اسلاید بار اصلینوشته‌های سیاسی مننوشته‌های من

گام به گام، به سوی جنگ داخلی در بغداد

 حیدر سهیلی اصفهانی

 دقیقا از همان جایی که قطع شد، شروع شد. هنگامی که قبایل هوادار حزب بعث، با نام جدید داعش، به موصل حمله کردند و توانستند نمایندگی بخش مهمی از عرب‌های اهل سنت را بر عهده بگیرند، کل بحث‌ها پیرامون یک نکته دور می‌زد؟ آیا نیروهای مسلح ایران، باید اجازۀ سقوط بغداد را به شیوۀ موصل می‌دادند؟ قطعا اگر بعثی‌ها می‌توانستند به مرکز قدرت قبلی خود بازگردند، نیرومندتر می‌بودند و حمام خون بزرگی راه می‌افتاد. اتفاقی که اغلب نمی‌خواستند روی دهد. شاید بهترین راه‌حل بود، اما در عین حال، پرهزینه‌ترین هم بود. اکنون، این رشته درست از همان جایی دوباره بافته شد که چند سال پیش گسسته بود.

 بعثی‌ها، دوباره از فرصتی طلایی، بهرۀ اساسی بردند. آن‌ها فهمیدند که شرایط بسیار مناسبی فراهم شده است. قطعی برق که می‌توان ظرف یک سال پیگیر، آن را به صفر رساند، تفاوت زیادی با دوران صدام ندارد، آن هم پس از ۱۶ سال، بیکاری بی‌داد می‌کند و دولت در عوض، سهیمۀ ارزاق کوپنی را قطع کرد. چرا؟

دو پاسخ ساده!

 فساد و ادامۀ تنش و کشمکش داخلی..!

 این دو، دو برادر خونی بسیار نزدیک به یکدیگرند. کشمکش داخلی، بهانۀ بسیار خوبی برای مصارف عامه می‌سازد. باید نیرو جمع کنی، حقوق بدهی، اسلحه بخری و غیره و غیره! شرایط جنگی، امکانی برای سرمایه‌گذاری خارجی و داخلی فراهم نمی‌کند. سرمایه‌ها بیرون می روند و اگر سرمایه‌گذاری مثل شرکت لبنیات کاله، سرمایه‌گذاری کند، نیروهایی هستند تا با نابود کردنش نه تنها به ایرانی‌ها، بلکه به دیگران هم گوشزد کنند که این جا، سرمایه‌گذاری ممنوع است.

در این شرایط مردم عراق آمادۀ انفجارند و زمینه برای هرگونه بهره‌برداری آماده است. اما چرا فساد تا این اندازه گسترده است؟

 فساد و بسیج نیرو

 دولت برای جذب نیرو، باید دو کار را در کنار هم می‌کرد که هر دو فساد ایجاد می‌کند. همانند دوران جنگ تحمیلی خودمان، دولت هزینه‌سازی سنگین می‌کرد. بهر جذب نیرو و خرید اسلحه و تدارکات و در این هزینه‌سازی، بسیاری از دست‌اندرکاران، به هر شکل، شروع به سهم‌خواهی و سهم‌خواری می‌کنند. پایان اسمی جنگ با داعشی‌های بعثی، پایان کار دولت حیدر العبادی بود. یعنی همین یک سال پیش! شعار مبارزه با فساد، از همان زمان روی زبان‌ها افتاد. از همان موقع هم مشخص بود که فساد صرفا دشنام ناموس است و ارزشی واقعی ندارد. چون سیستم فاسد است. چطور سیستم فاسد است؟

 وقتی هزینه‌کنی و سیستمی برای ادارۀ این هزینه نداشته باشی، خواهی نخواهی ریخت و پاش می‌شود و ریخت و پاش، یعنی فساد..! اما زمینه‌‌ای ریشه‌ای‌تر هست.

 فساد و سیستم قبیله‌ای

 فساد، در چنین شرایطی، لازم و ملزوم سیستم قبیله‌ای است. شما می‌خواهید که عشایر و قبایل را در کنار خود نگه‌دارید. دقیقا همان کاری که مالکی، هنگام نخست وزیری با قبیلۀ دلیم کرد. با پرداخت پول سنگین و جنگ افزار انبوه، غول خفتۀ بعثی را بیدار کرد. دلیم در ظاهر با دولت متحد شد، اما واقعیت آن بود که دلیم زمینه را برای قدرت گرفتن خود در منظومۀ بعثی و زیر تیول بردن عشایری مثل البوناصر (قبیلۀ صدام) فراهم می‌کرد. چیزی که همیشه آرزوی آن را داشت. حتی در دوران صدام… کاری که دو سال بعد، در قالب حرکت داعش به انجام رسانید.

 این ریخت و پاش، آن‌ گاه، به اوج می‌رسد که بدانیم قبایل و عشایر جنوب، همگی از این سفرۀ رنگین سهمی می‌خواهند. دیگر چیزی مجانی نیست. هم پول می‌خواهند، هم مشاغل دولتی و هم پست‌های درشت..! اگر تو ندهی، دیگری وعده می‌دهد. این وضعیت، عراق را وارد دور بسته کرد. چون هر کس که وارد سیستم می‌شود، نخست برای قبیلۀ خود و قبایل مؤتلف کار می‌کند. هر قدر هم که پاکدامن باشی، با قبیلۀ خود نمی‌توانی درگیر شوی و قبایل مؤتلف هم از تو انتظار “الوعد وفا” دارند.

 اخیرا افسری، تقاضای بازنشستگی کرد و هر چه خواستند رد کنند، اصرار کرد تا بازنشسته شد. از او پرسیدم چرا؟ گفت: چون یا باید فاسد شوی یا بازنشسته و من دومی را ترجیح دادم. چند روز پیش هم یک افسر بلندپایۀ ارتش عراق، در منطقۀ سنی نشینِ أنبار استعفا داد. چون نمی‌توانست بر عشیرۀ خود “العاید” اسلحه بکشد.

 مشکل بزرگ همین است. دولت باید کشوری عمل کند، اما رقیبان دیگر، همگی بر اساس سیستم واقعی کار می‌کنند: “نظام قبیله‌ای عراق!”

 سیستم جابه جایی قدرت درعراق

 طبق روال قانونی، جا به جایی قدرت در عراق، باید بر اساسِ نظام انتخاباتی باشد. یعنی همۀ واجدین شرایط، به پای صندوق‌های رای می‌روند و شخصی را که به قول خودشان “تقنوقراط” (تکنوکرات) است، انتخاب می‌کنند. شعارشان هم این است: “نبذ الطائفیه” (کنار گذاشتن قبیله‌گرایی یا فرقه‌گرایی یا همان طائفه‌گرایی) و “التسییر علی أساس المواطنه” ( و پیشبرد امور بر اساس نظام شهروندی)…

 این دو شعار، به شکل چندش‌آوری تکرار می‌شود. چرا چندش‌آور، چون نظام، قبیله‌ای است. وقتی انتخابات برگزار می‌شود، احزاب، صرفا تم‌ یا روکشی برای قبایلند. قبیله‌ها گرد هم می‌آیند و فهرستی تهیه می‌کنند. هر فهرست، نمادی برای منافعِ یک تعداد قبیله است. روحانیون هم صرفا محللی هستند که این روال را صبغۀ دینی می‌زنند. هیچ قبیله‌ای به کمتر از منافعِ لُخم خود تن نمی‌دهد. هر فهرستی که پیروز می‌شود، باید نخست به منافع قبایلی توجه کند که از آن حمایت کردند. یعنی پست‌ها و فرصت‌ها، در گام نخست در اختیار حامیان است.   

 جا به جایی قدرت واقعی

 در این شرایط، اعتراضات، به روش همیشگی در عراق تبدیل می‌شود. انتخاباتی برگزاری می‌شود و شماری از قبایل شکست می‌خورند. آن قبایل، با هم متحد می‌شوند و پس از مدتی کوتاه، اعتراضات گسترده‌ای را آغاز می‌کنند و خواستار کنار رفتن نخست وزیر و کابینه می‌شوند. این بازی تاکنون چندین بار، تکرار شده است.

 بعثی‌ها در این میان، با کمک قبایل وابسته به خود که در دوران صدام، بر همۀ امور از راس تا قاعدۀ هرم قدرت حاکم بودند، از این شرایط استفادۀ کامل می‌برند. چون بدون تعارف، قبایل شیعۀ مخالف، در نوعی اتحاد طبیعی با آن‌ها قرار می‌گیرند. شعارشان هم مبارزه با فساد است.

 مردم عادی کوچه و خیابان، هیمۀ این اعتراضات هستند. برق ندارند. آب تصفیۀ ندارند. چیزی مثل گاز، خاطراتی است که هنگام سفر به ایران می‌بینند و ابراز شگفتی می‌کنند. خیابان‌ها کثیف و آلوده است و خدمات شهرداری در حد صفر و اضافه بر همۀ این‌ها، بی‌کاری بی‌داد می‌کند. جوانان، کار را باید در آرزوهای  خود جستجو کنند و بسیاری از آن‌ها هم در اصل پیاده‌نظام قبایل خویشند.

 قطعا آن‌ها راهی ندارند جز آن که به خیابان‌ها بریزند و اعتراض کنند و در این بلبشو، سگ صاحبش را نمی‌شناسد. اقلیتی مردم عادی مثلا روشنفکر هستند که ناکجاآبادی بر اساس ایدئولوژی سکولار خود ساخته‌اند. دیری نخواهد گذشت که آن‌ها نخستین قربانیان خواهند شد، چون قبیله و عشیره ندارند. جز آن دسته که قرار است نقش آن ایدئولوژی را بر اساس منافع قبیله‌ای و فرقه‌ای ایفا کنند.

 اوج‌گیری کشمکش داخلی و نقش حزب بعث

 نقش بعثی‌ها در این بازی چیست؟ در یک کلام؛ استیلا بر عرصۀ بازی و سوار شدن بر موج… سپس، هدایت آن به جایی که خود می‌خواهند و آن گاه، رسیدن به قدرت! اگر نرسند، آن قدر این بازی را ادامه می‌دهند تا برسند. جالب است بدانید که در دهۀ ۱۹۶۰ این‌ها به همین شکل، وارد بازی شدند. حتی در مرحله‌ای، از شیوع کمونیسم در عراق، نهایت سوءاستفاده را کردند و متدینین شیعه را به سوی خود کشیدند. بعد، به آسانی به قدرت رسیدند. سپس، کشتار کمونیسم و شیعه را با همدیگر آغاز کردند. پیش از این که به قدرت برسند، از این‌ها روشنفکرتر نبود. اما اکنون تاریخ، خشن‌تر و فاسدتر از این‌ها سراغ ندارد.

 هرچند اپوزسیون عراقی، شبیه جوک است. چون حتی صبر نمی‌کند که چهار سالِ رقیب پایان بپذیرد و آن گاه، وارد گود رقابت شود. پیروزی در انتخابات هزینه‌ای است که دولت، سال بعد باید بپردازد یا به قول عوام خودمان “أخ کند!” اما در نهایت، اپوزسیونی است که در نهاد خود، بر اساس خواسته‌های مردم شکل گرفته است. حتی اگر به دست احزاب، به نوعی بازیچه تبدیل می‌شود. زیرا در همۀ کشورها، این بازی‌های حزبی کم و بیش وجود دارد، هرچند در این جا، به اوج ابتذال خود می‌رسد. اما بعثی‌ها، همیشه یک پای ثابت این بازیند.

با هر اعتراضی، هواداران حزب بعث از راه می‌رسند و می‌کوشند تا اعتراضات را مصادره کنند. شعارشان هم قبلا قابل شناسایی از دیگران بود. شعارهای ضد ایرانی، مخصوص این جریان بود. آن‌ها به تدریج توانستند با تکنیک‌هایی که به کار می‌برند، نسل جوان عراق را متقاعد کنند که قدرت حزب حاکم، نه از اقشار مردم عراق، یا قبایل و … بلکه صرفا از ایران است.

روش‌های تبلیغاتی حزب بعث

در آغاز اعتراضاتی که با مرکزیت بغداد شروع می‌شد، اعتراضاتی ضد ایرانی و تلاشی برای نجات دادن فرزندان قبایل سنی عرب زبان، از حملات میدانی بود که به کشتار انبوه آنان می‌انجامید. در حالی که ارتش و حشد الشعبی، در حال قلع و قمع جوانانشان از جمله تعدادی از بغدادی‌ها در موصل و تکریت و فلوجه بود، خانوادهایشان به خیابان می‌ریختند و شعارهای ضد ایرانی سر می‌دادند. از جمله مشهورترینشان «ایران بره بره!»

ایران باید بیرون برود. خیلی تابلو، مشخص بود که منظور این‌ها این است که ایران که باعث تقویت ارتش و شکل‌گیری حشد و کشتار فرزندان قبایل سنی عرب شده است، باید بیرون برود.

هر کسی می‌توانست منظورشان را بفهمد. لذا این موضوع برای آن‌ها هزینه‌های سنگینی داشت. خصوصا از لحاظ اعتبار در میان دیگر اقشار مردم عراق که از حزب بعث و خاطرۀ صدام متنفرند. این واقعیت سبب شد که بعثی‌ها به تدریج روش‌های خود را تغییر دهند.

معرفی دولت حاکم به عنوان سرسپردۀ ایران

این روش دقیقا از دورانِ مالکی شروع شد. دولت مالکی، از جمله دولت‌هایی بود که برای اثباتِ استقلال خود، به روابط با ایران پشت کرد. در نخستین گام، با قبیلۀ دلیم که دشمن تاریخی ایران و ستون فقرات نظام صدام بود، متحد شد. ساده‌لوحیِ مالکی در این زمینه، از نظر فنی، به شکل‌گیری ارتش داعشیِ بعث کمک کرد. کار به جایی رسید که او برای استقرار خرید‌های نظامی، از پادگان‌های قدیمی عراق بهره گرفت. پادگان‌هایی که تقریبا همگی در مناطق سنی نشین متحد بعثی‌ها قرار داشت.

هشیار زیباری، وزیر امورخارجۀ او، آشکارا از ایران بد می‌گفت و آن را عاملِ مشکلات عراق معرفی می‌کرد و در این راه، از ارباب خود، یعنی مسعود بارزانی حرف‌شنویی داشت که به سبب حمایت ایران از اتحادیۀ میهنی کردستان و مشکلات قدیمی‌تر، از ایران کینه به دل گرفته بود. مصاحبۀ او با روزنامۀ الحیات، موجی از حیرت و سپس، خشم را در راس هرم قدرت ایران در پی داشت. به ویژه آن بخش که زیباری اطلاع داد که هواپیمای ایرانیِ حامل کمک‌  به سوریه را بر زمین نشاندیم و پس از این که مطمئن شدیم حامل سلاح نیست اجازۀ پرواز دادیم.

 با این حال، پس از اوج‌گیری قدرت داعش، در حالی که روابط تهران با مالکی به کلی تیره و تار بود، تبلیغات گسترده‌ای شروع شد که مالکی را نوکر ایران معرفی می‌کرد. در آن زمان، روابط تیرۀ مقتدی صدر که پس از درگیری سپاه مالکی با جیش المهدی در بصره، در ایران به سر می‌برد (از جمله علل تیرگی روابط مالکی با ایران) سبب شد که هواداران او در بغداد به خیابان‌ها بریزند و ضد مالکی شعار بدهند. بعثی‌ها هم قاطی آن‌ها شدند و شعار ضد ایرانی سر دادند و پرچم ایران را آتش زدند. هواداران مقتدی، به ایران لعنت می‌فرستادند، چون به آن‌ها گفته شده بود که ایران هوادار مالکی است.

حیدر العبادی و آغاز نبرد رو در رو با بعثی‌ها

هنگامی که حیدرالعبادی به قدرت رسید، بنگاه‌های خبری مخالف، از جمله بی‌بی‌سی فارسی، پیروزی او را شکست بزرگی برای ایران می‌دانستند. کارشناس این شبکه که از هامبورگ تماس می‌گیرد، تقسیم‌بندی ساده‌ای کرد: مالکی هوادار ایران و حیدر العبادی مخالف آن است و آمدن عبادی، ضربۀ بزرگی برای تهران به شمار می‌رود.

ماموریت حیدر العبادی، آزادسازی موصل بود که از یک سال پیش، در اختیار سپاه بعثی داعش قرار داشت. پس از درخواست‌های مکرر، به معنی واقعی کلمه، پشتیبانی جز ایران نیافت. ایرانی‌ها کمربند سرخی اطراف بغداد نشان کردند و عملیات از همان جا شروع شد. عده‌ای، این را بزرگترین اشتباه ایران می‌دانند و معتقدند که باید اجازه می‌داد که داعشی‌ها وارد بغداد شوند. مخالفان این نظر هم معتقدند که هزینۀ این سناریو بسیار بالا بود. در طولانی مدت هم تفاوتی نمی‌کرد.   

در این مدت، ایرانی‌ها، نه تنها به بازسازی ارتش عراق پرداختند، بلکه سپاه قدس توانست نیروی موازی نیرومندی به نام حشد الشعبی ایجاد کند که یکی از یگان‌های آن، جیش المهدی، شبه نظامیان هوادار مقتدی صدر بودند. اقدامی که او به ناگزیر پذیرفت و پس از مدتی که متوجه شد شبه‌نظامیان خود را از دست داده است، تظاهراتی در بغداد به راه انداخت. در همان تظاهرات نیز، خانواده‌های بعثی، به خیابان‌ها ریختند و کوشیدند تا به فرزندان خود که در جبهه‌های بیرون از بغداد با ارتش و حشد می‌جنگیدند، کمک کنند. در آن جا هم حیدر العبادی نوکر ایران معرفی و پرچم‌های ایران، به دست بعثی‌ها و هواداران مقتدی صدر به آتش کشیده شد که با واکنش تندِ مقتدی صدر رو به رو شد.

هرچند پیروزی حیدر العبادی، نخست به شهرت و اوج‌گیری وی منجر شد، اما به لطفِ ماشین تبلیغاتی بعث، محبوبیت او به سرعت، کاهش یافت و حتی، از دولتی که تا همین چند روز برای بازپس‌گیری شهرهای اشغالی می‌جنگید و پاکسازی مناطق آزادشده همچنان ادامه داشت، دربارۀ وجود فساد و وضع برق و آب و خدمات رفاهی حساب‌کشی شد و حیدر العبادی مجبور به استعفا شد.

استفاده از شبکه‌های اجتماعی در جنگ نرم

وقتی عادل عبدالمهدی به قدرت رسید، همان بازی قبلی بعثی ادامه یافت: “حیدرالعبادی آدم ایران، شکست خورد و کسی بر سر کار آمد که مخالف ایران است و حتی سابقۀ عضویت در حزب بعث را دارد.”

با این حال، این بار، بازی بسیار نیرومند شروع شد. باید اعتراف کرد که بعثی‌ها برای بازی تبلیغاتی در عراق مهارت هولناکی دارند. از یکی، دو سال قبل، در شبکه‌های اجتماعی، گروه‌های بزرگی با نام‌های جعلی مثل مقهی العلمانیین، یهود العراق، باشا نوری سعید و غیره شروع به کار کرد و یا از گروه‌های قبلی استفادۀ کامل شد. به تعبیر بهتر، همان روش قبلی، این بار، با شدت بسیار زیادی به کار گرفته شد. تعدادی از آن‌ها مثلا مشتی سکولار بودند که خواستار جدایی دین از سیاست بودند. اما از هر ده پست مخالف ایران یا در حمایت از صدام، یک مطلب دربارۀ سکولاریسم و موضوعات مورد توجه گروه بود. چیزی که بارها مورد اعتراض اعضا قرار می‌گرفت.

گروهِ مقهی العلمانیین، در فیس‌بوک، در ظاهر نزدیک به یکصد و چهل هزار عضو داشت که پس از تغییر رویۀ فیس‌بوک و تلاش برای حذف اعضای فیک و جعلی، تعدادش به فقط هفتصد عضو کاهش یافت. جالب این جاست که گروه‌های شکل گرفته، به رغم این که موضوعات کاملا متفاوتی را پیگیری می‌کردند، اما پست‌های بسیار شبیه به هم می‌گذاشتند؛ یا در حمایت از حکومت بعث، یا حمله به ایران و هر روز به شکل متوسط، دو یا سه خبر کاملا دروغ، منتشر می‌کردند. همگی دربارۀ فساد اعضای دولت و زیر سئوال بردن شخصیت‌های حشد الشعبی و فروش اموال کشور به ایران یا ضربات ایران به اقتصاد عراق..!  

کاملا مشخص بود که این بار حزب بعث، بازی خاصی را آغاز کرده است. مثل روز روشن بود که این بازی در حد تبلیغات صرف نیست، بلکه مهندسی کاملی برای انجامِ انقلابی مخملی در دست اجراست.

سپس همه منتظر نخستین جرقه شدند و این همان جرقۀ همیشگی بود.

انقلاب مخملی در عراق

بعثی‌ها می‌دانستند که عادل عبدالمهدی، سال را به پایان نخواهد برد و آشی که رقیبان برای او بار گذاشته‌اند، آمادۀ خوردن خواهد شد. لذا عجیب نبود که این بار، اعتراضات، از مناطق شیعه‌نشین آغاز شود. آغازگر غائله، همان همیشگی بود: “مقتدی صدر!” بهانه هم همان همیشگی بود: “مبارزه با فساد!”

شبکه‌های اجتماعی، عقل مردم را پخته و آماده کرده بودند. اشتباهات مقام‌های ایرانی، در بی‌اعتنایی به بحران پیش رو مزید بر علت شد. شبکه‌های اجتماعی در میانِ مردم جا انداخته بودند که عادل عبدالمهدی غلام حلقه به گوش ایران است و ایران هدفی جز نابودی عراق ندارد. سال گذشته، موارد زیادی از جمله مرگ و میر ماهیان دجله را هم، به گردن ایرانی‌ها انداخته بودند.

 دشمنان سنتی و قسم خوردۀ ایران، مثل هواداران آیت‌الله سید صادق شیرازی در کربلا، این شایعات را پرورش داده و در راستای حمله به ایران پخته بودند. بازی مقتدی شروع نشده، از میان دستان او سر خورد و در اختیارِ هواداران شیرازی قرار گرفت. آن‌ها شعار مبارزه با فساد را در کربلا، به شعار مرگ بر ایران و “ایران بره بره” تبدیل کردند. هواداران مقتدی هم در حالی ضد ایران در بصره و بغداد شعار می‌دادند که رهبرشان در قم به سر می‌برد.

این جا بود که بعثی‌ها، بازی اصلی را شروع کردند. در اندک مدتی، موضوع مبارزه با فساد، فراموش و دشمنی با ایران، به شعار اصلی تبدیل شد.

مقتدی صدر، طبق روال معمول، سعی کرد با کنار گذاشتن دولت عادل عبدالمهدی، این بار، دولت جایگزینی معرفی کند، آن هم به ریاست هادی العامری، فرماندۀ سپاه نه بدر که در دوران صدام، در کنار ارتش و سپاه، با ارتش بعث می‌جنگید، غافل از این که این بار بعثی‌ها آماده‌ترند و حتی توانسته‌اند بردگان سابق خویش، یعنی شیعیان هوادار مقتدی را طبق فرهنگ تبلیغی خود آموزش دهند.

آیا بعثی‌ها پیروز خواهند شد؟

خودشان که همین طور فکر می‌کنند. اما اولا نیرنگ قدیمی است و دوم، وجود عاملی است که در آن زمان نبود: نیروهای مسلح ایران!

بعثی‌ها تا پایان نمی‌توانند این بازی را ادامه دهند. چون رقیبان امروزی همگی از این بازی بعثی سود می‌برند و سعی دارند از پتانسیل آن بهر پیشبرد مقاصد خود بهره بگیرند، اما دیری نخواهد پایید که بفهمند در حال ریشه‌کن کردن خودشان هستند. کی؟ از همین حالا..!

مقتدی صدر، راهی ایران شده است تا به هر شکل برای مهار آتشی که با دست خود افروخته، چاره‌جویی کند. کسانی که قبلا زیر پرچم مقتدی، در بغداد سینه می‌زدند، حالا فقط سینه می‌زنند. خودشان هم نمی‌دانند برای کی و زیر پرچم چه کسی..!

نقشۀ بعثی‌ها، برای راس هرم سیاسی فاش شده است. لذا دستور کشتار، بی‌جهت صادر نشده است. بغداد اکنون، شاهد شورشی از نوع شورش فلوجه است. مناطق شیعه‌نشین به تدریج آرام می‌گیرد یا تظاهرات مسالمت‌آمیزی در آن‌ها جریان دارد و در جنوب فقط مناطقی مشتعل است که اقلیتی سنی در آن وجود دارد. نیروهای عراقی، دستور تیر مستقیم دارند. چون می‌دانند که داستان چیست. ماجرا قیام نیست. این، نوعی جنگ از نوع جنگ موصل است که کم‌کم ابعاد گسترده‌ای می‌یابد.

به نظر می‌رسد که مقام‌های عراقی، با چشمان باز، سلاح‌های خود را پر می‌کنند و منتظر ساعت صفرِ عملیاتی از نوع موصل هستند تا بعثی‌ها، دست از این بازی مخملی بردارند و نقاب از چهره برگیرند. اما آیا بعثی‌ها چنین جراتی دارند؟

به نظر نمی‌رسد.

آن چه به نظر می‌رسد، ادامۀ این بازی روشنفکرانه است. چون کافی است مردمِ شورش کرده، چهرۀ بعثی را ببینند تا اغلب پراکنده شوند و به خانه‌های خود بازگردند و بعثی‌ها بمانند و خیابان‌های خالی و پر از هوادارانِ خودشان. آن‌ها خوب می‌دانند که در آن زمان، حمام خون به راه خواهد افتاد. چیزی که حسرتش بر دل کسانی مانده بود که خواستار کشیدن داعش به درون بغداد بودند تا با دستان پر، کشتار همه را با هم آغاز کنند.

 قطعا روند شورش، فروکاهنده خواهد بود. دیگران، انگیزۀ چندانی برای ادامه ندارند. شعار مرگ بر ایران، آن قدر توانایی ندارد که سوخت کافی برای بعثی‌ها فراهم کند. خصوصا که در روند تدریجی، نقاب از چهرۀ بعثی‌ها خواهد افتاد. اگر جنگ به همین شکل ادامه یابد و به ابعاد جنگ موصل برسد و هادی العامری نخست وزیر عراق شود، فرمان کشتار بعثی‌های بغداد صادر خواهد شد.