اسلاید بار اصلینوشته‌های سیاسی مننوشته‌های من

وقتی اردشیر زاهدی «بدنام» هم رعایت می‌کند، پس تویِ مدعی خجالت بکش!

 حیدر سهیلی اصفهانی

 در مراسم تشییع زنده‌یاد شهید قاسم سلیمانی و همرزمانش، زنی بی‌حجاب نگران و ترسان آمد و شکر خدا که این بار بخت یار بود و زنی باحجاب، با شعوری مشابه سر راه او پیدا شد و او را در آغوش گرفت و از آمدنش سپاسگزاری کرد.

 آن زن به من نوعی آموخت، چیزی والاتر از گرایش‌های جناحی و حزبی هست. والاتر از زنده‌باد و مرده‌بادِ این و آن..! والاتر از شکم و رفاه و اجارۀ سر ماه..! آرمانی به نام میهن‌دوستی و سپاس از رزمندگانی که در راه میهن به شهادت رسیدند.

 عکس‌های اردشیر زاهدی را با الیزابرت تایلور، همۀ ما دیده‌ایم. نقش او در کودتای ۲۸ امرداد، به مذاق بسیاری از ما شیرین نیست. در پس او، پرده در پرده، حرف و حدیث و سب و لعن است. تا آن جایی که بودند و هستند که تمام فرایند سرنگونی حکومت پهلوی را یکسره بر دوش او می‌اندازند: اگر اردشیر نبود، انقلاب نمی‌شد. بود، پس انقلاب شد!

اگر در میان نسوان، سهم اساسی فساد مالی و جنسی را به اشرف پهلوی می‌دهند و او را درست یا غلط، سرکردۀ باندهای بزرگ مافیایی مواد مخدر معرفی می‌کنند، در قسمتِ مردانه، باز هم درست یا غلط، سهم اصلی، مال همین اردشیر زاهدی مادر مرده است.

 پس از مراسم شهیدان والا مقام، برای آن زن بی‌حجاب صدها حرف و سخن آمد. لختش را نشانمان دادند که خ‌خ‌خ‌خ‌خ‌ بیا! این خانم مدله..! اون هم مدل، از اون بد بدهاش..! دیدند، هنوز مردم ستایش می‌کنند، گفتند کمی زهرماری قاطیش کنند شاید گرفت: آقا، اصلا این خانم لبنانیه..! هر چه همش زدند، بدتر شد. مردم یک کلام پرسیدند: «انگیزۀ این خانم از پذیرفتن این همه نگرانی و ترس و لرز و حضور در مراسمی ماهیتا حزب‌اللهی چیست؟ او چه می‌خواست بگوید؟»

 اگر زنی از جنس دیگری بود، به دل خیلی‌ها نمی‌نشست. این خانم نه تنها حزب‌اللهی نبود، بلکه متدین نبود، اصلا مسلمان نبود، اصلا شغلش در وادی خاصی سیر می‌کرد که بسیاری از متدینان به ادیان دیگر و حتی کسانی که متدین نیستند، اما پایبند شؤونات اخلاقی هستند، آن را نمی‌پسندند و تف و لعن می‌کنند. اما خواست به من و تو بگوید: «حالا که پای میهن در کار است، لطفا سهمی هم برای من کنار بگذارید. من هم هستم!» می‌گویید لبنانی بود، خیلی خب هر چی شما بگید! باز هم خواست به من و تو بگوید: «کار که به این جا می‌رسد که عده‌ای از هم میهنان تو، برای امنیت من در لبنان جنگیدند و به شهادت رسیدند، لطفا سهمی هم برای من بگذار! من هم هستم..!»

اما تو کجایی..!؟

 یارو سر سوزنی با عقاید و گرایش‌های سیاسیت زاویه پیدا کند، بلافاصله تکفیر و تقبیح می‌شود. یعنی برای تو با انگ سلطنت‌طلبی، جمهوری‌خواهی، اصلاح‌طلبی، اصول‌گرایی، کمونیسم، ماتریالیسم تاریخی، مائویسم، حزب‌اللهی، علی الهی،کوفت و زهر مار… اهمیتِ این وصله‌های سیاسی که گاهی حتی برای آن لباسِ تنگ و کوتاهت بریده نشده؛ از میهن، از وطن، از دفاع از آب و خاک و خانۀ پدری، از نه گفتن به دشمن، از کنار گذاشتن همۀ اختلافات و یکپارچگی در برابر دشمن سوءاستفاده‌گر مهم‌تر است.

 به خدا آن زن، اگر فاحشه هم بود، تفش را به مانیفست آن حزب و جناح مسخره‌ات هم نمی‌دادم.

 حالا بیاییم سر اردشیر زاهدی!

 او متعلق به جریانی از سلطنت‌طلبی است. نه او، پدر و نیاکانش هم همین بودند. در ۲۸ أمرداد، در راه عقیده‌اش جنگید و برندۀ جنگ بود. افکار من به جریانی نزدیک‌تر است که جنگ را همراه با دکتر مصدق باخت. هر قدر این مرد از مصدق دور بود، فرسنگ‌ها بیشتر از جریان فعلیِ حاکم بر ایران دورتر است. اگر مصدق زنده بود و او مجبور بود میان مصدق و خمینی، یکی را برگزیند، بی‌شک، دکتر را برمی‌گزید. این از گرایش سیاسی..!

 اما این آدم، با این زاویۀ ۱۸۰ درجه با نظام ایران، وقتی موضوع به میهن می‌رسد، این طور کوتاه می‌آید که حتی تاکید می‌کند: فعلا حاضر نیست دربارۀ حکومت ایران چیزی بگوید. تا مبادا، سخنش در قلب جبهۀ دشمن، باعث تضعیف شود.

 نه این که سخنی نگوید. نه این سخنی نگویی… موضوع سخن او میهن است، پس دربارۀ حکومت کشورش چیزی نمی‌گوید. اگر موضوع دیگری بود: زندانیان سیاسی، سیاست اقتصادی، گرایش حزبی و جناحی، سیاست‌های داخلی و … قطعا سخن می‌گفت و اعتراض می‌کرد و اعتراض می‌کنیم و باید اعتراض و انتقاد کرد. حالا که موضوع میهن است و در رویارویی با دشمن است، پس چیزی نباید گفت. این تزی است که او دارد و تزی قابل احترام است.

 سال‌ها پیش نوشتم؛ فیلم مادر مرحوم حاتمی به ما آموخت: در پیشگاه مادر، در پیشگاه مام میهن، باید مؤدب نشست و اگر برادری تند مزاجی کرد، آن دیگری باید سخن کوتاه کند. این جا دیگر حضرت مادر است. در پیشگاه او باید سخن کوتاه کرد و برادران و خواهران کوچکتری را که شاید تربیت ندیده‌اند، باید آموخت: وقتی نوبت به مادر، به مام میهن می‌رسد، سخن همه باید یکی شود.

 اردشیر، اگر برای عده‌ای بدنام است، باید برای همان عده، معلم باشد و از او درس بگیرند. با آن همه اختلاف که با شما داشت، نوبت که به مام میهن رسید، در برابر شهید قاسم سلیمانی و شهیدان حرم عرض ادب کرد و به دشمنی که آن‌ها را به شهادت رساند، بد دهنی کرد و به بی‌ادبان تربیت نشده که حرمت نگاه نداشتند، «کثافت کرد!» حال آن که توی حزب‌اللهی مدعی هستی که شهید قاسم سلیمانی و مدافعان حرم، متعلق به جریان فکری تو هستند.

 آن زن مدل سکس بود. اردشیر، برای عده‌ای «بدنام» بوده و هست. اما هردوی آن‌ها آموزگاران میهن‌دوستی ما هستند. ادب میهن‌دوستی را گاهی باید از کسانی آموخت که روزگاری دراز، آن‌ها را بی‌ادب می‌دانستیم.