اسلاید بار اصلیتحلیل‌های سیاسی

واکاوی مفهوم «وطن» در جامعه آلمان

نگارش از  فاطمه صیرفی، پژوهشگر مطالعات زبان و فرهنگ آلمانی 

طی سال های اخیر در آلمان مفهوم «وطن» به دلیل رخدادهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی از اهمیت خاصی برخوردار شده است. گاهی این مفهوم در میان احزاب و گروه‌های راستگرا و پوپولیست مطرح می شود و احیای دوران نازیسم و بازگشت به دوران هیتلر را در ذهن تداعی می کند، که در برگیرنده رنگ و بوی ملی گرایی و ناسیونالیستی نیز هست و گاه این مفهوم در مقابل مفهوم «بیگانه» و «خارجی» در گفتمان همگرایی اجتماعی قرار می گیرد، که بر پذیرش ارزش های جامعه آلمان از سوی تازه واردان تاکید دارد. در مجموع پرداختن به این مفهوم هر روز در رسانه‌ها برجسته شده و ابعاد تازه ای از آن مورد بحث و بررسی قرار می گیرد.

شبکه یک تلویزیون دولتی آلمان به تازگی مستندی با عنوان «وطن» Heimatland را پخش کرد که در آن سعی شد این مفهوم از ابعاد مختلف اجتماعی، روانشناسی، تاریخی و سیاسی مورد بررسی قرار گیرد و نظرات کارشناسان و سیاستمداران برجسته آلمان و امریکا را در این باره مطرح شد.

مفهوم وطن

سوال این است که واژه «وطن» در آلمان طی روند اجتماعی در سال های اخیر چه بار معنایی را به خود گرفته است؟ چه افرادی آلمان را وطن خود می دانند؟ آیا افرادی که والدین آنها به آلمان مهاجرت کرده اند نیز این کشور را وطن خود می دانند؟ آیا این مفهوم در مسیر جهانی شدن بازگشت به ناسیونالیسم است؟ آینده آلمان به چه شکل تصور خواهد شد؟

برای پاسخ به این سوالات، ابتدا روستای «ویدرزدرف» (Widdersdorf) واقع در شمال غرب کلن با جمعیتی بالغ بر ۱۰ هزار نفر که بزرگترین منطقه مسکونی خصوصی و مدرن آلمان محسوب می شود، به عنوان مطالعه موردی در نظر گرفته شد. ساکنان این روستا که تمام عمر خود را در اینجا گذرانده اند، به تشریح فضای حاکم موجود می پردازند. آنها از رشد مناطق مسکونی جدید اظهار نارضایتی می کنند و معتقدند با ورود افراد

ویکی‌مدیا
روستای «ویدرزدرف» (Widdersdorf) واقع در شمال غرب کلنویکی‌مدیا

خارجی از کشورهای مختلف با زبان و فرهنگ متفاوت چهره این روستا به کلی تغییر کرده و روستا از کارکرد معمول خود خارج شده است. یکی از ساکنان نیز نارضایتی خود را این گونه اعلام کرد: «آلمان دیگر وطن من نیست، بلکه به وطن دیگران تبدیل شده است.»

حدود یک سوم از جمعیت این روستا را افراد خارجی از کشورهای مختلف تشکیل می دهند. آنها که دلیل مهاجرت خود به این مکان را موقعیت شغلی مناسب در نزدیکی محل سکونت، خانه های نوساز و با کیفیت می دانند، هرکدام تعریف متفاوتی از مفهوم وطن دارند. خانواده اهل ترکیه وطن را جایی می داند که فرد در آنجا احساس امنیت داشته باشد. آنها با اینکه تمام عمر خود را در آلمان سپری کرده اند و دارای دو فرزند هستند، هیچ گاه آلمان را وطن خود نمی دانند. خانواده دیگر که از اتریش به آنجا نقل مکان کردند، وطن را الزاما محل سکونت نمی دانند.

ساکنان روستا که در عصر پاییزی کنار هم جمع شده اند، از حضور خارجی‌ها در اینجا راضی نیستند. آنها می گویند خارجی‌هایی که به اینجا آمده اند دارای فرهنگ و اخلاقیات متفاوت هستند که این مسئله شکافی را میان ما و آنها ایجاد می کند. تطابق با محیط جدید نه در عرض چند سال بلکه شاید یک دهه به طول می انجامد.

تاریخ مفهوم وطن

تاریخچه مفهوم وطن در دوره های مختلف در آلمان به پنج دوره تقسیم می‌شود:

یک. رمانتیسم (۱۸۰۰): دوران حاکمیت شاهزاده نشینان و تقسیم قدرت میان آنها بود. در آن زمان تمایل بیشتری به ملی گرایی وجود داشت و در روزنامه‌ها و کتاب ها از مفهوم «وطن» استفاده می شد.

دو. صنعتی شدن (۱۹۰۰): با پیشرفت علم و صنعت، روستاییان به شهرها مهاجرت می کردند و کم کم این مفهوم در مسیر تغییر و تحول قرار گرفت.

سه. دوران پس از جنگ جهانی و پس از آن دوران ثبات و پایداری (۱۹۵۰): از آلمان بعد جنگ جز ویرانه ای بیش باقی نمانده بود و بیشتر تمرکز بر روی ساختن آن در مرکز توجه بود تا پرداختن به مفهوم وطن. اما در دوران سازندگی این مفهوم نیز جایگاه خود را پیدا کرد.

چهار. از سال ۲۰۰۰ به بعد: تب و تاب مفهوم وطن بالا گرفت. اکتبر ۲۰۱۵ با ورود پناهجویان از کشورهای دیگر، پرداختن به این موضوع به اوج خود رسید تا این که در ماه مارس ۲۰۱۸ میلادی وزارت کشور آلمان نام خود را تغییر داد به طوریکه واژه‌ای شبیه وطن در ادامه نام این وزارتخانه اضافه شد. به عبارتی احزاب موتلفه آلمان از یک مفهوم برداشت سیاسی کردند.

درباره تعریف واژه وطن نظر سیاستمداران ارشد نیز پرسیده شد، که هر کدام از آنها تعریف قابل توجهی داشتند. فرانسیسکا گیفی، وزیر زنان، سالمندان و جوانان در آلمان معتقد است که وطن آنجایی است که قلب انسان باشد. دوروته بر، معاون بخش دیجیتالیزه شدن در کابینه مرکل، وطن را یک احساس مثبت در انسان می داند. زی هوفر، وزیر داخلی آلمان و آندرآس شویر، وزیر حمل و نقل کابینه دولت هر دو ایالت بایرن را وطن خود می دانند، آلمان را سرزمین مادری و اروپا را آینده خود تلقی می کنند.

اما در میان آنها نظرات موافق و مخالفی درباره تبدیل شدن نام وزارت کشور به «وزارت وطن» وجود دارد:

هایکو ماس، وزیر امورخارجه آلمان این تغییر نام را بی اساس می خواند و معتقد است هر کدام از بخش های دولت فدرال و مجلس عهده دار این امر است که افرادی که در آلمان زندگی می کنند و افرادی که به آنجا مهاجرت کرده اند، در آلمان احساسی همانند حس بودن در خانه خود را داشته باشند. ینس اشپان، وزیر بهداشت تغییر نام را یک ایده خوب می داند و می گوید، همان گونه که سیاست به یک نماد نیاز دارد، وطن نیز باید دارای یک نماد باشد که وزارت کشور و وطن انتخاب خوبی است. اما روبرت هابک از حزب سبزها این تغییر نام را با مقایسه این مفهوم با مفهوم «عشق» عنوان می کند که نمی توان یک وزارتخانه با این نام تاسیس کرد. چرا که اسباب تمسخر را فراهم می آورد. اما زی هوفر در دفاع از این عمل معتقد است که این تغییر نام مورد استقبال اکثریت جامعه قرار گرفته است.

مسئله جهانی شدن و همگرایی

انسان مدرن امروز به دلیل مواجه با گسترش تکنولوژی از قدرت انطباق پذیری بیشتری نسبت به دوره های قبل برخوردار است و سعی می کند با جهان اطراف خود از طریق بهره گیری از فضاهای مختلف مجازی از اطلاعات و اخبار در سریعترین زمان ممکن مطلع شود. در این خصوص مادلین آلبرایت، وزیر امورخارجه سابق امریکا می گوید: «نسل‌های جدید از جهانی شدن بیشتر از قبل بهره مند می شوند. امروزه افراد به آسانی نسبت به گذشته سفر می کنند، دسترسی به آموزش برایشان تسهیل شده است و می توانند محصولات کشورهای مختلف جهان را به راحتی خریداری کنند. اما در این میان یک مشکل وجود دارد و آن مسئله جهانی شدن «بدون تصور و وجهه» است، بدین معنا که انسان امروز نمی‌داند به کجا تعلق دارد.»

در این خصوص علاءالدین المفعلانی، جامعه شناس و نویسنده آلمانی نیز می گوید: «جهانی شدن در انسان امروز نوعی تغییر ایجاد می‌کند، تغییر در مرزها. به عبارتی مرزبندی و ارزش‌های آنها می‌تواند تغییر شکل پیدا کنند و یا حتی او را در مسیر روشنگری هدایت کنند. همین امر می‌تواند مورد پسند همه انسان‌ها نباشد و نتوانند آنگونه که باید و شاید با جامعه باز کنار آیند و همین امر بستری برای دور شدن افراد یک جامعه از یکدیگر را فراهم می آورد.»

از منظر روانشناسی به گفته اشتفان گرونوالد، روانشناس و رئیس موسسه مطالعات رسانه و بازار شهر راینگلد، این افراد احساس متفاوتی نسبت به دیگر افراد جامعه دارند. به عبارتی این افراد بسته سعی در مقابله با تغییر و تحول در جامعه دارند. به‌عنوان مثال نسبت به افرادی که مانند آنها گوشت نمی‌خورند، ظاهر متفاوت دارند، خلق خو و روحیات شان در تفاوت و گاهی در تضاد با آنهاست، نوعی احساس ترس دارند و همین امر راه تنش و مقابله را در جامعه باز می‌کند.

نایکا فروتن، جامعه شناس ایرانی تبار و رئیس موسسه مطالعات همگرایی و سیاست های جامعه دانشگاه هومبولت، در ادامه این بحث دو قطبی شدن جامعه میان افراد مخالف و موافق کثرت گرایی در جامعه را بزرگترین مشکل جامعه امروز آلمان عنوان می کند.

البته این مسئله نه تنها در آلمان بلکه در کشورهای صنعتی دیگر مانند امریکا، انگلیس و فرانسه نیز وجود دارد. برای تعریف دقیق‌تر این افراد، دیوید گودهارت David Goodhardt نویسنده انگلیسی در کتاب خود به نام «راهی به یک جا» به تقسیم بندی این افراد به سه دسته «همه جا» Anywheres و «برخی از جاها» (Somewheres) و «بین این دو» (inbetweens) می پردازد:

افراد در دسته «همه جا» غالبا افراد متعادل هستند و در انتخاب محل زندگی به هیچ عنوان سخت گیری به خرج نمی دهند. این گروه در زمره افرادی هستند که سیاست را در دست می گیرند.

گروه بعدی افرادی هستند که در «برخی از جاها» می توانند زندگی کنند. آنها بیش از هر چیز به احساس امنیت و اعتماد نیازمندند. این دسته معمولا در انتخابات نقش پر رنگی ایفا کرده و در جریان های پوپولیستی حضور چشمگیری دارند.

گروه آخر افرادی هستند که نه در دسته اول و نه در دسته دوم قرار دارند و مدام بین این دو گروه در حال رفت و آمد هستند.

رشد افراط گرایی در آلمان

حزب آلترناتیو برای آلمان، به‌عنوان اولین حزب راستگرای افراطی در مجلس فدرال پس از اتحاد دو آلمان به‌شمار می آید. برخی‌ها معتقدند پدید آمدن این حزب نتیجه سیاست‌های مهاجرتی اشتباهی است که از سال ۲۰۱۵ آغاز شد. ورود پناهجویان به آلمان نه تنها فرهنگ و جامعه این کشور را تحت الشعاع قرار داده است بلکه زمینه ساز به اوج رسیدن توجه به مفاهیم ناسیونالیستی نیز بوده است. اکثریت افرادی که به این حزب رای دادند معتقدند که سیاست‌های غلط مهاجرتی زندگی شان را مختل کرده و جهانی شدن هیچ ثمری جز از میان رفتن فرصت‌های شغلی در کشور ندارد.

مهمترین نگرانی آنها آینده فرزندانشان و افزایش جرم و جنایت در آلمان است. این حزب در ایالت‌های شرقی آلمان، به دلایل مختلفی مانند نابسامانی اقتصادی، برآورده نشدن نیازهای مردم و کاهش تولید و اشتغال و در نهایت مهاجرت مردم از شرق به غرب، دارای طرفداران بسیاری است. یکی از این ایالت ها، ایالت مکلنبورگ- فورپومن واقع در شمال شرقی آلمان و روستای آنکلام است. حدود ۱۲ هزار نفر در این روستا زندگی می کنند. طرفداران حزب راست گرای افراطی در این روستا به ۴۰ درصد می‌رسند. حدود ۲۲ شرکت زیر نظر افراد وابسته به این حزب در این مکان فعالیت دارند که به گفته شهردار، راهی برای مقابله با آنها وجود ندارد. همین مسئله باعث شده تا حدود سه چهارم از جوانان پس از اخذ مدرک دیپلم این شهر را برای همیشه ترک کنند.

پرچم و نقشه آلمان

آلبرایت در این باره می گوید: «فاشیسم را می‌توان کمتر نتیجه انقلاب ها دانست. پیدایش افراطی گری به صورت آرام اتفاق می افتد.»

گرونوالد نیز در همین زمینه می گوید: «افراطی گری در اصل به شرایط خود تخریبی بدل می‌شود که نه تنها به خود افراد آسیب می‌زند، بلکه آزادی، همزیستی و لیبرالیسم در جامعه را نیز از میان می‌برد.»

آیا درسال ۲۰۱۹ تغییری در مفهوم «وطن» رخ داده است؟ چه کسانی خود را آلمانی و آلمان را وطن خود می دانند؟

بسیاری از افراد نسل دوم و نسل سوم مهاجران در آلمان، آنهایی که در آلمان متولد شده اند، ارتباط نزدیکتری با آلمان نسبت به سرزمین مادری والدین خود دارند. آنها خود را بخشی از جامعه آلمانی دانسته و زبان آلمانی را زبان مادری خود می دانند. اگر از آنها درباره وطن پرسیده شود، پاسخ آنها آلمان است، حتی اگر ظاهری غیر آلمانی داشته باشند. این مسئله در مورد مسلمانان پیچیده تر است. با اینکه در آلمان حدود پنج الی شش درصد از کل جمعیت آلمان را مسلمانان تشکیل می دهند، وجهه آنها در میان مردم متفاوت است.

طبق یک نظرسنجی که سال ۲۰۱۵ در دانشگاه هومبولت برلین انجام شده، حدود ۲۶.۵ درصد آلمانی ها معتقدند که خشونت در میان مسلمانان بیشتر از آلمانی هاست. در همین نظرسنجی بیش از ۳۸ درصد از آلمانی ها معتقدند که زنان با حجاب نمی توانند آلمانی باشند. از هر دو نفر در آلمان یک نفر معتقد است که حضور مسلمانان در آلمان سبب می شود که آنها در کشور خود احساس غریب بودن داشته باشند. دقیقا همین احساس مشکل اساسی در جامعه است. گروه ها یا دسته های مختلف در جامعه برچسب بیگانه بودن بر آنها زده می شود و آنها از جامعه طرد می شوند. آنها هیچگاه نمی توانند احساس تعلق به آلمان داشته باشند و آلمان را وطن خود بدانند.

آلبرایت زمانی که دو سال بیشتر نداشت همراه با والدین خود از چنگ نازی‌ها به امریکا فرار کرد. تحلیل او درباره اوضاع فعلی آلمان این است که آلمان در شرایط پیچیده ای به سر می‌برد. در دورانی که می توان از آن به عنوان «راه جدایی» یاد کرد. آلمانی ها باید بسیاری از مسائل را به چالش بکشند. برای همه ما اهمیت دارد که آلمان به چه سمت و سویی پیش خواهد رفت و در آینده چگونه خواهد شد.