گذشتهگرایی و گذشتهشناسی | دو نگاهِ متناقض به تاریخ
حیدر سهیلی اصفهانی
خیلیها تصور میکنند که گذشتهگرایی، لازمۀ شناخت گذشته است. حال آن که من به شما ثابت میکنم، بخش اعظم گذشتهگرایان در ذهن خود چیزی را ساختهاند که دوست داشتند داشته باشند و از آن محروم بودند. بیشتر منادیان نژادپرستی، وقتی وارد زندگی آنها میشوید، میبیننید در اوج فقر و فاقه با احساس مصیبتهای بزرگ یا حس ستمدیدگی رشد کردهاند و همیشه در «ایوان ذهن خود» انتقام میدیدند و تغییر همه چیز، بر اساس آن چه خود احساس می کردند عالی است.
گذشتهگرایی و اطلاعات محدود از گذشته
لازمۀ گذشتهگرایی، اطلاعات محدود از گذشته است و گذشتهگرا میکوشد تا هیچ وقت اطلاعات خود را گسترش ندهد و حتی شده است که گذشتهگرایان، کتب بسیار مهمی را که منابع جدی دانشگاهی است، نفی میکنند و آن را به توطئۀ دشمن نسبت میدهند، چون با زبان علمی و دقیق گذشته و تاریخ را توضیح میدهد. برای نمونه، پان تورکها از کتابی که در آکادمی علوم جمهوری آذربایجان شوروی منتشر شد و اثر دیوکانف زبان شناس شهیر روسی است متنفرند (تاریخ ماد) چون همۀ تصورات آنها را دربارۀ گذشته فرو می ریزد. یا مثلا آریاییگرایان، از کتابهایی متنفرند که تاثیرپذیری آیین زرتشتیت کریتری (آیین رسمی دوران ساسانی) را از اندیشههای یونان باستان توضیح میدهند.
یا عربگرایان نیز از کتابهای عبدالعزیز الدوری ، بسیار خوششان میآید که کتابچههای حداکثر صد صفحهای بدون منبع و مأخذ ضد دشمنان عربیت است و این مرد به رغم این که معمار دشمنی عربی با همسایگان است، تا زمان مرگ خود، جایزههای بسیار از دولتهای مختلف عربی، به ویژه عراقِ صدام گرفته است و او را بهترین تاریخشناس جهان نام نهادهاند. حال آن که کتابهای به قدری بیارزش است که با دیدن فهرست به محتوای آن پی میبرید.
گذشتهشناسی، چراغی بر فراز راهِ آینده
گذشته ، چراغ راه آینده است. نه میتوان به آن بازگشت و نه می توان آن را تصحیح نمود و نمیتوان دوباره آن را زنده کرد و حتی نمیتوان شرایطی را ایجاد کرد که شبیه آن باشد و در آن زیست.
گذشته شناسی علمی است که به ما نشان می دهد انسانها چگونه زیستند و سیر شکل گیری تمدنها و تحول آنها چه بوده است . از روی همین سیر تحول ما می توانیم تشخیص دهیم که این مردم در سیر تحول تاریخ چه تغییراتی یافته اند و مثلا بحرانهای کنونیشان، به دلیل نفوذ چه افکاری در میان آنهاست و با آگاهی بخشی و نهادسازی میتوان به ایشان نشان داد که چگونه مسیر صحیح تری را می توانند در پیش بگیرند و اسیر اشتباههای مکرر نیاکانشان نشوند.
گذشته گرایی و گذشته شناسی، دو رویکرد کاملا متناقض و کاملا متفاوت به تاریخ است . انسان نمیتواند هر دو دیدگاه را داشته باشد. بوده اند کسانی که از گذشته گرایی وارد گذشته شناسی شدهاند، اما برعکس آن امکان ندارد. چون لازمۀ گذشتهگرایی بیسوادی و کلینگری به گذشته است و لازمۀ گذشته شناسی عطش پایان ناپذیر به شناختن جزئیات تاریخ.
گفتمان گذشتهگرایی و گذشته شناسی
شاید مهمتر از همه، زبان گذشته گرایی و گذشته شناسی و گفتمان حاکم بر آنهاست . چون گذشته گرایی به هیچ وجه ربطی به گذشته ندارد . انسان ایدئولوژی خاصی را بر اساس تحولات کنونی میسازد و بعد با استناد به گذشته و مدارک به دقت انتخاب شده چیده شده و کاملا مثبت یا حتی مثبت جلوه داده شده دربارۀ دستآوردهای قدیم ، میکوشد تا ایدئولوژی خود را مشروعیت ببخشد؛ اما گذشته شناسی عملا تلاش برای شناخت گذشته است.
لذا اول باید از شواهد عینی شروع شود و از شواهد عینی به دستآوردهای ذهنی و فکری رسید و شاهکار رسیدن به دستآوردهای ذهنی، یافتن متدلوژی و روش شناسی اندیشۀ اقوام گذشته است. پس باید نخست مانند آنها فکر کرد تا بتوان به دستآوردهای آنها رسید و در این راه، باید بیطرفی را تا آن جا ادامه داد که ذهن از هرگونه پیرایهای پاک شود.
تصور دربارۀ گذشته در نهایت تخیل است. چون تا پیش ازپیدایش صنعت عکسبرداری و فیلمبرداری، هیچ راهی برای ثبت دقیق حوادث نبود. کتابهای تاریخی گذشته، اغلب فتحنامهاند و کمتر کتابی یافت میشود که صادقانه و با امانتداری کامل نوشته شده باشد. شاید اصلا یافت نشود. لذا باید همۀ کتابها را خواند تا به دستمایۀ بیطرفانهای دست یافت.
از تخیل علمی تا هذیانگویی
تخیل دربارۀ گذشته، اگر بر اساس منابع و روشهای علمی صورت گیرد، میتواند تخیلی نسبتا قابل قبول و مستدل و مستند باشد، اما اگر به تلاشی برای اثبات وجود تبدیل شود، بدون تعارف، صرفا هذیان گویی است و به همین جهت است که ایدئولوژیهای قوم پرستانه را معمولا محرومانی میسازند که پس از دوران طولانی محرومیت، پابه شهرت میگذارند و به ثروتی میرسند یا محصول کسانی است که عقبماندگیهای فعلی کشورشان، آنها را به شخم زدن گذشته مجبور میکند و در یک کلام باید گفت: نوعی بیماری روانی است!
این جاست که گذشتهگرایی نه تنها ربطی به گذشتهشناسی ندارد، بلکه دشمن قسمخوردۀ آن است.
منابع و شواهد
نخست این که مواد و شواهد مورد نیاز گذشتهشناسی همگی در گذشته است و ما باید بر اساس منابع و شواهدی که بر جای مانده، آن مواد و شواهد را کشف کنیم. اما گذشتهگرایی، همۀ شواهد و مواد خود را در تحولات و پدیدههای امروزی میطلبد و میجوید. یادم میآید در کتابی که در انتشارات دانشگاه تهران منتشر شده است (نام نمیبرم) نویسنده، بیاعتنا به نوشتههای به جا مانده از شاهنامۀ فردوسی و بدون داشتن مدرک و منبعی، مدعی بود که ورزش در ایران باستان، آن چنان ارجمند بوده که کودکان ایرانی، بامدادان، پیش از «رفتن به مدرسه» نخست ورزش میکردند. یا نوشتههای متعدد دربارۀ حقوق زن یا محیط زیست، در اسلام و ایران یا مناطق و ادیان دیگر…
از ایدئولوژی تا متدولوژی
دوم، گذشتهگرایی، فرایندی ایدئولوژیک است. قرار است در راهِ تولید مانیفستی سیاسی به کار گرفته شود. لذا باید با زبان امروزی نوشته شود تا برای نسل امروزی قابل درک باشد. اما گذشتهشناسی، تا آن جا که میتواند باید خود را به گفتمان دوران مورد بررسی نزدیک کند و در نهایت، به متدولوژی خاصی برای بررسی آن دست یابد. باید مثل احمد بن حنبل اندیشید و یا همانند ابوالحسن اشعری یا ابن تیمیه تا درک کرد که نگاه سلفی در پی چیست و چرا به این جا رسید.
قطعا با داشتن چنین امکانی، میتوان به آرمانهای جریانهای تندروی سلفی پی برد و برای مقابله با آن چارهجویی کرد، اما در نهایت، قرار نیست به دوران ابن تیمیه رفت و با او صحبت و راهنمایی کرد تا مگر از نوشتن چنین خذعبلاتی دست بشوید. چون او در نهایت، قصد داشته به معضلات دوران خود پاسخ بگوید نه دوران ما… و انسان هم توانایی بازگشت به گذشته را ندارد.
نتیجهگیری
باید دانست که گذشتهگرایی، هم از نظر اهداف و هم از نظر منابع و امکانات، راهی کاملا معکوسِ گذشتهشناسی را طی میکند و ار آن بیشتر، این دو دشمن و نقیض همدیگرند. اگر گذشتهشناس شوی، امکان ندارد زیر بار تصورات گذشتهگرایان بروی و با شنیدن آن، یا به شدت خشمگین میشوی و یا با صدای بلند به آن میخندی.
برعکس آن هم واقعیت دارد، گذشتهگرا، دو گوش خود را از پنبه پر میکند تا مبادا سخن گذشتهشناسان را بشنود و خللی در آن بنیان مرصوص افکارش وارد شود.
بیگمان باید دانست که گذشتهگرایی بیماری است و خوراک اصلی تندروی است. مهم نیست که محصول این فرایند، دینی است یا قومی یا نژادی و هر مهملی دیگر… شخم زدن گذشته و رسیدن به مانیفستی برای آن در هر صورت بیماری است و میتواند بیماران را به خود جذب کند. به همین سبب است که تندوری امروز ما، هرچند به خودی خود، بیماری هولناکی است، اما مرحلۀ مقدماتی دارد و آن بیماری گذشتهگرایی است.