بنزین، مافیا ندارد؟ باور کنم؟
حیدر سهیلی اصفهانی
دیروز به تعمیرگاهی رفتم تا بالابر شیشۀ خودروام را تعمیر کنم. در میان گفتگوهای رایجِ میان دو تن از شهروندان وراجترین ملتِ دنیا، یعنی من و تعمیرکار، راه حلی از دهانِ تعمیرکارِ دانشگاه نرفتۀ سه کلاس سواد درآمد: “حالا که بنزین این قدر گران است، چرا حرکتی گسترده برای دوگانه سوز کردن خودروها راه نمیاندازند و گاز را به سوخت اصلی تبدیل نمیکنند؟” راه حلی که با تمام جزئیاتش، ده سال است که فریاد میزنم!
نه آن تعمیرکار و نه من، هیچ کدام تخصصی در این حوزه نداریم، اما ما فعلا در مرحلۀ بدیهیاتی قرار داریم که به آن عمل نمیشود. چشم! اگر بحث تخصصی شد، کار را به متخصصان میسپاریم.
چهل سال است که عربده میکشند که بنزین گران است، باید وارد کنیم، بلاخره تولید کردهایم، اما باز هم گران است، قاچاق میشود. به قول خودشان کذا و کذا و کذا..!
چرا اغلب شرکتهای خودروسازی، خودروهای بنزینی تولید میکنند؟
از دوران هاشمی، گازسوز کردن شروع شد، اما تولید اصلی شرکتهای خودروسازی ما و وارداتی که بلاخره با زحمت شبانهروزی «دلسوزان» راه افتاد، خودروهای بنزینی است. در حوزۀ واردات، با اجازه حتی یک خودروی گازسوز وارد نمیشود. خودروهای برقی که تقریبا صفر، مگر برای حوزۀ مصرف قازورات!
اگر تولید داخلی خودروهای بنزینی به نقطۀ صفر برسد و جایش را خودروهای گازسوز و دوگانهسوز، برقی و گازوئیلی بگیرند، همین یک کار به زلزلهای میماند که عرصۀ خودرو را بلرزاند. اگر برنامهای مدت دار برای دوگانه سوز کردن قسطی خودروها اعلام شود، دومین زمینلرزۀ ویرانگر خواهد بود. چرا چنین اتفاقی نمیافتد؟
علتش آن است که بنده، فرزانهای بیبدیل در جهان خلقتم و حضراتی که از باد هوا، اختلاس چند میلیاردی میکنند، به طوری که همان جهان خلقت کذایی، چهار چنگولی در کارشان میماند، به چنین صرافتی نیافتهاند.
بنزین، نه به صرفه است و نه سوخت خوبی است
بله، بنزین سوختی گران قیمت و به شدت آلودهساز است. شاهد مدعای بنده، همین هوای ملس خاکستری کلان شهرهاست که سالانه، روزهای متمادی تعطیلات را به شاگردهای کودن مدارس تقدیم میکند. شاید به این سبب که شاگردان کودنِ نسلهای گذشته، طراحان با کفایتِ این وضعیتند. ای کاش ما هم مانند آنان، قید این درسهای سنگین بیعاقبت را میزدیم و راهی بازار «کار» و «اندیشه» میشدیم.
به شدت گران است. مقایسه کنید با سوختی با درجۀ آلودگی کمتر که هم در دریای زیرزمینی خلیج فارس فت و فراوان ریخته و هم از دودکشهای چاههای نفتمان روزانه آتش میگیرد و دود میشود و به هوا میرود. چیزی در حد مفت!
یکی از دوستانم که در عسلویه کار میکرد، روزی به نگاه متفکر مهندسی به دودکش بزرگی حساس میشود و علت این غم نهفته در آن نگاه را میپرسد. پاسخ میشنود: “میدونی فقط همین گازی که الان از همین لوله، داره میسوزه و به هوا میره، میتونه گاز مورد نیاز کل تهران بزرگ را تامین کنه..؟” قابل توجه «پاکدامنان پروندۀ کرسنت» که اجازه دادند این دودکش همچنان در هدر رفت سرمایۀ ملی جهد بلیغ کند.
گاز هم میتواند سوخت مستقیم باشد و هم با ایجاد نیروگاههای متعددی که هست و اضافه تولیدشان هم به بیرون صادر میشود، میتواند نیروی برق بیپایانی به خودروهای برقی بدهد. اما جنگاوران خستگی ناپذیری هستند که اجازۀ افول دوران بنزین را در ایران نمیدهند، حتی به قیمت آثار مخربِ قیام ملی و ابعاد سوءاستفادۀ خارجی آن… سعیهم مشکور..!
بهترین راه رقابت با قطر، مصرف داخلی است
قطر ننه مرده میکوشد تا تنها داراییاش را از چنگ ما نجات دهد. یعنی الحقل الشمالی یا فارسیش را بگویم: «پارس جنوبی»! ما هم میخواهیم یکی از انبوه داراییهایمان را از چنگ او نجات دهیم. راهحل قطریها هم این است که هی گاز مایع تولید کنند و هی در کپسول بگذارند و سوار کشتیها کنند و صادر کنند. راهحل ما هم این است که لولهای را در آن مخزن بزرگ فرو کنیم و بالا بکشیم. واقعا خسته نباشیم!
بیچارهها آن قدر تلاش میکنند تا دو سه قدمی از ما جلو بیفتند و ما با اولین لوله، شانه به شانۀ آنها قرار میگیریم. واقعا به قطریها باید خدا قوت گفت. حالا اگر ما، بیخیال بنزین شویم، صد تا از این خدا قوتها به کار قطریها نخواهد آمد. چون شکم من و شما قطعا سیری ناپذیر است. چرا نباشد؟ اگر نخوریم دیگران میخورند. پس تنها منبعی است که به شما میگویم نوش جان بخورید تا بترکید!
برای دولت کار سختی نیست که انبان بنزین را جمع و بساط گاز را پهن کند! شبکۀ لولههای گاز تا اقصی نقاط این کشور میرود. حتی در برهوتی که خودروهای بنزینیمان را گاز میدهیم تا به نخستین پمپ بنزین برسیم، در امتداد جاده، لولۀ گاز پا به پای ما میآید.
صادرات بنزنین و مشتقات
از آن سو، صادرات مشتقات نفت، سود سرشاری دارد. این را از شرکتهای چند ملیتی بپرسید که نفت خام را به بهای بخس میخرند و بعد، مشتقاتش را در حلق بیچارگان جهان سومی مثل من و شما فرو میکنند. همین کیبوردی که روی آن میکوبم تا این خزعبلات اظهر من الشمس را برایتان بنویسم، محصول شرکت چینی گرین، با ننه و بابای آمریکایی است که دور بساط نفت خام ما نشسته است و باز هم خدا را شکر که مواد اولیهاش یعنی مواد پلاستیکی آن را از ما سلف خری میکند تا کیبوردش را با هزار ناز و عشوه به ما قالب کند. در کارخانههای پلاستیک ما هم برای مصرف چند صد سالمان، مگس هست که بپرانیم.
باز هم بگم؟
هیچ چیز، بدتر از نوشتن بدیهیات نیست. یادتان میآید پدر و مادرمان چه حرصی میخوردند تا به ما عاقبت بدیهیاتی مثل درس خواندن یا نخواندن را توضیح دهند؟ دست آخر، خسته میشدند و نگاهی را تحویلمان میدادند که معنی و مفهوم عمیقتری داشت. اما نمیدانستند اگر درس نمیخوانیم علل معقولتری دارد. ما منافع شخصی در بازیگوشی داشتیم که به والاترین اهداف هستی هم نمیفروختیم.
مطمئن باشید آنانی که بیخیالِ توقف تولید خودروهای بنزینسوز نمیشوند و حتی حاضرند با خشم گستردۀ گاه و بی گاه مردم رو به رو شوند، حتما علل عاقلانهای در چنطه دارند. حتی اگر این علل، به زیان من و شمای شهروند «یه لا قبا» تمام شود.