کسی که باد میکارد، توفان درو خواهد کرد!
حیدر سهیلی اصفهانی
سرانجام عبرت آموز ناپلئون سوم، گواهی تاریخی برای سیاستمداری است که با شنیدن سرودهای ملی و صدای پای رژه روندگان جوگیر میشود و چاک دهان میگشاید. آیا اردوغان نیز، سرانجام مشابهی خواهد داشت؟
البته خود کرده را تدبیر نیست! کارهایی که در این چند ساله از اردوغان سر میزند، سالیان سال است که از سیاستمداران جوزدۀ خود ما سر میزند و ملت بیچاره باید هزینهاش را بپردازند. حالا که از این ببر کاغذی همسایه چنین بلاهتهایی سر میزند، خشمگین میشویم و پاسخ درشت میدهیم، حال آن که باید انگشت عبرت به دندان بگیریم و در شعر حضرت حافظ دست ببریم که
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو یادم از کِشتۀ خویش آمد و «صدبار» درو!
اردوغان در پی چیست؟
اردوغان هم از همین دست سیاستمداران خودمان ماست. این نسل از سیاستمداران، این روزها نقاب از چهره برداشتهاند و با صدای بلند عربده میکشند که «دیگی که برای من نمیجوشد، بگذار سر سگ در آن بجوشد!»
اردوغان هم همانند بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، همۀ کارتهای پنهان کشورش را رو کرده است و با شعار «جهنم و هزینه» به زخم زندگی خودش میزند. حتی آمریکایی هم چهار سال هست یک گونۀ ویژهاش را تجربه میکنند. شخصی مثل ترامپ که کاخ سفید را نیز مانند تجارتخانهاش اداره میکرد؛ در راستای منافع شخصی..!
بسیاری از سیاستمداران از همین قماش آدم هستند، اما دست کم، ایدهئولوژی پر ملاتی چاشنی کارشان میکنند تا آن کودک فلک زدۀ درونیشان را که بدبختیها کشیده تا خودش را با آب و نانی این چنین پرملات برساند، در پس آن پنهان کنند.
باز هم به ترامپ، باز هم به نتانیاهو و باز هم به اردوغان که راست و حسینی، کف دو دستشان را کامل گشودهاند و منافع و مال و مکنت خود را جار میزنند. به قول عوام «این صداقتت منو کشته!»
این موجود بامزه، یعنی السلطان رجب طیب اروغان، ادام الله امیاله، برای رسیدن به این جاه و مقام، تاکنون سر رفیقان حزبی بیشماری را زیر آب کرده است. نه حرمت استادی مانند اربکان را نگه داشته است و نه حتی به قلک خود یعنی فتح الله گولن رحم کرده است، آن را هم زمین زد و شکست.
این مرد، در پی منافع خویش است، لذا تاریخش آکنده از رقصهای عجیب و غریب و نامرتبط است. به سوی ایران میرود و دست دوستی میدهد، سپس، به همان دست تف میکند و وارد بازی پیچیدۀ سعودی- اسرائیلی میشود. باز وقتی شاهد شکست را میبیند، بدون آن که آن را در آغوش بگیرد، به سوی همان جنگجویان پیروز میرود و آنها را در آغوش میگیرد. خیلی ساده، متحد ایران و روسیه میشود! بعد با صدای بلند، ضد عربستان سعودی و اسرائیل رجز میخواند.
سپس کودتای بزرگی ضد او میشود.
آن گاه، با کمک ایران، خیلی راحت از کودتا نجات مییابد و هفتۀ بعد، به امارات متحده میرود و برای نجات روابطش با امارات، ضد ایران رجز میخواند. بعد تویت طعنهآمیز ظریف را در اشاره به کودتا میبیند، باز پس از سکوتی مطلق، با ایران میپرد.
سپس، آتش قره باغ را روشن میکند و سعی میکند همه را بسوزاند و خود را گرم کند. نگاههای نگران علی اف در آن زمان، نشان میداد که از عاقبت بازی همراه اردوغان به شدت ترسیده است. چون اگر اقتضا کند، همین رجب پان تورک، ممکن است با ارامنه ضد آذربایجان متحد شود. در این کار، حتی فکر هم نمیکند.
او تعریف سادهای از سیاست دارد. سیاست یعنی روسپیگری..!
رجز برای ایران..!؟
واقعا رجب طیب چرا برای ایران رجز خوانده است؟ واقعا چرا؟ به خدا اگر از خودش بپرسی نمیداند. این رجز بسیار هزینۀ سنگینی دارد. ایران ثابت کرده است که یار روزهای سخت ترکیه است. هنگام کودتا و در هنگامههای دیگر… برای شکوفایی اقتصاد ترکیه، اقتصاد ایران نابود شد.
اما آیا واقعا این مرد میفهمد؟
نه! نمیفهمد! پاسخ کوتاه و قطعی است. در رژۀ پیروزی باکو، حتی برانگیختن خشم ارامنه هم پر هزینه است، چه برسد به خشم ایران! آدم عاقل بعد از پیروزی، با شکست خورده میرقصد و مینوشد. همان کاری که کورش کبیر، استاد بزرگ آن بود و آن را چون یادگاریِ ارجمندی برای نسلهای سیاستمداران پس از خود به ودیعه گذاشته است.
مجری مراسم رژه، با صدای رسا برای ایران خط و نشان میکشد و تبریز را ارگ میخواند. او هم جوگیر میشود و شعری را برای ارس میخواند که پس از ترکمان چای، مردم آن خطه در هجای روسیه خواندند. اما برخلاف مردم آن زمان، او این شعر را در هجای ایران میخواند.
شیشکی کشیدن برای ارمنستان و انگشت تکان دادن برای ایران!؟ مگر آن که طرف مغز خر خورده باشد که قطعا خورده است.
وضعیت ژئو پلتیکی منطقه به ما چه میگوید؟
جنوب جمهوری آذربایجان، ایالت بزرگ تالش است که با گویشی به جا مانده از پهلوی سخن میگوید. غرب جمهوری آذربایجان، دریایی از ارامنۀ خشمگین که دنبالۀ بزرگی در جهان غرب دارند و شمال غربیاش گرجستان که در سراسر جهان، هم کاسۀ ارامنه است.
نیمی از ترکیه را تا نزدیکیهای ازمیر، کردهایی تشکیل میدهند که حتی حق ندارند خود را کرد بنامند. ادامۀ این کردان را کردان شمال سوریه تشکیل میدهند و دولت سوریه که از خشم کارهای اردوغان، شب و روز، دندان قروچه میکند.
آذریهای ایران، دربارۀ حمایت از ترکیه در تردید کاملی به سر میبرند. در ایران، رهبر مملکت آذری است و شمار زیادی از سیاستمداران و سرداران در ارتش و سپاه آذری هستند. چه کسی به اردوغان تضمین داده که اگر لب تر کند، کل آذریهای ایران برایش لزگی میرقصند؟
سیاستمداران قوم گرا، همین جوریند! همیشه کلیات را میبینند. چهار تا عدد کنار هم میگذارند و جمع و تفریق میکنند و به نتیجه میرسند، اما وقتی توفانی سهمگین از بادهای کاشته بر میخیزد، تازه حضرات میفهمند که عجب! پس، چیزی هم به نام شش معادله، شش مجهولی داریم..!
آیا اردوغان خطرناک است؟
رفتار ما با آدمهایی که به نوعی دچار پتیارگی اخلاقیاند، چیست؟
اگر با آنها درگیر شوی، طرف، آن قدر رو دارد که تو را با خود به ناکجا آبادهایی میکشاند که اصلا تمایلی به دیدنش نداشتی. اگر به او رو بدهی، فردا اصرار دارد که فضولاتش را هم به دهانت بریزد. پس باید چه کرد؟
تنها رفتاری که تاریخ به ما آموخته، صدور فاکتور برای هر کدام از رفتارهای طرف است. بگذار بلاهتهایش را تکرار کند و هر بار تو فقط شعلۀ زیرش را زیادتر کن. تا روزی برسد که فریادش درآید و او را فریاد رسی نباشد.
تاریخ را ورق بزنی، هزاران مورد از این دست خواهی دید، از عصر حجر تا یومنا هذا..!
اما اردوغان خطری برای ما ندارد، او بر عکس، نعمتی الهی است.
بلاهتهای اردوغان برای ما اصلا عجیب و غریب نیست. بلاهتهای خودمان است. چهل سالۀ اخیر را میتوان دید. یکی، دو دهۀ پیش از آن را هم که مثلا عصر طلایی محمد رضا شاهی بود، کافی است بدون جوزدگی ببینیم، آن جا هم اشتباه در پس اشتباه، جو زدگی در پس جو زدگی..!
باید درس بگیریم. ما ملتی عبرت ناپذیریم. اردوغان، کمک خواهد کرد که عبرت پذیر شویم. اگر السلطان رجب طیب اردوغان، از راه رسیده است تا بارهای کمر شکن ما را بر دوش بگیرد، زهی سعادت و خوش بختی… بگذارید به دوش بکشد! در عوض خودمان، سر در جیب تفکر ببریم، آیا وقت آن نیست که عاقل و خویشتندار شویم و به فکر ساختن کشور و رفاه مردم خودمان باشیم؟ یادی کنیم از خاقانی بزرگ و همراه با او زمزمه کنیم:
هان ای دل عبرت بین، از دیده عِبَر کن هان! ایوان مدائن را آیینۀ عبرت دان!