پروندۀ قتل شهردار پیشین و معضلی به نام بحران میان سالی
حیدر سهیلی اصفهانی
شاید همۀ ما ندانیم که پیچیده و فیلسوفانه فکر کردن ما ایرانیان، تا چه اندازه به زندگی ما زیان میزند. چرا؟
خیلی ساده است. چون ما به مشکلات پیش پا افتادۀ خودمان هم توجهی نمیکنیم. همیشه انتظار داریم که مشکلات ما، خیلی پیچیدهتر و مهمتر از آنی است که خیال میکنیم. چون بدون تعارف، انسان ایرانی انسان مهمی است و قطعا باید کائنات حساب جداگانهای برای او گشوده باشند.
یکی از این مشکلات پیش پا افتاده، بحرانی است به نام «بحران میانسالی»! بسیار طبیعی و عادی است. آدمی، عمری تلاش کرده است، زندگی کمکم روی روال میافتد و از آن مهمتر، کمکم به جایی میرسد که از دور هیولایی دیده میشود که نامش دوران پیری است. این دوران اصلا دوران بدی نیست و اگر مردها عادت کنند که سنجیده زندگی کنند و طبق گوشزد و هشدار قابوس وشمگیر به پسرش، در هر دوره از حیات، مطابق همان دوره، زندگی را در پیش بگیرند، آن هم دوران زیبایی است که انسان میتواند با تکیه بر اندوختهها و تجربیات ادوار گذشته، در آن پیشرفت بیشتری داشته باشد؛ اما در صورتِ ناآگاهی از وضعیت فیزیولوژیک و روانی، مرد، خصوصا مردان قدرتمند یا مغرور و به خود متکی، دچار خبطهای بزرگی میشوند.
هر کس تجربهای در این باره نداشته باشد، دست کم، ترانۀ ویگن را شنیده که «دلم ای دل غافل، نذار تنها بمونی، دیگه چشماتو وا کن ببین رفته جوونی! میخوام بیست ساله باشم، میخوام سی ساله باشم، میخوام وقتی بهاره، گل امساله باشم..!» این ترانه، اشارۀ سادهای به بحرانِ میان سالی است. این وضعیت کلی است. اما در میان مردان نیرومند که سالها در حوزۀ سیاست فعالیت کردهاند و زشتیها و پستیهای سیاست را دیدهاند و از آن سیر شدهاند و حالا میخواهند با تکیه بر هر آن چه برایشان مانده، واقعا زندگی کنند، با شکل و شمایل خودش ظاهر میشود. شکل و شمایل خاصی نیست، اما همان زرق و برق ابلهانهاش، کمی پیچیدهترش میکند.
در این سن، مردان در پی عشق جوانی میگردند و زنانی هم که احساسات مشابهی دارند، سعی میکنند که اشتباهات گذشته را با چنین مردانی پر زرق و برق برطرف کنند. از این بیشتر نمینویسم. چون هر چه بیشتر بنویسم، معنی بدی میگیرد و ممکن است برای آن مرحومه یا شخص متهم، توهینآمیز شود و من چون قصد ورود به این پرونده را ندارم و قصدم گوشزد بحران میانسالی است، عملا خودم را ناخواسته در میان پیشداوریهای نسنجیده قرار خواهم داد.
من در این جا هدفی جز این ندارم که به مردان متنفر از اصلاحطلبان بگویم، نیشتان را ببندید و بدانید که ممکن است به درجات مختلف، خود شما هم دچار چنین مشکلاتی بشوید که البته موارد اخیر این مشکلات قابل مشاهده است. کافی است سری به هتلهای عُمان بزنید. به اصلاحطلبان دیگر هم میخواهم بگویم، شما هم میتوانید در تیررس این بحران قرار داشته باشید و فکر نمیکنم که این اولین پروندۀ شما باشد یا حتی آخری باشد و به هر دو جریان میخواهم بگویم: «قدرت هیمهای است که میتواند آتش بحران میانسالی را تیزتر کند. پس نخست در صدد حل و فصل مشکلات روحی و بر طرف کردن خواستههای پیش پا افتادۀ خود باشید. حل مشکلات جهان و کائنات پیش کش!»