ما و طلبکاری از عالم و آدم
سید مسعود حسینی- استاد دانشگاه- هرات
بیشتر واکنشها به دو قضیۀ پناهجویان یا کارجویان افغانستانی که در این اواخر در ایران یا در مرز این کشور اتفاق افتاده، احساسی و غیر تحلیلی به نظر میرسد. انگار ما مردم از عالم تا عامی و از استاد دانشگاه تا افراد کمسواد، عادت کردیم که در برابر چنین قضایایی صرفاً احساساتمان را تبارز دهیم و فکر کنیم که همین برای حلّ چنین مسایلی کافی است.
راستش من ندیدم تا کنون کسی به چنین قضایایی از منظر حقوقی، سیاسی، امنیتی، اقتصادی و بسا مسایل دیگر نگاه کند و جوانب آن را بشکافد. از روی تعقل و نه احساسات وارد شکافها گردد و به قول مردم قال و قیل قضیه را به نحوی کاوش کند که نه سیخ بسوزد و نه کباب.
هرچند ممکن به نظر نمیرسد که حق چنین مطالبی را با نوشتههای کوتاه فضای مجازی ادا کرد؛ ولی حداقل انتظار آن است که ما نباید همواره به اصطلاح دیوار را یک رویه گل کنیم و جانب خود را نگاه داریم و به جانب دیگر قضیه کار نداشته باشیم. یا به عبارتی تنها مشکل خودمان را ببینیم و از کنار مشکل دیگران چشمبسته بگذریم.
یادمان باشد، ده برابر آنکه دیگران را در چنین قضایایی محکوم میکنیم، باید خودمان را محک بزنیم که نقش ما در ایجاد چنین فضاهایی چیست؟ منظور از ما، تنها افرادی نیست که سرزده و بدون حدّ و مرز و ناخوانده میروند وارد کشوری دیگر میشوند و مشکل میآفرینند، بلکه منظور نظامی است که ما در سایۀ آن زندگی میکنیم. ببینید این نظام با ما و برای ما چه کرده و چه میکند؟ آن وقت بر اساس آن، انتظارات خود را از دیگران مطرح کنیم.
در همین هرات، چندین مورد اتفاق افتاده که وقتی کسی به ایست بازرسی توجه نکرده و از آن عبور کرده مورد هدف قرار گرفته یا به قتل رسیده یا زخمی شده، در داخل شهر خودمان! دست کم یک مورد را که من از نزدیک میشناسم، فرزند یکی از افسران پولیس هرات است که در جادۀ بهزاد به دلیل بیتوجهی به ایست بازرسی مورد هدف مرمی پولیس قرار گرفت و تا اکنون از اثر آن اتفاق، در حالیکه تمام بدنش فلج است، به گوشۀ خانه افتاده است.
از این که بگذریم، وقتی کسانی که ظاهراً از جنس همین مردم هستند و برادر هم خوانده میشوند، روزانه دهها و گاهی صدها شهروند این سرزمین را میکشند یا زخمی میکنند، چهگونه میتوان از دیگری انتظار داشت که با ما به دیدۀ قدر بنگرد و با ما محترمانهتر از به اصطلاح برادران هموطنمان رفتار کند!؟ وقتی دولت ما، هزاران تن از این وحشیان را رها میسازد تا باز به راحتی آدم بکشند و جنایت بیافرینند، چهگونه از دیگران انتظار داشته باشیم که ما را نکشند!؟ راستش تا زمانی که خودمان به راحتی همدیگرمان را بکشیم؛ دیگران که به طریق اولی ما را میکشند.
راستی آیا تا به حال از خود پرسیدهایم که اگر کسی «بدون اذن» وارد خانۀمان گردد، با وی چه کاری انجام میدهیم!؟ مطمئناً کسی نمیگوید که او را نوازش میدهیم. از او میپرسیم چه مشکل دارد؟ اگر دنبال کار میگشت، برایش کار میدهیم و اگر دنبال نان بود، برایش نان میدهیم و اگر مشکل دیگری داشت، مشکلش را حل میکنیم. راستش اینکه من بیکارم، همسایۀ من در قبال آن مسؤولیتی ندارد. اگر هم همسایه نیاز به کارگر داشته باشد، به دنبال آن میرود.
رسمش این نیست، کسی که از بیکاری به تنگ آمده و با اعضای خانوادۀ خود مشکل دارد، بدون اجازه داخل خانۀ همسایه گردد، بعد انتظار داشته باشد که همسایه با او رفتار خوبی داشته باشد و تمام مشکلاتش را حل کند. ما به جای اینکه یخن همسایه را بگیریم، بهتر نیست سر در گریبان خود فرو کنیم و کسانی را که باعث این همه بدبختی برای ما شدند، مورد بازخواست یا پرسش قرار دهیم؟
ببینید دوستان، هدف این نوشته، آن نیست که به جنایات ضد بشری، صحه بگذارد. چنین جنایاتی در هرجا اتفاق بیفتد ناگفته محکوم است. ولی این نوشته فریاد میزند که وقتی چنین اتفاقهایی رخ میدهد، ببینید ما در کجای آن قرار داریم؟ نقش ما در آن میان چیست؟ ما چه قدر در مشکلی که ایجاد شده نقش مثبت یا منفی داشتهایم؟ به اینها فکر کردهاید؟ حدّاقل انتظار آن است که وقتی ما به سراغ یک مشکل میرویم راه حل منطقی آن را جستوجو کنیم.
آخر وقتی دولت تو برایت کار نمیدهد، انتظار این که دولت دیگری برایت کار فراهم کند، کمی غیر منطقی نیست!؟ وقتی دولت تو و به اصطلاح هموطن تو، تو را بدون ارتکاب کوچکترین جرمی میکشد و زخمی میکند، انتظار این که بیگانهیی که بدون اجازه و به قول قدیمیها به صورت «تجاوزی» وارد کشورش شدی، تو را نکشد عجیب نیست؟ وقتی نظام تو و حکومت تو، برایت کوچکترین حقی قایل نیست، با کدام منطق میشود دعوای حق و حقوقت را با کشور دیگری راه بیندازی؟
دوستان وقت آن فرا رسیده تا کلاه خود را خودمان قاضی کنیم و از این همه خودفریبی دست بکشیم. مشکل ما ایران و پاکستان نیست. مشکل ما خود ما هستیم. دولت ما..! نظام ما..! این دولت و این نظام وظیفه دارد که برای ما کار پیدا کند. امنیت ما را تأمین کند. حافظ جان و آبروی ما باشد و بسا چیزهای دیگر.
راستش، من گفتوگوی خانم مریم سما نمایندۀ مجلس مان را با حسین جعفریان، پژوهشگر ایرانی در امور افغانستان، در تلویزیون بیبیسی دیدم! ما واقعاً حرفی برای گفتن نداریم! ما طوری با مسایل برخورد میکنیم که انگار از همه طلبکاریم. وقتی نمایندۀ مجلس ما از رفتار نادرست با اتباع افغانستان شکایت دارد، پژوهشگر ایرانی در پاسخش میگوید خانم سما شما هنوز در مشهد به دنیا نیامده بودید که من برای حقوق اتباع تلاش میکردم.
پژوهشگر ایرانی میداند که این نمایندۀ ما در مشهد به دنیا آمده، آنجا تحصیل کرده، بزرگ شده و حالا به عنوان نماینده در افغانستان از جایی و چیزهایی شکایت دارد که او را بدین جایگاه رسانده است. شک ندارم که اگر ما در چنین موقفی قرار میداشتیم چنین محترمانه و با کنایه حرف نمیزدیم؛ بلکه مستقیم به رویش میآوردیم که حداقل تو یکی که از برکت ما بدین جایگاه رسیدی دیگر حرف نزن!
وقتی ایرانی میگوید آقا جان، شما اوضاع ایران را که در تحریم کامل قرار دارد و جدا از پناهجویان عراقی و سوری میزبان سه میلیون اتباع افغانستان است، با تمام اروپا که فقط یکونیم میلیون مهاجر را پذیرفته و داد و فغانش به هوا بلند شده، مقایسه نکنید؛ میگویید مقایسه میکنیم؟ وقتی میگوید در این شرایط خاص ما نمیتوانیم بیشتر از این پذیرای شما باشیم.
خوب شما چه دارید که برایش بگویید؟ راستش وقتی پژوهشگر ایرانی میگوید اینجا که خانۀ خاله نیست. چه دارید که در پاسخش بگویید؟ میگویید نه خیر خانۀ خاله است یا باید باشد! اگر ایرانی بگوید که ما تشکر میکنیم که تا به حال لطف کردید و آمدید کشور ما را آباد ساختید؛ حالا دیگر وقتش فرا رسیده که کمی هم به کشور خود برسید و آن را آباد کنید، شما چه دارید که در پاسخش بگویید؟ میگویید نه؟ میگویید ما تصمیم داریم ابتدا کشور شما را آباد کنیم بعد به کشور خود بپردازیم؟
و گپ آخرم را هم عرض کنم!
همین کسانی که ادعا دارند، اگر روزی ایرانیها از بد روزگار به این کشور پناه جویند، خانۀ خود را با آنان تقسیم میکنند، چرا وقتی همین چند وقت پیش، فغان یک نفر ایرانی، فقط یکنفر! به هوا بلند شد و رسانهها را پر کرد که میخواست در این ویرانه، دولت ما به وی اقامت بدهد، صدای خود را بلند نکردند؟ دولت ما یک نفر ایرانی را نپذیرفت آن وقت چهگونه انتظار دارید دولت ایران سه میلیون نفر ما را بپذیرد یا پاکستان دو میلیون را!؟ ایران و پاکستان چه گناهی دارند که در همسایگی ما قرار گرفتهاند؟ و ما هی مشکلات خود را بیندازیم به گردن آنها!؟
راستش وقت آن فرا رسیده که فکر نان کنیم و به خربوزه دلخوش نباشیم که آب است! در غیر آن این مشکلات همچنان در جای خود باقی میماند و راه حلّ منطقی آن به دست نمیآید.