انسان تک ساحتی و معضل کلیشههای ذهنی | میهنفروشی به بهانه مبارزه با نظام!
حیدر سهیلی اصفهانی
در دورانی که در پیشگاه جناب دکتر بشیریه استاد مسلم جامعه شناسی سیاسی درس میخواندیم، ایشان اشاراتی به نظریۀ مارکوزه داشتند. مارکوزه از پیشقراولان چپ نو بودند و با نظریۀ انسان تک ساحتی، در عرصۀ بینالمللی مشهور شدند. در آن دوران، من شاید بیست سالی بیشتر نداشتم. به همین سبب، درک ظریفِ «نظریۀ انسانِ تک ساحتی» را نمیتوانستم. در آن روزگار، من این نظریه را در چارچوبِ تنگِ تحول در درونِ طبقۀ کارگر میدیدم و نمیتوانستم بفهمم که این ظرف، برای تحلیلهای فراگیری ظرفیت دارد. چیزی که روزگار به من آموخت!
در آن روزگار، مردم، کمتر از امروز، دانشگاه نرفته، فوق تخصص در سیاست داشتند. امروزه، بحمدلله، درس خواندن در دانشگاه برای درک مفاهیم سیاسی، کار عبثی است. همه همزمان، هم تحلیلگر سیاسی بسیار قابلی هستند و هم در حوزههای مختلف مرتبط به سیاست، از حقوق موضوعه و بینالملل گرفته تا حوزۀ استراتژی تخصص بسیار بالایی دارند. به گونهای که امروزه، هر کسی که هنگام مصاحبه، تمایلی به برملا کردنِ پست و مقامش نداشته باشد، میگوید: “بنویسید کارشناس مسائل استراتژیک!” میبینید! این حوزهها، حوزههای بسیار پیش پا افتادهای هستند و همه در آن تخصص «مادرزاد» دارند!😉
علت این که امثال من، هنگام تحصیل، درک زمختی از نظریۀ انسان تک ساحتی داشتند و ظرافتهای پیچیدۀ آن را نمیفهمیدند، همین بود! یعنی بیماری «تخصص مادرزاد» به این شدت و ابعاد، در جامعه همه گیر نشده بود.
معضل ارزیابی اطلاعات و انسان تک ساحتی
انسان تک ساحتی، انسانی است که اصولا نمیتواند جنبههای مختلف یک واقعه یا پدیده را رصد کند و همه را همزمان زیر نظر بگیرد و بررسی کند. بدون تعارف، این کار نیاز به تخصص دارد. شما همزمان باید بدانید که پیامدها و ابعاد یک پدیده، در حوزههای مختلف چیست؟ به این منظور، باید بتوانید اطلاعات به دست آورید. کسب اطلاعات، برای خود مقولۀ متفاوتی است. شما باید بتوانید اطلاعات را ارزیابی کنید که تا چه اندازه، قابل استناد است؟
اطلاعات به راحتی سرطانی میشود. عامل این سرطان، بیماریهای واگیردار شدیدی است، مثل «ضد اطلاعات»، اطلاعاتی که به قصد وارد جامعه میشود، تا اطلاعات اصلی پوشیده بماند و با هیاهوی زیادی هم همراه است و همه را هم تحت تاثیر میگذارد. اطلاعات بیارزش که ظاهری مهم مییابند که من نام آن را اطلاعات زباله یا «trash news» گذاشتهام. فیک نیوز، یا اطلاعات بیاساس را دیگر همه میشناسند.
معضل ذهن کلیشه پرداز و تولید انسان تک ساحتی
مشکل فقط اطلاعت نیست. اطلاعات بسیار خوب و مرتب و مفید و عالی هم در اذهان بیسواد، ممکن است به اطلاعات زباله و بیارزش و فیک نیوز تبدیل شود. صدای بلند برای گوش کر، حکم «گردکان بر گنبد» را دارد.
اتفاقا این بیماری، بیماری بسیار سخت و در موارد گستردهای لاعلاجی است. ذهن اگر نتواند در برابر اطلاعات، کاملا مسلط و حرفهای رفتار کند، اطلاعات این توانایی را دارد که ذهن اشخاص را تحت تسلط خود بگیرد و آن را بازی دهد. مثل اسبی که اسب سوار ناشی را به بازی میگیرد.
بگذارید راحتتر توضیح دهم: اطلاعات برای شخص ناشی، به شکل بستهها یا به قولی، کپسولهای اطلاعاتی در میآید و انسانی که نتواند آن اطلاعات را تجزیه و تحلیل کند، به آن اطلاعات اعتقاد پیدا میکند.
عملیات «اعتقاد» با عملیات «نقد» به کلی فرق دارد. در جریان فرایند نقد، انسان به تجزیه و تحلیل و موشکافیِ مرحله به مرحلۀ اطلاعات دست میزند؛ اما در جریان فرایند «اعتقاد» انسان در معرض کلیشههای ذهنی قرار میگیرد. کلیشهها، همان کپسولهایی هستند که بدون بررسی دقیق، در جای جای ذهن تلنبار میشوند و بیشتر تحت تاثیر امیال انسان برای پذیرفتن غریزی قرار دارند تا عملیات ذهنی عمیق یا نسبتا عمیق…
کلیشهها و انسان تک ساحتی
انسان تک ساحتی یا انسان یک جنبه نگر، محصول کلیشههای ذهنی همنوا و یکدستی است که بر اساس موج حاکم بر جامعه ایجاد میشود. مارکوزه، به زبانی بسیار ساده میخواست بگوید که جامعۀ سرمایهداری، اقشار یا آن طور که کمونیستها میگویند، طبقۀ کارگر را در برابر اطلاعات غلط قرار میدهد و سپس، با ایجاد کلیشههای ذهنی از شکلگیری منظومهای از اطلاعاتِ همنوا و یک شکل (که مثل پازل همدیگر را تکمیل میکنند) فرهنگ تازهای را در میان کارگران ایجاد میکند. به طوری که کارگران، خود را بخشی از بدنۀ نظام سرمایهداری میبینند و بی آن که بدانند در خدمت اهداف آن قرار میگیرد.
محدود کردن نظریۀ مارکوزه، به صرفا ارتباط بین طبقۀ کارگر و سرمایهداری، در واقع، نوعی ستم به این نظریه است. مارکوزه، در اصل، به پدیدهای اشاره کرده است که در جوامعی مثل جوامع ما، اپیدمی یا بیماری بسیار گستردهای است. بیماری «خود متخصص انگاری» در واقع، محصول انسان تک ساحتی است که اطلاعات را مینیوشد، اما به معنی واقعی کلمه درک نمیکند.
تخصص ویکی پدیایی
یکی از دوستانم، برای نخستین بار «تخصص در حد ویکی پدیا» را به کار گرفت. البته نه ایشان و نه من، هیچ کدام، برای استفاده از ویکیپدیا، به منظور آشنایی کلی به پدیدههای پیرامون مخالفتی نداریم. شاید این روش، برای آشنایی با پدیدههای پیرامون، بسیار هم خوب باشد، اما «تخصص ویکیپدیایی» شاید یکی از مهمترین مشکلاتی باشد که اکنون جامعه دست به گریبان آن است.
در واقع، اکنون «رفع حاجت» از راهِ ویکی پدیا و احساس خوبسندگی در حوزهای، صرفا با اتکا بر اطلاعات جسته و گریختهای که در سایتهایی همانند ویکی پدیا عرضه میشود، معضل بزرگی را در پی داشته است.
انسان تک ساحتی و سیاست
همان طور که نوشتم، نظریۀ انسان تک ساحتی، امروزه ابعاد بسیار گستردهای یافته است. شاید خود مارکوزه هم باور نمیکرد که روزگاری نظریۀ او تا این اندازه مهم شود.چون بعدها، انقلابهای مخملی در مناطق مختلف که دستان سازمان اطلاعات آمریکا در پس آن بود، درست بر اساس همین نظریه ایجاد شد.
این کمونیست ناراضی از وضع موجود، در اواسط دهۀ ۱۹۵۰ میلادی، ناخواسته، تقلبی را به سازمانهای اطلاعاتی و همچنین، رژیمهای مختلف سیاسی (اعم از دیکتاتوری و غیر دیکتاتوری) داد که میتوان با هیاهوی تبلیغاتی، کلیشههای ذهنی مرتبی را ایجاد کرد و مردم را در پس سیاستهای دلخواه خود کشید و از فشار تودۀ تحریک شده، برای پشبرد مقاصد در حوزههای مختلف و به اشکال گوناگون بهره جست.
موردی که اکنون معروف خاص و عام است، همین روند قدرت گرفتن دونالد ترامپ، در راس بزرگترین ماشین اقتصادی جهان در طول چهار سال گذشته بود. هیاهوی تبلیغاتی، برای مردمی که تغییر میخواهند، همچون سم است. میتوان کلیشههای خبری- اطلاعاتی ساخت و به عنوان یک بستۀ آرزوی آرمانی تحویلشان داد. آنها هم به امید سوریهای پیشرفته و مرفه به خیابانها میریزند و پس از شش سال، کشوری کاملا نابود و ویران تحویل میگیرند. بیآن که بدانند: زیادی قدرت گرفته بودند و برای اسرائیل به خطر بزرگی تبدیل شده بودند. لذا اهدافی که برای بهتر شدن کشورشان آرزو میکردند، به دستمایهای برای گستاخترین دشمنشان، بهر نابودی کشورشان به کار گرفته شد.
انقلاب ایران و نگاه تک ساحتی به دین
اصولا یکی از مواد اولیۀ بسیار لازم برای ایجاد کلیشههای فکری، ایدهئولوژی است. کمونیسم یکی از این ایدهئولژیها بود و نیز لیبرالیسم و نئو لیبرالسیم، همۀ اینها میتواننند به مواد اولیۀ مناسبی در این راه استفاده شود. دین هم وقتی به سان ایدهئولوژی تندروانهای به کار گرفته شود، همین سرنوشت را در میان دو دست انسانها میگذارد.
در طول سالیان طولانی پس از انقلاب اسلامی در ایران، ایدهئولوژی در برداشتهای مختلفش، در ایجاد انسانی که یکسویه مینگرد، ضربات مهلکی به منظومۀ فکری جامعه زد. جامعهای که یک سویه و تک ساحتی شده بود و جامعه را به دو رنگ مشخصِ سیاه و سفید تقسیم میکرد که خیلی راحت، یکی بد بود و آن دیگری خوب! همه هم دوست دارند خودشان خوب باشند و بدی سهم دیگران باشد. تندروی در این روند که ضرباتی خیلی ملموس به پیکر جامعه وارد میآورد و طبیعتا این آرزو را در دل همگان میپرواند و بر آن بیشتر میدمید که اتفاقی تازه بیفتد و این آشوب مستمر سرانجام متوقف شود.
صدا و سیمای کشور که مردم به آن رسانۀ میلی میگفتند، کارش این بود، هست و ظاهرا خواهد بود که همه چیز را بسیار زیبا جلوه دهد. هدف این رسانه، تولید خوراک برای انسانی تک ساحتی و یک جانبهنگر است که دنبال حقیقت در نیمۀ دوم نگردد. کسی که این کار را بکند، دگر اندیش است و دگراندیشی هم دشنام بسیار بدی است. چهرۀ تکیدۀ دگراندیشان را همۀ ما در تلویزیون دیدهایم که چه اعترافاتِ رکیکی نثار خودشان میکردند و بعد، میگفتند همۀ اینها را تحت فشار یا زیر شکنجه برای رهایی از آن وضع بر زبان راندند.
طبیعی بود که آن وضع را کسی نپسندد. یا خودی هستی یا ناخودی یا به قولی نخودی!
شکلگیری انسانهای تک ساحتی از نوع دیگر
هنگامی که میکوشید تا الگویی برای انسان کامل در برابر انسان ناقص بسازی، دیگران هم همین کار را میآموزند. همان گونه که گفته شد، بر اساس انسان تک ساحتی مارکوزه، سازمانهای اطلاعاتی کوشیدند تا اهداف خودشان را در روکش نازکی از آرزوهای مردم مناطق مختلف بپیچند و از میان انسانهای آرزومند فریب خورده، نیروهایی را در راستای اهدافشان بسیج کنند.
همین اتفاق هولناک در سوریه افتاد و درست سر بزنگاهِ تحول سیاسی مهم که حاکی از رشد فکری و فرهنگی آن مردم بود، پروژۀ بسیار زشتی به اجرا نهاده شد و آن کشور را برای سالیان متمادی به عقب بازگرداند. چون خیلی ساده، برای دشمنی مثل اسرائیل، این رشد روشنفکرانه که میتوانست سوریه را به جلو براند، خطر بسیار بزرگی بود.
آماتوریسمی که نظام فکری و فرهنگی کشورما را اداره میکند، نیز همان گناهی را بر گردن دارد که نظام بشار اسد در سوریه بر دوش میکشد و همو در آماده کردن زمینه برای سوءاستفادۀ دشمنان تاریخی این مرز و بوم، نقش مهمی برعهده داشت و دارد.
شبکههای ریز و درشت خبری، برای دستکاری اطلاعات
اکنون، اگر بخواهیم بسیار کلی نگاه کنیم، باید بگوییم صدها کانال و شبکۀ خبری و اطلاعاتی فعالند تا اطلاعات مورد نیاز مردم کشورمان را به سود منافع خود دستکاری کنند و اجازه ندهند که اخبار از آغاز تا انجام
بدون دستکاری به گوش و دیدۀ ایرانیان برسد، یعنی دقیقا همان کاری که رسانۀ ملی میکند و حتی بسیار بدتر!
خبرهای بد، بدتر میشوند و مردم از راههایی که میتواند آن وضع را بهتر کنند، محروم میشوند. گاهی خبرها، کاملا درست به نظر میرسد، اما فقط جنبههایی به اطلاع میرسد که بسیار بد و سیاه است. کارشناسانی که اغلب غیر واقعی هستند و در حوزههای تخصصی گوناگونی سخن میگویند، کاری جز دستکاری احساسی، روانی یا اطلاعاتی خبرها ندارند.
پردازشگران به خوبی میدانند که در حال تولید انسانی تک ساحتی از نوع دیگرند. آن انسان همانی بود که زمانی رسانۀ ملی را میدید و مطمئن بود که خبرهای واقعی به وی داده میشود، اما دیری نگذشت که دریافت، فریب خورده است و حالا با همان گوشها و چشمها خبرهایی را میبیند و میشنود که ماهیتا هیچ تفاوتی با خبرهای رسانۀ ملی که به آن «اعتقاد» پیدا میکرد، ندارند.
شاید تنها تفاوتی که میتوان در نظر گرفت آن است که جماعت جدید، خیلی حرفهایتر از آماتورهای «رسانۀ میلی» میدانند که عملیات دستکاری خبر چگونه فرایندی است و زیر نظر استادن کارآموخته این عملیات را میآموزند.
هدف یکی است، در قالبی متفاوت
هدف هر دو، یکی بود و هست: مردم اطلاعات دستکاری نشده دریافت نکنند. چون اگر مردم، با چشم و گوش خود درک کنند که همۀ خبرها بد نیست یا همۀ خبرها خوب نیست، یا به تعبیر دیگر، همۀ جنبههای یک خبر بد یا خوب نیست، به تدریج، انسانی چندجانبه نگر پا به میدان میگذارد. انسانی که آموخته است، یک خبر را مانند کریستالی ببیند که جنبههای گوناگون دارد.
آنها اگر مثل یک شهروند انگلیسی درک کنند که کاهش ارزش پول، هر چند جنبههای بدی دارد، بالقوه میتواند جنبههای خوبی هم داشته باشد. یا بیاموزند که خبر مربوط به آلودگی هوای تهران و شهرهای بزرگ، شاید بتواند به انقلابی در اسکان شهری تبدیل شود و ریشهای، از این وضع نا به سامان جلوگیری شود، جامعه انسانهای فرهیختهای مییابد که میآموزند که هر فرصت بدی را به فرصت خوب تبدیل کنند.
در آن صورت، انسان دلمرده و بیانگیزه، جای خود را به انسان فعالی میدهد که هر اتفاقی را به چشم فرصتی برای تغییر و پیشرفت میبیند.
اما دشمنانمان، نه برای این که عاشق خال لبمان شدهاند، بلکه به این منظور، میلیونها دلار خرج میکنند تا شبکههایی مثل ایران اینترنشنال، من و تو و … بسازند که انسان تک ساحتی بیاراده و اسیر القائات این و آن را در کشور ما حفظ کنند. اینها لشکریان بیجیره و مواجبِ این دشمن کینهتوز هستند. یا دست کم، وجود چنین انسانهای بیانگیزه و دل مرده و اسیر این بمباران اطلاعاتی از جنس پست (چه داخلی و چه خارجی) هیچ وقت برای تغییر وضع موجود در راستای بهتر شدن کار نخواهند کرد.
آنها در فکر آن هستند که از فرصت طلایی آماتوریسم وطنی، نهایت سوءاستفاده را ببرند و به اهداف غایی اجدادشان برای نابودی ایران جامۀ عمل بپوشانند.
به قول تبریزیها، زن دله بار سمنو میگذارد و مرد دله، دکان بقالی باز میکند. یکی در داخل و دیگری در خارج، آب را همان جایی میریزند که آسیاب دشمن بچرخد!