اسلاید بار اصلینوشته‌های مننوشته‌های گوناگون من

تناقض منطق درونی و بیرونی

حیدر سهیلی اصفهانی- چهارشنبه، ۱۵ آبان ۱۳۹۲

در دندان پزشکی نشسته بودم و منتظر بودم تا نوبتم برسد. به ناگزیر به سخنرانی شیخی که در شبکه سه درباره عاشورا سخن می‌گفت، گوش دادم. او داشت شعر حافظ را تفسیر می‌کرد: “غلام پیر مغانم ز من نرنج ای شیخ / چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد”

به زعم این یکی شیخ، پیرمغان، حضرت علی است. خب این که هیچ، شیخ هم منظورش حضرت آدم است. حالا حافظ می‌گه من غلام علی هستم، چون تو از آن “چیز” ممنوعه خوردی، اما امیرالمومنین نخورد و ابراهیم خلیل سر فرزند نبرید، اما علی، حسین را داد و قص علی هذا..!

خب من می‌دانم که پیر اصولا در ادبیات ترجمه قدیم است و از القاب پروردگار است: “پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت (اشاره به آیه ای به همین مضمون در قران …) ای پیر مدد هم اشاره به همین است. تفسیر این شعر از دید من این است: “ما بنده خدا هستیم و اگر حاجت ما را تو ای شیخ بر نمی آوری، حاجات ما را پروردگار بر می‌آورد… از این جور اشعار گلایه و کنایه آمیز هم حافظ زیاد دارد.

دقایقی در آن جا به تاثیر ذهنیت شاعرانه بر منطق عاقلانه که این روزها در همه جای اندیشه ما خود را نشان می‌دهد، فکر کردم. دیدم بزرگراهِ منطق یا ذهنیت شاعرانه چنان فراخ است که انسان شرقی مثل ما را از تکلف و اطناب علمی در امان نگه می‌دارد و ما را از پیچیدگی‌ها عقل نجات می‌دهد.

روزگاری در دوران لیسانس در دانشکده حقوق دانشگاه تهران، دکتر رضوی در اندیشه غرب برای ما دو مقوله فکری را از هم جدا می‌کرد. منطق درونی (Internal Logic ) و منطق برونی (External Logic ) او به ما می‌گفت که تا چه اندازه انسان از تجانس منطق درونی ذهنی خود لذت می‌برد.

او هنگام گفتگو درباره توماس هابز برای ما توضیح می‌داد که نظریه قرارداد اجتماعی او این تفاوت را با نظریه مشابه جان لاک داشت که از منطق درونی خوبی برخوردار بود، اما با منطق بیرونی همسنگی چندانی نداشت. برعکس، جان لاک هر چند تناقضات درونی در اندیشه‌اش وجود دارد و از نظر منطق درونی چندان مستحکم نیست، اما بر اساس واقعیت‌های بیرون تهیه شده بود و تناقضات درون اندیشه‌اش هم ناشی از وجود این تناقضات در بیرون است.

لذا او برخلاف هابز به جای ارضای درونی عقاید خود و خود گویی و خودخندی کوشید تا برای واقعیت موجود بر اساس منطق بیرونی نسخه ای فراگیر و واقع بینانه و عملی برای جامعه انگلستان سده ۱۷ میلادی تهیه کند، حال آن که هابز اشراف زاده تنها می‌کوشید تا سلطه مطلقه شاه انگلستان را بر اساس نظریه قرارداد اجتماعی خود توجیه کند.

بنابراین، تا وقتی ما در صدد ارضای نظرات خود، با مقولات منطقی باشیم، همه چیز زیبا و منطقی و متجانس است؛ اما مقایسه آن با واقعیات بیرون است که ما را دچار سردرگمی و تناقض می‌کند.