به سبب تهوع یک بار می‌خوردم. قرص جوشان ویتامین سی و یک بار هم زینک خوردم که باید هر روز می‌خوردم.

از همه مهمتر، دمنوش‌ بابونه و آویشن بود که پس از مشورت با دکتر گیاهی، هم می‌خوردم و هم بخور می‌دادم. این کار را زیاد کردم. چند باری هم بخور اکالیپتوس!

چه کار کنیم؟

می‌دانید که پزشک نیستم. پزشکان هم معلوم نیست چرا هر کدام چیزی می‌دهند و جامع الشرایط نیستند. اما تجربۀ من در جایگاه بیمار، اول از همه یک توصیه به شما دارد:

  • کوچکترین علامتی که دیدید، حتی همین بی‌خوابی غیر عادی، حمل بر کرونا کنید! نمی‌دانم چقدر زود می‌توانید بجنبید، اما حتی اگر خیلی زود خودتان را قرنطینه کردید هم، زن و بچه را کرونایی فرض کنید و آن‌ها را هم در درمان خود شرکت دهید.
  • به شما توصیه می‌کنم، از داروهای خواب آوری، مثل دمیترون (برای تهوع)، ملاتونین (برای بی‌خوبی) و یا دیفین هیدارمین (سردرد و گلودرد) اجتناب کنید، چون معادل‌های بسیار بهتری برای آن‌ها هست. با تزریق ب کمپلکس یا استفادۀ مرتب از ب ۶، می‌توانید تهوع خود را مهار کنید. خصوصا که بخش اصلی تهوع به سبب گرسنگی ناشی از کم غذایی است که در کرونا یکی از عوامل اصلی نابودی است. بی‌خوابی اصولا ناشی از خود بیماری و اضطراب است و مصرف ملاتونین نه تنها آن را درمان نمی‌بخشد، بلکه توهم و اضطراب را بیشتر می‌کند. در جنگ با کرونا باید قدرتمند و با اعتماد به نفس بالا باشید. برای سرفه، شربت‌هایی مثل برونکوباریج (آویشن شیرازی) که با خود کرونا هم دست به یقه می‌شود یا شربت زوفا استفاده کنید که هرچند از این داروی گیاهی استفاده نکردم، اما وقتی مشخصاتش را خواندم، حیرت کردم. برای بی‌خوابی هم دارویی گیاهی هست. اما بی‌خوابی، بخشی از بیماری است و باید بی‌اعتنا، آن را به جان بخرید و خم بر آبرو نیاورید.
  • باز هم می‌گویم: غذاهای آبکی مقوی که به معده فشار نیاورد. در وعده‌های زیاد و میزان کم..! در یک وعده پرخوری کنید، همه را بیرون خواهد پاشید.
  • هر روز، یک عدد ویتامین دی هزار واحدی مصرف کنید. یا آن طور که پزشکان می‌گویند می‌توانید در هر هفته، یک قرص پنجاه هزار واحدی استفاده کنید. استفاده از زینک هم بسیار مهم است و ویتامین سی جوشان.
  • برای  استفاده از قرص جوشان اسلیت، نه سواد کافی دارم و نه می‌دانم اصلا لازم است از همان اول استفاده شود، اما اولا به من گفتند بی‌ضرر است و دوم این می‌توانید با پزشک واقعا حاذق مشورت کنید. اگر نیست، بخورید!
  • یک دکتر متخصص ریه پیدا کنید و هفته‌ای یک بار با او مشورت کنید. اگر اونلاین باشد و تربیت خوبی هم دیده باشد، بهتر است. دکتر بی‌تربیت که دلسوز نباشد، به درد خودش می‌خورد.
  • ترجیحا، یک دستگاه اندازه گیری اکسیژن خون بخرید. اما اگر دیدید که اکسیژن خونتان را زیر ۹۰ نشان می‌دهد زود هول نکنید. سرفۀ زیاد و مرتب، ارزش این دستگاه را تا حد قازورات پایین می‌کشد. یعنی کشک! ببینید آیا تنفستان خوب است؟ تنگی نفس ندارید؟ علائمی مثل کبودی روی نک انگشتان و روی سینه دارید؟   
پایان سخن

ریۀ من درگیر شد، چون باور کردم تست مهمترین اتفاق برای شناخت کروناست. خیلی سریعتر می‌توانستم به مقابله با کرونا برخیزم. تست آن قدر بی‌ارزش است که پیشنهاد می‌کنم اصلا نگیرید. علائمش را دارید پس کرونا دارید. یک یا علی محکم بگوید و به جنگ بیماری بروید. جو شادی در خانه درست کنید. فیلم‌های متعدد دانلود کنید و همراه با خانواده ببینید و به تغذیۀ خانواده خوب برسید. کرونا آن طور هم که فکر می‌کنید، قوی نیست. هرچند نیروی کافی برای مبارزه دارد. از ترس‌ها و حماقت‌های ما بهرۀ ناروا می‌برد. مثل سگی است که می‌بینید از او ترسیده‌اید، لذا ادامه می‌دهد. با اولین لگد، زوزه سر می‌دهد و در می‌رود.

با وجود این، عوامل زیادی دخیل است. مثل گروه خونی و غیره، لذا خیلی مواظب باشید! شاید بتوانید با شمای نوعی خیلی خوب سر و شاخ شود. وقتی کرونا گرفتید هنگام مبارزۀ شماست. لذا نترسید!

توصیۀ قاطع می‌کنم: فروشندگان و کاسبان شلخته را بایکوت کنید! آن احمقی که هم می‌خواهد درآمد داشته باشد و هم حاضر نیست، کوچکترین تلاشی برای حفظ امنیت ما بکند، بگذارید ورشکست شود! از فروشگاه‌های زنجیره‌ای، در اوقات خلوت روز خرید کنید.

دیگر آن که واقعا کرونا را جدی بگیرید! از ماسک و دستکش و الکل استفاده کنید! به منزل همدیگر نروید! سفر نروید! سراغ آن پدر و مادر پیر بی‌چاره نروید و برای آن‌ها سوغات کرونا نبرید!