سر در گمی ترامپ دربارۀ ایران اصلا تصادفی نیست | هرگونه مذاکره با او وقت تلف کردن است.
حیدر سهیلی اصفهانی
این روزها همۀ اظهار نظرهای دونالد ترامپ، دربارۀ ایران، فقط یک ویژگی مشترک دارد: تقریبا هیچ کدام ربطی به هم ندارند. متناقض، دو پهلو و گیجکننده است. تکلیف شنونده با سخنان جان بولتون، بیشتر مشخص است. او هر بار دهان باز میکند تا سخنی دربارۀ ایران بگوید، عینا سخنان بنیامین نتانیاهو را تکرار میکند. به همین جهت، این روزها، نخست وزیر اسرائیل چندان سخنی نمیگوید. اغلب ساکت است. چون جان بولتون، سخنگوی او شده است. برعکسِ مایک پمپئو که چشم به دهان ترامپ دوخته است و هر بار سعی میکند از اربابش تقلید کند. لذ ا او هم معمولا مهمل و چند پهلو میبافد. چرا؟
در گذشتههای ایران، به ویژه در دوران قاجار، شاهان عادت داشتند که هر استان یا ولایتی از ولایات ایران را به کسانی کنترات بدهند که مواجب و خراج بیشتری بدهند. لذا میانِ شاهزادگان، نوعی رقابت بود تا با وسوسه کردن شاه و دادن وعدههای مالی بیشتر، حکمرانی فلان ولایت را از آن خود کنند. همین هم میشد. هر که بیشتر پول یا امتیارهای ویژه میداد، حکومت از آن او بود.
ساختار حکومتی دونالد ترامپ، بیشباهت به این روند نیست. او سوداگر است و بخشهای مختلفِ حکومت خود را پیش از به قدرت رسیدن به این و آن فروخته است. پیش از همه، این ملت آمریکا، به ویژه، قشرهای ضعیف و مستمند این کشور بودند که هزینۀ سنگین به قدرت رسیدن او را پرداختند. چون او، لغو قانونِ تامین درمان را به عدهای پیشکش کرد و از فردای آغاز دوران ترامپ، مستمندان آمریکا، باید برای درمان دست به دامان کمکهای کج دار و مریز بنگاههای خیریه میشدند.
مهاجران یا شهروندانِ غیر رسمی و درجه دوی آمریکا، قشر بعدی بودند که هزینۀ کنتراتهای ترامپ را نقد پرداختند تا او به قدرت برسد. سپس، نوبت به معاهدههای بینالمللی رسید. عدهای از سرمایهدارانِ آمریکایی که از معاهدۀ آب و هوایی، زیانهای مالی سنگینی میدیدند، با پرداخت رشوه به ترامپ، قول او را برای خروج از این معادهده گرفتند و پس از رسیدن به قدرت، بلافاصله اجرا شد. لابی اسرائیل با اغلب وابستگانش، سفارش دهندۀ بعدی بود. رشوه در ازای خروج آمریکا از برجام… بعد از به قدرت رسیدن ترامپ، مشخص شد که عربستان سعودی و امارات متحده هم بخشی از این رشوه را پرداختهاند و رئیسجمهوری آمریکا، فهمید اینها مشتریان دست به نقدی هستند، لذا پروندۀ ایران را برگه برگه کرد و هر کدام از آن برگهها را هم به کنترات گذاشت و عربستان سعودی و امارات، دست به نقد، پرداختند و او هم مثل یک تاجر خوش وعده، در جا، خواستههای آنان را اجرا کرد.
حالا دونالد ترامپ، میبیند که دو سال اول حکومت خود را به اجرای سفارشهای قبلی گذرانده است و پس از اجرای هر وعده، به همان اندازه از منافعِ ملی آمریکا فاصله گرفته است. اما سفارش دهندگان هم چغر هستند و سفت و سخت، از سرمایهگذاریهای خود حفاظت میکنند. باند عربستان سعودی، خواستههای خود را با خواستههای باند صهیونیست همراه کرده و از آن یک بستۀ مشترک ساخته است. لابی اسرائیل برای حفاظت از این سرمایهگذاری، تیمی را زیر نظر کوشنر داماد ترامپ در کاخ سفید مستقر کرده است تا مبادا، فشار منافع ملی آمریکا، سرمایهگذاریهای مشترکش را بر باد دهد. جان بولتن، یکی از اعضا و میتوان گفت: سخنگوی این تیم است. شباهت عجیب سخنان او با سخنان نتانیاهو دقیقا به همین سبب است.
حالا ترامپ، دچار سردرگمی بزرگی شده است. اصلا تصور نمیکرد که در ازای کمکهای ائتلاف اسرائیلی- عربی، هزینۀ کار تا این اندازه بالا برود. او اکنون میبیند که آن کمکها، هزینۀ سنگینی یافته است و آن آغاز جنگ بزرگ و خانمانبراندازی در خاورمیانه است که یکی از پیامدههای آن میتواند جایگزینی آمریکا با روسیه، این قدرت نوخاسته و پیش تاخته در این منطقۀ طلایی است.
ائتلاف اسرائیلی- عربی، راه حل مشخصا ابلهانهای پیش روی گذاشته است که آشکارا اهداف شخصی هوشمندانهای در پس آن است: آغاز جنگ با ایران و تحمیل طرح به اصطلاح صلح نتانیاهو به فلسطینیها که در اصل، نوعی پذیرفتن تسلیم نهایی است. پذیرفتنِ این سناریو، هرچند، برای منافع ملی آمریکا به ویژه در خاورمیانه، نوعی خودکشی، با ابعاد بینالمللی است، اما از دید لابی اسرائیل، اگر نتیجه بدهد برای رژیم متبوعش، منافعی درخشان در پی خواهد داشت و این رژیم را که برای ادامه حیات، به جنگ و از هم پاشیدگی در خاورمیانه، نیاز مبرمی دارد، تقویت خواهد کرد و اگر نتیجه ندهد، این تنها آمریکا و مؤتلفان عرب اسرئیل خواهند بود که زیان خواهند دید و این، برای صهیونیستهای اهمیت چندانی ندارد. رهبران عربستان و امارات هم آن چنان از ایران کینۀ هیستریکی در دل دارند که مایلند ایران ضربه بخورد، حتی اگر به قیمت ضربه خوردن خودشان باشد.
مشکل این سناریو، سطحی بودن آن است و در آن مشخصا، یک چیز اصلا محاسبه نشده است و آن برآورد هزینههای احتمالی است که اگر به دقت محاسبه شود: طراحان آن متوجه خواهند شد نقشهای که از پیش، هم طراحان آن معلومند و هم اهدافشان برملاست، اگر به نتیجه نرسد، ممکن است به خود صاحبانش بازگردد. به ویژه آن که عمق راهبردی اسرائیل بسیار کم است و امکان تحمل زیان برای این رژیم بسیار ناچیز!
لحن رئیسجمهوری آمریکا، در این اواخر کاملا تغییر کرده است. او رسما اعلام کرده که ایران دست از حمایت تروریسم برداشته است. معنی سخنش، این است که هرگونه مذاکرهای در آینده، با این پیش شرط همراه خواهد شد که ایران دیگر حامی تروریسم نیست. حالا با توجه به این که جان بولتون، به اشارۀ اربابانش در ائتلاف اسرائیلی- عربی، ماجرای انفجار فجیره را به گردن ایران انداخته، واکنشِ ترامپ در اصل، چراغ سبز نشان دادن به تهران است.
کدام سخن را باید جدی گرفت؟ سخنان دو پهلو و یک بام و دو هوای ترامپ که حتی با سخنِ مشاور امنیت ملی خودش همنوا نیست یا سخنان جان بولتون را که کاملا سازگار با شکایت بخش عربیِ ائتلاف اسرائیلی- عربی به شورای امنیت صورت گرفته است؟
این تناقض، حاکی از اختلاف نظر میان ترامپ و این ائتلاف نیست، بلکه نوعی تقسیم کار است. پروندۀ ایران به طور کلی در وزارت امور خارجۀ اسرائیل قرار دارد و تصمیماتی که در آن جا گرفته میشود، به سفارت تازۀ آمریکا در بیتالمقدس میرسد و از آن جا هم به دونالد ترامپ ابلاغ میشود تا اجرا کند. هرگونه مذاکره با رئیسجمهوری آمریکا، وقت تلف کردن محض است. مفاد هرگونه مذاکره میان ایران و آمریکا، باز به وزارت امور خارجۀ اسرائیل مخابره میشود تا به اطلاع نخست وزیر این رژیم برسد و سپس، تصمیمات نهایی اتخاذ و ابلاغ شود.
اگر ایران، قصد دارد امتیاز بدهد تا زود خود را از مخمصه نجات دهد، باید هیاتی را به بیتالمقدس بفرستد و پس از یک رشته مذاکره، در آن جا اعلام توافق شود و فردای آن روز، ترامپ رسما اعلام کند که آمریکا دیگر مشکلی با ایران ندارد. اما اگر نه! حاضر به انجام چنین کاری نیست، باید به انتظار نشست تا این بار کج که قطعا به منزل نخواهد رسید، خود به خود واژگون شود.
ایران باید از این فرصت طلایی بهره ببرد و خود را از اتکا به نفت برای همیشه نجات دهد، وگرنه این وضع، آغاز اسارت است. این جماعت هر گاه، با ایران مشکلی پیدا کنند، از فروش نفت ایران جلوگیری خواهند کرد تا به زانو بیفتد.