اسلاید بار اصلینوشته‌های سیاسی مننوشته‌های من

انتخابات در ایران سالم نیست؟ | می‌پرسید: چرا پیش آب شتر از پسه؟ بفرمایید؛ چی چیش مثل همه کَسه!؟

حیدر سهیلی اصفهانی

باز انتخابات شد و ما مفلسان این حوزۀ سیاسی، باید داغ عشق و مفلسی را هر دو بکشیم! این طرف که غوغاست! بماند و بگذریم که اگر دو روزۀ انتخابات را تحملی باشد، پس از انتخابات داغ و درفش را هر دو می‌گشایند. از این رفقا که بگذریم، حال آن ور آبی‌ها هم خیلی خوش است. در شبکه‌های محمد بن سلمان، سینه‌زنانِ دموکراسی، از ما می‌خواهند شرکت نکنیم. ای داد بر ما که اگر شرکت کنیم، حاجی فیروز نمایشنامۀ رو حوضی دوستان هستیم و اگر شرکت نکنیم، عروسک خیمه شب بازیِ «عروسکان خیمه‌شب بازی» دشمنانمان می‌شویم. ای داد بر ما..!

از گریه که بگذریم، خنده‌بازاری است، این جا..!

دخترکی بی‌تنبان بر گردۀ مردی برهنه نشسته، بلندگو به دست فریاد می‌زد که ای زنان عفت خویش نگاه دارید! مردکی و زنکی در شبکه‌های بن سلمان نشسته‌اند و ما را اندرز می‌دهند که به سبب کمبود دموکراسی در انتخابات شرکت نکنید! ای اولاد چموش! تریبونتان از آن کسی است که همین چند صباح پیش، مخالف خود را به سببِ چند جملۀ حق و ناحق، در کنسولگریش در استانبول شقه شقه کرد و جلادشان شمشیر تیزش را سند رحمت بر مخالفان می‌داند. شتران اربابانتان، از خودشان بهتر می‌دانند که دموکراسی چیست.

اگر این جا شکل دموکراسی را نگه می‌دارند، آن جا نه شکل را می‌دانند چیست و نه محتوا را..‍!

دموکراسی چیست؟

من که هواداری نمی‌دانم، باید از هر دو گروهتان بپرسم، هم از تویی که مرا به انتخاباتی “بی‌طرفانه و دموکراتیک”  فرا می‌خوانی و هم تویی که ردای مخالفت و اپوزیسیون بر تن کرده‌ای و داد دموکراسی سر می‌دهی؛ اصلا دموکراسی یعنی چه؟

اگر دموکراسی آن است که هر کس آن را ندارد، مدعی آن شود، این وسط ما چه کاره‌ایم؟ محللیم؟ قرار است قدرت را از این یکی بگیریم و به تو بدهیم؟ تویی که روزگاری در رژیم شاه، استبداد سیاه را تحمل می‌کردی و حالا روایت عجیبا غریبا از آن روزگار بازگو می‌کنی که تاریخ از شنیدنش می‌گلخد؟ و یا تویی که در خیابان‌های تهران و شهرهای دیگر بمبگذاری می‌کردی و دوشادوش دشمن بعثی به این مملکت حمله کردی و حالا هم نوچگی اجنبی را می‌کنی؟ و یا آن یکی که در همین جمهوری اسلامیِ از قضا «ضد حقوق بشر» شده، پست و مقام و منصب داشتی و برای مقام‌های سرنگون شدۀ همین نظام یقه می‌دراندی… چه شد؟ آن‌ها ضد بشر نبودند؟ خیلی دموکراتیک بودند که مثلا هاشمی رفسنجانی را با دکتر شیبانی نامی در می‌انداختند و دکتر مرحوم، بی هیچ نق و نوقی و بدون هیچ تبلیغاتی، شکست کامل و جامع خود را می‌پذیرفت. شاید با شنیدن خبر شکستش در انتخابات با تعجب می‌پرسید: “ما کی نامزد انتخابات بودیم که حالا شکست خوردیم؟”

با هم تعارف داریم؟

واقعا با هم تعارف داریم؟ باز هم خدا نور پروژوکتور به قبر رفتگان این‌ها بتاباند که انتخابات را اقلا با «قر و فرش» برگزار می‌کنند و اجازه می‌دهند بین هفت نفر از رفقا رقابت واقعی باشد. در نظام‌های مورد علاقۀ شما، همین انتخابات نیم بندِ قربونش برم برگزار می‌شد؟ مثلا شما برای انتخاب مریم رجوی، او را میان چند نفر نامزد واجد شرایط بُر می‌زدی؟ یا آن یکی، پس از کودتای ۲۸ امرداد ۳۲ تا ۱۲ فروردین ۵۷ کجا انتخابات شکوهمند به یادش مانده؟ و آن دیگری، چطور رقابت بین یک نفر و نصفی در انتخابات دهۀ ۷۰ را دموکراسی اصیل می‌خواند؟

برای بقیۀ ادوار انتخاباتی هم فریاد «لاتشارکو لاتشارکوی» شما، عرض و طول فلک را دریده است… اجازه هست بپرسم؛ آن انتخابات شکوهمندی که شما برگزار کردید و بغض ژان ژاک روسو را شکست، دقیقا کدام یکی بوده است؟ نکند عاشق همان یک دورۀ اول انتخابات مجلس و ریاست جمهوری شده‌اید که بهتر است سری به روزنامه‌های آن دوره بزنیم و ببینیم که فریاد شائبۀ تقلب را چه کسانی سر می‌دادند.

حزب و مانیفستتان کو؟

می‌گویند: ساده‌لوحی آویزان ضریح امام رضا شده بود و ضجه می‌زد که یا امام غریب، مرا در لاتاری پیروز کن! خواب آسودۀ امام غریب که بر هم خورد، ناچار به خواب مرد آمد و گفت: مردک! برای این که من نام تو را از لاتاری بیرون بکشم، شرط اول آن است که نخست ثبت نام کنی.

حضرات عاشق دموکراسی..! سابقۀ شما در حوزۀ دموکراسی که واویلاست! حالا به من بگویید؛ کی برای تشکیل حزبی که مانیفست جامع و کاملی در اختیار من شهروند ننه مرده بگذارد و بفهمم که توی مدعی، مدعی راستین هستی، تلاش کردی؟ جز آن که همیشه در بوق ادعا می‌دمیدی و پروندۀ گذشته‌ات از این همه ادعای توخالی به خود می‌پیچید؟

من می‌توانم تصور کنم که در دوران پهلوی نوجوانی بیش نبودی، سینه چاکی تو را هم برای این و آن شخصیت انقلابی پس از انقلاب، به حساب جوانیت می‌گذارم؛ حالا که برف پیرانه سری بر سرت باریده، کجا چهار نفرتان گرد هم آمدید و سواد سیاسی و اقتصادی و اجتماعی خود را به هم بستید و حزبی آشکار یا نهان اعلام کردید و برنامۀ مدون عمیقی نوشتید تا من اقلا هوادار آن قلمتان شوم؟

تو در دنیای شبکه‌های اجتماعی، برای آگاهی دادن به من نوعی، از چند سکۀ بن سلمان نمی‌گذری، چگونه می‌خواهی که فلان آقا و آقازاده از کرور کرور پول نفت و گاز این مملکت و دیگر عواید سرشارش چشم بپوشند و دزدی نکنند؟ فردا چه تضمینی هست که اگر به انبان خزانۀ ما برسی، دامن دامن از گلستان اموال ما نبری؟ این وسط وظیفۀ من چیست؟ آن است که چرتکه به دست گیرم و اندازه بگیرم که کدامتان خائن‌تر یا دزدترید؟

 مشکل، دموکراسی انجمنی است

این را به همۀ شما بگویم؛ هیچ کدامتان طرفدار دموکراسی واقعی نیستید، نه این وری‌ها و نه آن وری‌ها؟ هیچ کدامتان نمی‌خواهید سنگینی بار رسالت حزبی را بر دوش بکشید و شاهکارهای احزاب سیاسی را در دموکراسی‌های غربی تکرار کنید. گواه مدعای من، این است که امکان ندارد کتابچۀ مدونی دربارۀ راه‌های نجات اقتصاد ایران یا برنامۀ جامع و کاملی برای فلان مشکل اجتماعی از کارگاه حزبیتان بیرون آمده باشد.

اگر حزبی واقعی داشتید و «بی‌خویشتن از ذوق سماع» در راه مام میهن تلاش بی‌شائبه می‌کردید، حالا اقلا گنجینه‌ای از برنامه‌های مترقی روی شبکه‌های اینترنت و اجتماعی دست به دست می‌شد و مردم هوادار تغییر و پیشرفت، فرق سره از ناسره را تشخیص می‌دادند.

همۀ شما، از دم، خواستار دموکراسی انجمنی با روح پوپولیستی هستید که با ساز احساسات تودۀ مردم از جا برخیزد و در پیشگاهتان برقصد. اگر آخوندها توانسته‌اند که بر موج احساسات مردم، چهل سال حکومت کنند، چرا شما نتوانید؟ مگر شما کم شعار بلدید؟

پوپولیسم انجمنی رویای سیاست بازان در ایران

ایران هیچ حزبی ندارد. گروه‌های هم‌فکر و هم‌مرام که در راستای منافع گروهیشان تلاش می‌کنند و یا دیگر زورشان نمی‌رسد و نق می‌زنند و یا زورشان رسیده و همه چیز را تیول کرده و می‌تازنند، تا بخواهید داریم، اما حزب نداریم…

حزب یعنی، سازمانی که برای رسیدن به قدرت مشروع، نه جنگ مسلحانه، مانیفست و برنامۀ اساسی (مرامنامه هم می‌گویند) ارائه می‌دهد و سپس، برای تحقق برنامۀ خود، دپارتمان‌های حرفه‌ای سامان می‌دهد و متخصصان را در آن می‌نشاند و هر بار برای هر معضلی در این مملکت، برنامه‌های دقیق می‌چیند. این مهم نیست که راه رسیدن به قدرت را بسته‌اند. راه رسیدن به دل‌های مردم که بسته نیست.

 حزب کنگرۀ ملی آفریقا، حزب کنگرۀ هندوستان و دیگر احزاب، سال‌ها جز زندان‌های رژیم‌های حاکم جایی نداشتند. گاندی و ماندلا، بخش اعظم حیاتشان را در زندان‌های هولناک به سر بردند، اما مرامنامه و برنامه داشتند. حالا هم، ادامه دهندگان راهشان، وقتی از قدرت دور می‌شوند، دولتِ در سایه تشکیل می‌دهند و با زبانی حرفه‌ای نقد می‌کنند، نه این که از فرط بی‌سوژگی، دروغ‌های شاخدار بگویند یا دروغ‌های شاخدار دیگران را باور کنند.

کدام یک از این گروه‌های سیاسی و این جماعت ورشکسته، اصلا می‌توانند یا اصلا بلدند که حزب درست کنند و حزب‌داری کنند؟

همگی، خواستار یک چیزند؛ دموکراسی جناحی و انجمنی که در آن، بر اساسِ غوغاسالاری، همهمه‌ای بشود و ناگهان تغاری بشکند و ماست قدرتی بریزد و حضرات نوش جان کنند. در همین انتخابات داخل، از هفت نامزد، کدامشان متعلق به حزب خاصی هستند و یا کدامشان بر اساس برنامۀ حزبی دقیقی می‌خواهند زمام امور را به دست بگیرند؟ دقیق بگویم: هیچ کدام!

قدرت گوتره‌ای

همگی از دم، چه درون و چه برون، قدرت گوتره‌ای می‌خواهند. همگی، مردم را ابله و خر می‌خواهند. یکی می‌گوید: “به قرآن قسم که ۴۵۰ هزار تومان می‌دهم”، دیگری می‌گوید: “وام ازدواج ۵۰ میلیونی می‌دهم!” کسی دیگر، از فلان وعدۀ توخالی می‌گوید و همگی هم یک قصد دارند؛ تا به قدرت برسند لایحه‌ای حاوی این وعده‌ها به مجلس بفرستند و مجلس هم که مغز خر نخوره، طبیعی است که رد کند. آن وقت، نامزد پیروز فریاد می‌زند که ای داد بر من، دیدید مردم! از تحقق وعده‌های من هم مضایقه کردند کوفیان!

بیرونی‌ها هم دعوت به خودداری از شرکت در انتخابات می‌کنند، چون قدرت را ارث پدرشان می‌دانند و مردم را ندا می‌دهند که ارث پدرمان را به دیگران ندهید.

قدرت گوتره‌ای، آماج همۀ انجمن‌ها و جناح‌های قدرت طلب داخل و خارج است. موجی از احساسات را دم انتخابات برپا می‌کنند و به نفع یا به ضرر انتخابات شلوغ می‌کنند و بعد، مردم منفعل و گیج، میان خواستۀ موافقان و مخالفان سر در گم می‌مانند و هنوز امید دارند که شاید از این میان، یکی به وعده‌اش عمل کند. لذا عده‌ای شرکت می‌کنند و عده‌ای امیدوار می‌مانند که آن اپوزیسیون اسمیِ بیرون نشسته بیاید و کل مشکلات را با هم حل کند. اما نمی‌دانند کار درست، آن نیست که «یکی مرد جنگی» از راه برسد و امیدها را به سر منزل مقصود برساند، کار درست، آن است که حزبی بیاد و برنامۀ جامع و کاملی ارائه دهد، درد‌ها را بشکافد و درمانی برای هر کدام، تک تک یا در قالب برنامه‌ای فعال ارائه دهد.

این مسیری است که دموکراسی‌های پیشرفتۀ دنیا در پیش گرفته‌اند و هر بار تکمیلش می‌کنند، وگرنه، کسی با غوغا خواهد آمد و کرسی کسی را خواهد گرفت که چند سال پیش، با غوغا آمده بود. در نهایت هم، هر دو از یک قماشند: “مشتی پوپولیست جناح‌پرست و قدرت طلب!” کسی هم که باد هوا بکارد، جز باد هوا درو نخواهد کرد. والسلام..!