نویسنده: لورانس ناردون– ترجمه سهیل رسانه
لورانس ناردون مسئول برنامه «آمریکاها» در انستیتو IFRI است. متن اصلی مقاله
دولت ترامپ دوم جریانهای ایدئولوژیک بسیار متفاوت و حتی متضادی را گرد هم آورد: پوپولیسم راست افراطی، راست مسیحی ارتجاعی، پالئولیبرتارینیسم و لیبرترینیسم فناوری. از زمان بازگشت دونالد ترامپ به قدرت، اقدامات پوپولیستی بیش از همه قابل مشاهده بودهاند. در واقع، اقتدار رئیس جمهور تقویت شده، کنترلها و توازنها تضعیف شدهاند، سیاستی مبتنی بر هویت دنبال شده و ملیگرایی اقتصادی به اجرا درآمده است.
مجلۀ سیاست خارجی
به نظر میرسد از ژانویه ۲۰۲۵، دولت ترامپ دوم به همان سبک و شتابزدگی دولت ترامپ اول بین ژانویه ۲۰۱۷ و ژانویه ۲۰۲۱ بازگشته است. این دولت جریانی مداوم از اخبار را تولید میکند که شامل اعلامیههای رادیکال در طیف وسیعی از موضوعات و همچنین تکذیبها و عقبنشینیهاست. فراتر از ظواهر، این دولت از بنیادی بسیار متفاوت از دوره اول شروع میکند:۱ از یک پروژه سیاسی که در اصل بسیار مصممتر، آمادهتر و بهتر اجرا میشود. این امر، اولاً، به لطف نقشه راه چشمگیر تشکیل شده توسط ۹۲۲ صفحه از پروژه ۲۰۲۵، برنامهای که توسط بنیاد هریتیج هماهنگ شده است، و ثانیاً، به لطف مقامات دستچین شدهای است که در ابتدای سال منصوب شدهاند. رئیس جمهور ترامپ چگونه این بار ایدههای حزب خود را بسیج میکند؟ به جریانهای راست افراطی مستقر که در سال ۲۰۱۶ در کنار آن حضور داشتند – پوپولیسم رادیکال و فوق محافظهکاری مذهبی – یک جریان نسبتاً تازه وارد به چشمانداز ایدئولوژیک آن اضافه شده است: لیبرتارین. برنامه ۲۰۲۵، کارها و پیشنهادهای مراکز متعددی را گرد هم میآورد.
رئیس جمهور ترامپ این بار چگونه ایدههای اردوگاه خود را بسیج میکند؟ به جریانهای تثبیتشده راست افراطی که از قبل در سال ۲۰۱۶ در کنار او حضور داشتند – پوپولیسم رادیکال و فوق محافظهکاری مذهبی – یک جریان نسبتاً تازهوارد به چشمانداز ایدئولوژیک او اضافه شده است: لیبرتاریانیسم. پروژه ۲۰۲۵، آثار و پیشنهادهای اندیشکدهها و نویسندگان متعددی از این مکاتب فکری مختلف را گرد هم آورده است، مکاتبی که از بسیاری جهات متناقض به نظر میرسند.
تا تابستان ۲۰۲۵، چه پروژههای ملموسی مرتبط با هر یک از این ایدئولوژیها توسط دولت آغاز شده است؟ آیا میتوان آنها را تا انتخابات ۲۰۲۸ با هم هماهنگ کرد؟ به طور خاص، اقدامات لیبرتارین پس از عزیمت ایلان ماسک، کارمند ویژه دولت، در ماه مه ۲۰۲۵ چه نقشی میتوانند ایفا کنند؟
پوپولیسم راست افراطی: مطالبه اقتدار و تعطیلی
یک جریان سیاسی قدیمی در ایالات متحده
بحران وامهای رهنی درجه دو در سالهای ۲۰۰۷-۲۰۰۸ خشم عمومی را برانگیخت که از سال ۲۰۰۹ به بعد در جنبش تی پارتی ابراز شد. این شورش مالیاتی، شعارهای ضد نخبگان، ضد مهاجرت و ضد تجارت آزاد را در اختیار اعضای فراموششده طبقه متوسط قرار داد که ترامپیسم بر اساس آنها شکوفا شد.
اگرچه یک جناح راست رادیکال و پوپولیست در چشمانداز سیاسی آمریکا غالب شده است، اما ایدههای آن همواره، هرچند کم و بیش نامحسوس، وجود داشتهاند. این امر با تاریخ طولانی احساسات بیگانههراسانه در ایالات متحده مشهود است: ضد آلمانی از دوران استعمار، به طور گستردهتر ضد کاتولیک با حزب «هیچچیز را نمیدانیم» در دهههای ۱۸۴۰ و ۱۸۵۰، سپس ضد چینی در پایان قرن، و ضد لاتینتبار امروز. تبارشناسی پوپولیسم آمریکایی، به نوبه خود، ما را به سیاستهای ضد نخبگان و کشاورزی رئیس جمهور اندرو جکسون در دهه ۱۸۳۰ و سپس به حزب مردم در دهه ۱۸۹۰ بازمیگرداند.
در مورد برتری سفیدپوستان، این امر منجر به جدایی هفت ایالت جنوبی در سالهای ۱۸۶۰-۱۸۶۱ شد که منجر به یک جنگ داخلی مرگبار شد. بعدها، در دهههای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰، چند چهره الهامگرفته از جنبشهای فاشیستی ایتالیا و آلمان، مانند هیوی پیرس لانگ، نماینده کنگره لوئیزیانا، در زمانی که کو کلاکس کلان دوران طلایی خود را تجربه میکرد، از شهرت برخوردار شدند. اما ایدههای آنها در مواجهه با جنبش مترقی بزرگی که با نیو دیل دهه ۱۹۳۰ و سپس ورود به جنگ جهانی دوم آغاز شد، نفوذ خود را از دست داد.
با این حال، محافظهکاری رادیکال ناپدید نشد، حتی از ترسها و مخالفتهای ناشی از تغییرات اجتماعی دهه ۱۹۶۰ سود برد. این جریان در انتخابات ریاست جمهوری ۱۹۶۴ با بری گلدواتر برای اولین بار تلاش کرد تا دوباره به صحنه بازگردد.
کاندیدای جمهوریخواه با مضامین ارتجاعی مبارزه انتخاباتی خود را آغاز کرد، اما در مقابل لیندون جانسون دموکرات شکست خورد. در دهه ۱۹۷۰، تجدید تسلیحات فکری در جناح راست طیف سیاسی رخ داد (برای مثال، بنیاد هریتیج در سال ۱۹۷۳ تأسیس شد) که در سال ۱۹۸۰ با پیروزی ریگان به ثمر نشست۲. در میان بسیاری از چهرههای محافظهکار که در این تحول نقش داشتند، نیوت گینگریچ از سال ۱۹۷۹ تا ۱۹۹۹ نماینده ایالت جورجیا در مجلس نمایندگان بود. در طول مبارزات انتخاباتی میاندورهای ۱۹۹۴، او طرح «قرارداد با آمریکا» را راهاندازی کرد که ده اقدام محافظهکارانه آن به پیروزی جمهوریخواهان در مجلس در آن سال کمک کرد. گینگریچ یکی از اولین اعضای تشکیلات جمهوریخواه بود که در طول مبارزات انتخاباتی ۲۰۱۶ از ترامپ حمایت کرد. بنابراین، او با نسل جدید حامیان ترامپ، از جمله استیو بنن، قهرمان بازگشت عمدی و مصمم ایدههای راست افراطی به مرکز بحثهای سیاسی آمریکا، ارتباط برقرار کرد.
تا سال ۲۰۲۵، شبکهای کامل از اندیشکدههای بسیار محافظهکار، بنیان فکری دولت ترامپ را فراهم میکنند. فراتر از هریتیج، این شامل موسسه کلرمونت، مجموعه کنفرانسهای ملی-محافظهکار «معروف به NatCons» و موسسه سیاست اول آمریکا که در سال ۲۰۲۱ تأسیس شد۳. آنها دوره دوم ریاست جمهوری ترامپ را آماده کردند و تعدادی از اقداماتی را که باید فوراً اجرا شوند، فهرست کردند.
سه مجموعه از اقدامات پوپولیستی که تا تابستان ۲۰۲۵ اجرا خواهند شد
تقویت اقتدار رئیس جمهور
یکی از ایدههای کلیدی پوپولیسم این است که نهادهایی که قرار است از منافع مردم دفاع کنند – اعضای منتخب قوه مقننه، قضات، رسانهها و به طور کلیتر، نخبگان کشور – مرتباً به مردم مستقل خیانت میکنند. آنها فقط میتوانند توسط رهبری که مشروعیتش از انتخابات اخیر ناشی میشود، نمایندگی واقعی شوند. بنابراین، این رهبر، چه به عنوان یک شخصیت الهی توصیف شود و چه یک رهبر کاریزماتیک، به طور مشروع حق دارد تمام قدرت را در دست خود متمرکز کند. این مهمترین تحول در واشنگتن از ژانویه ۲۰۲۵ است که از یک سو با تضعیف قابل توجه اصل تفکیک قوا (کنترل و توازن) و از سوی دیگر با تقویت اختیارات رئیس جمهور در برابر دولت فدرال مشخص میشود.
تضعیف کنترل و توازن قوا ابتدا در کنگره مشهود است. رئیس جمهور مرتباً اعضای حزب خود را تهدید میکند که در صورت ابراز انتقاد، در انتخابات مقدماتی آینده جمهوریخواهان، برای مخالفان رادیکالتر بودجه اختصاص خواهد داد. تا حدودی به لطف همین ارعاب است که لایحه مالی و بودجه اصلی دونالد ترامپ «معروف به قانون یک لایحه بزرگ زیبا، OBBBA » در اوایل ژوئیه در هر دو مجلس تصویب شد. بدبینترین ناظران جریان غیرلیبرال ترامپیسم پیشبینی میکنند که انتخابات میاندورهای نوامبر ۲۰۲۶ میتواند به تعویق بیفتد تا از مواجهه رئیس جمهور با شکست احتمالی انتخاباتی جلوگیری شود. به گفته آنها، این امر تنها مستلزم تحقیقات کنگره است تا به این نتیجه برسند که نقصهای جدی در سیستم انتخاباتی وجود دارد و این امر مستلزم به تعویق انداختن انتخابات تا زمان سازماندهی مجدد است. با این حال، مبنای قانون اساسی برای چنین تحولی شکننده به نظر میرسد، زیرا انتخابات توسط ایالتها مدیریت میشود، نه توسط واشنگتن.
از سوی دیگر، دیوان عالی کشور که اکنون از نه قاضی، شش قاضی محافظهکار دارد که سه نفر از آنها توسط ترامپ منصوب شدهاند، به تازگی اختیارات قضات فدرال پایینتر را در برابر رئیسجمهور محدود کرده است. با رأی پرونده ترامپ علیه CASA, Inc. در ۲۷ ژوئن ۲۰۲۵، این امر مانع از توانایی آنها در اعمال محدودیتهای ملی بر دستورات اجرایی رئیسجمهور میشود (این پرونده خاص شامل سه دادگاه منطقهای است که دستور اجرایی صادر شده توسط رئیسجمهور را در همان روز تحلیفش، ۲۰ ژانویه، مبنی بر لغو شهروندی از طریق تولد در ایالات متحده، مسدود کرده بودند).
دونالد ترامپ همچنین اختیارات خود را بر دولت فدرال گسترش داد. او به نظریه حقوقی «قوه مجریه واحد» تکیه کرد که ماده ۲ قانون اساسی مربوط به قوه مجریه را به گونهای تفسیر میکند که به رئیس جمهور اختیار کامل بر بقیه قوه مجریه را میدهد. بنابراین، در اوایل ۲۰ ژانویه، او طبقهبندی موسوم به «جدول F » را که مناصب کارمندان دولت فدرال را در معرض اخراج اختیاری قرار میدهد، دوباره برقرار کرد، که بسیار فراتر از سیستم معمول غنیمت است. در ماههای اول دولت، وزارت تازه تأسیس بهرهوری دولت DOGE، تحت نظارت ایلان ماسک، کاهش عظیمی در تعداد کارمندان فدرال در سازمانها و ادارات انجام داد. تا پایان بهار، تخمین زده شد که دویست و شصت هزار اخراج سازماندهی شده است، شامل اخراجهای اجباری، ترک خدمت داوطلبانه و توقف استخدام.۴
در همین اقدام، DOGE حملهای هدفمندتر علیه برخی از ادارات و سازمانهای فدرال آغاز کرد: آژانس توسعه بینالمللی ایالات متحده USAID رسماً در اول ژوئیه ۲۰۲۵ تعطیل شد۵؛ دفتر حمایت مالی از مصرفکنندگان و وزارت آموزش و پرورش شاهد کاهش شدید کارکنان و اختیارات خود بودند، همانطور که آژانس حفاظت از محیط زیست و اداره ملی اقیانوسی و جوی نیز شاهد این اتفاق بودند. با توجه به چالشهای حقوقی متعددی که مطرح شده است، باید دید که این تلاش پس از عزیمت ایلان ماسک در ماه مه ۲۰۲۵ چگونه ادامه خواهد یافت.
در نهایت، رئیس جمهور ترامپ در سخنرانی دهم ژوئن خود در فورت براگ، در جریان جشن دویست و پنجاهمین سالگرد تأسیس ارتش ایالات متحده، با تشویق ایستادهی جمعیت سربازانی که در این سخنرانی حضور داشتند، مواجه شد۶. این تشویقها – که از قبل برنامهریزی شده بودند، زیرا به نظر میرسد سربازان با دقت انتخاب شده بودند – در تضاد مستقیم با اصل بیطرفی نظامی در یک دموکراسی هستند.
برای اجرای سیاست هویت
مبارزه با مهاجرت یکی از مضامین اصلی جنبش MAGA است. در مواجهه با تکامل جمعیتی کشور، همانطور که توسط اداره سرشماری اندازهگیری شده و ظاهراً باعث ایجاد اضطراب در مورد هویت شده است، هدف، بازگرداندن چهره سنتیتر، یعنی آمریکای بیشتر قفقازی، است. این سیاست از دیدگاه زوالگرا و حتی فاجعهبار مدرنیته جداییناپذیر است.
دولت ترامپ در حال اجرای دو سیاست متمایز است. از یک سو، لازم است ورود متقاضیان مهاجرت محدود شود. بنابراین حق پناهندگی با اعلامیه ریاست جمهوری در ۲۰ ژانویه محدود شد و سپس، در ماه ژوئیه، OBBBA 31 میلیارد دلار به گشت مرزی و ۴۵ میلیارد دلار به ساخت دیوار با مکزیک در ده سال آینده، در کنار سایر هزینههای مربوط به محدود کردن مهاجرت، اختصاص داد۷.
سیاست دیگر شامل اخراج مهاجران بدون مدرکی است که از قبل در ایالات متحده حضور دارند، که گاهی اوقات سالها طول میکشد. در پاسخ به اعتراضات در جریان یورش به مهاجران بدون مدرک در کالیفرنیا، رئیس جمهور در اوایل ماه ژوئن گارد ملی را مستقر کرد. او همچنین تلاش خود در سال ۲۰۱۷ برای گنجاندن یک سوال شهروندی در فرمهای اداره سرشماری را از سر گرفت. در نهایت، فرمان اجرایی ژانویه که ترامپ با آن یکی از اساسیترین اصول کشور، یعنی حق شهروندی از طریق تولد، را به چالش میکشد، موضوع چالشهای حقوقی متعددی است. حکم ماه ژوئن در پرونده ترامپ علیه CASA, Inc. سرنوشت آن را نامشخص باقی گذاشته است.
به طور گستردهتر، این چشمانداز یک جامعه چندفرهنگی است که به طور فعال با تعصبات نژادی و جنسیتی مبارزه میکند و توسط دولت ترامپ دوم به چالش کشیده شده است. در واقع، حمله به هویت با رد سیاستهای تنوع، برابری و شمول DEIکه از دهه ۱۹۶۰ تحت نامهای مختلف اعمال میشدند۸، اما در دهه ۲۰۱۰ رونق خاصی در خدمات عمومی و بخش خصوصی داشتند، ادامه دارد. یک فرمان ریاست جمهوری که در روز اول تصویب شد، آنها را در سراسر دولت فدرال و همچنین در نهادهایی که از طریق قراردادها یا یارانهها به دولت مرتبط هستند، غیرقانونی اعلام کرد: شرکتها، دانشگاهها، سازمانهای غیردولتی (NGOها)… بلافاصله پس از پیوستن به آنچه که به نظر میرسد تغییر دوران است، شرکتهای خصوصی بزرگی مانند والمارت، مکدونالد یا متا نیز از طرحهای DEI9 خود صرف نظر کردهاند۱۰.
راست مسیحی فوق ارتجاعی: یک پروژه بنیادگرایانه
جنبش راست مذهبی که ترامپ را احاطه کرده است، شباهتها و ارتباطات زیادی با پیشنهادهای راست پوپولیست دارد. با این حال، انگیزهها و اهداف آن کاملاً یکسان نیست.
وضعیت بازی و تکامل
مسیحیان آمریکایی که هنوز اکثریت جمعیت ایالات متحده را تشکیل میدهند و ۶۳٪ از جمعیت را تشکیل میدهند، عمدتاً به کاتولیکها (۱۹٪) و پروتستانها (۴۰٪) تقسیم میشوند۱۱. پروتستانها شامل کلیساهایی هستند که از نوع معتدل پروتستانتیسم پیروی میکنند (۱۱٪ از آمریکاییها به کلیساهای جریان اصلی تعلق دارند، در حالی که ۵٪ خود را عضو کلیساهای “سیاهپوستان تاریخی” میدانند) و همچنین فرقههای بنیادگرا و انجیلی بسیار محافظهکار و سیاسی که حدود ۲۳٪ باقی ماندهاند.
بنیادگرایان که در پایان قرن نوزدهم ظهور کردند، دنیای مدرن را رد میکنند و معتقدند که کتاب مقدس باید به معنای واقعی کلمه تفسیر شود. در سال ۱۹۲۵، در تنسی، آنها علیه معلم مدرسهای که نظریه تکامل را تدریس کرده بود، اقامه دعوی کردند. این به اصطلاح “محاکمه میمون” آنها را مسخره کرد اما به جنبش آنها تبلیغات قابل توجهی بخشید. در دهه ۱۹۷۰، انجیلیها به آنها پیوستند.
انجیلیها، وارثان «احیای بزرگ» قرون گذشته – دورههایی که طی آن واعظان بااستعداد در سراسر بریتانیای کبیر و ایالات متحده سفر میکردند و گفتگوهای زیادی را برمیانگیزاندند – تا آن زمان کاملاً خارج از حوزه سیاسی باقی مانده بودند. آنها که از اقدامات لغو تبعیض نژادی در مدارس و قانونی شدن سقط جنین در سال ۱۹۷۳ خشمگین بودند، علیه رئیس جمهور کارتر (که از قضا یکی از خودشان بود) بسیج شدند و خود را با راست افراطی همسو کردند. آنها در دهه ۱۹۸۰ به کاخ سفید راه یافتند، زیرا رئیس جمهور ریگان به بیلی گراهام، مبلغ تلویزیونی، و جری فالول، کشیش و فعال محافظهکار، بسیار نزدیک بود.
این جناح راست مذهبی در طول زمان به چهرههای یهودی و کاتولیک متعددی پیوسته است. دومی، که معاون رئیس جمهور جیمز دی. ونس از چهرههای برجسته آن است، طرفدار یک مکتب فکری «بنیادگرا» است که امیدوار است با «ادغام» سیاست و دین در زندگی عمومی کشور، به جدایی کلیسا و دولت در ایالات متحده – جداییای که توسط متمم اول قانون اساسی تضمین شده است – پایان دهد۱۲.
اقدامات مذهبی که در تابستان ۲۰۲۵ آغاز شد
در بهار ۲۰۲۵، ساختارهای مختلفی در دولت ایجاد شد تا دیدگاه مذهبی فوق محافظهکارانه برخی از مشاوران رئیس جمهور را اجرا کند. همانطور که در پروژه ۲۰۲۵ توصیه شده است، آنها چندین هدف را در حوزه اجتماعی دنبال میکنند.
دفتر ایمان کاخ سفید در ۷ فوریه ۲۰۲۵ توسط دونالد ترامپ دوباره تأسیس شد. این دفتر که ریاست آن را کشیش پائولا وایت-کین بر عهده دارد، ماموریتش این است که به ارتجاعیترین اصول اخلاق مسیحی در زندگی روزمره آمریکاییها وزن قانونی بدهد. توصیههای این دفتر شامل افزایش حقوق برای کسانی که یکشنبهها کار میکنند، افزایش بودجه عمومی برای مدارس مذهبی از طریق سیستم کوپنی و انتصاب «رابطان ایمانی» در تمام آژانسهای فدرال است. همانطور که قبلاً ذکر شد، پایان اقدامات فدرال EID به طور کامل توسط دفتر ایمان، به ویژه در مورد افراد LGBT، پذیرفته شده است. این دفتر به طور فعال در تلاش است تا حقوق فرزندخواندگی را به زوجهای متشکل از پدر و مادر محدود کند. این دفتر ایمان که نشانهای از زمانه است، در سال ۲۰۰۱ توسط رئیس جمهور جورج دبلیو بوش ایجاد شد، اما هدف اولیه آن کمک به سازمانهای مردمنهاد مذهبی برای دریافت بودجه عمومی برای پناهگاههای افراد نیازمند یا برنامههای اسکان مجدد پناهندگان بود. در واقع، این برنامهها در ۲۰ ژانویه توسط رئیس جمهور به حالت تعلیق درآمدند.
از ماه فوریه، یک گروه ویژه به رهبری دادستان کل، پم بوندی، مأمور مبارزه با «تعصب ضد مسیحی» در دولت فدرال شده است. تمرکز این گروه بر روی اقدامات قانونی علیه فعالان ضد سقط جنین و اقدامات انجام شده توسط وزارت آموزش و پرورش دولت بایدن علیه گروههای دانشجویی ضد دگرباشان جنسی است.
در حالی که ساختارها برقرار هستند، تلاشهای آنها هنوز به دلیل کمبود وقت و همچنین در مواجهه با واکنشهای واقعی یا پیشبینیشده از سوی جامعه مدنی، محقق نشده است. کمیسیون آزادی مذهبی که در اول ماه مه ایجاد شد و به دنبال تعیین زمان نماز در مدارس است، هنوز موفق نشده است. نمایش ده فرمان در مدارس دولتی که توسط ایالت لوئیزیانا تصویب شده بود، در ۲۰ ژوئن ۲۰۲۵ توسط دادگاه تجدیدنظر فدرال در نیواورلئان پس از درخواست تجدیدنظر والدین مسدود شد. مهمتر از همه، در حالی که پروژه ۲۰۲۵ بارها به موضوع بسیار حساس حقوق سقط جنین اشاره میکند و به عنوان مثال ممنوعیت تجویز از راه دور و ارسال قرصهای سقط جنین را توصیه میکند، مشاوران ترامپ هنوز اقدامی تهاجمی انجام ندادهاند.
بنابراین، جنبه مذهبی پروژه ترامپ به نظر میرسد از جنبه اقتدارگرایانه آن کمتر پیشرفته باشد.
لیبرتاریانیسم سیلیکون ولی و شاخههای فراوان آن
دو جریان اصلی
لیبرتاریانیسم آمریکایی یک دیدگاه آرمانشهری است که جامعهای را پیشنهاد میکند که در آن اقتدار دولت ناپدید شده است، در حالی که قانون بازار به تمام حوزههای فعالیت انسانی گسترش یافته است. به عبارت دیگر، این یک نسخه افراطی از لیبرالیسم است. این نوآورانهترین ایدئولوژی در جنبش ترامپ است، به ویژه از منظر فرانسه، کشوری که با سنت لیبرتاریان یا آنارکو-سندیکالیست چپ افراطی و چهره برجسته آن، پیر-ژوزف پرودون (۱۸۰۸-۱۸۶۵) مشخص میشود.
قانون اساسی ۱۷۸۷ اصل دولت کوچک را از قبل وضع کرده بود. بدون شک به همین دلیل است که ظهور جنبشهای سیاسی واقعاً آزادیخواه در ایالات متحده نسبتاً دیر اتفاق افتاد: راست قدیم در دهه ۱۹۳۰ در واکنش به طرح نیو دیل شکل گرفت که شاهد افزایش قابل توجه قدرت دولت فدرال بود. بسیاری از متفکران در آن زمان به تفکر این جنبش کمک کردند، از جمله روزنامهنگار رز وایلدر لین (کشف آزادی: مبارزه انسان علیه اقتدار، ۱۹۴۳)، اقتصاددان فریدریش هایک (راه بردگی، ۱۹۴۴) و به ویژه رماننویس آین رند (اطلس شورید، ۱۹۵۷).
دومی فردگرایی را به عنوان اصل مطلق زندگی مطرح میکند و آن را به سمت تجلیل از خودخواهی و الحاد سوق میدهد. با این حال، نگرش قاطعانه انزواطلبانه راست قدیم با تعهدات کشور علیه آلمان نازی و سپس روسیه کمونیستی سازگار نیست و نفوذ آن به تدریج رو به کاهش است. در حالی که حزب لیبرتارین، که در سال ۱۹۷۱ تأسیس شد، نسبتاً ناشناخته مانده و استراتژی آموزشی را بر انتخاباتی ترجیح میدهد، آرمان لیبرتارین در این دهه به لطف اتحاد کوتاه با چپها در مورد جنگ ویتنام و تأسیس مؤسسه کاتو در سال ۱۹۷۷، دوران طلایی خود را تجربه میکند. با پیروزی ریگان در سال ۱۹۸۰، حزب جمهوریخواه برخی از ایدههای آن را اتخاذ میکند و چهرههای برجسته خود، مانند نماینده تگزاس، ران پال و سپس پسرش، رند پال، سناتور کنتاکی از سال ۲۰۱۱، را به خدمت میگیرد.
در میان مکاتب مختلف لیبرتاریانیسم آمریکایی که توسط سباستین کاره ۱۳ در دهه ۲۰۰۰ شناسایی شدند۱۳، دو مکتب برجسته شدهاند و اکنون پیرامون ترامپ همگرا شدهاند:
• «پالئو-لیبرتارینها» وارثان دموکراتهای سابق ایالتهای جنوبی هستند که از روی خصومت با دولت فدرال و نوستالژی جداییطلبی، به لیبرتارین تبدیل شدند. پیشنهادهای آنها در مورد هرج و مرج در واقع کاملاً مینیمالیستی است، زیرا تنها اقتدار دولت قرار است از بین برود؛ مقامات مذهبی و مردسالار جایگاه کامل خود را در یک دیدگاه اجتماعی بسیار ارتجاعی حفظ میکنند. آنها همچنین قاطعانه با مداخلات در سیاست خارجی مخالف هستند. نفوذ آنها از زمان همهگیری کووید-۱۹ در سال ۲۰۲۰ به طور قابل توجهی افزایش یافته است: بسیاری از آمریکاییها که از قرنطینه و واکسیناسیون خشمگین شده بودند، به نظریههای آنها روی آوردند.
• با الهام از نویسندگان داستانهای علمی تخیلی مانند ایزاک آسیموف، «طرفداران آزادیهای فردی در حوزه فناوری» در قطعیت پیشرفت تکنولوژیکی دائمی، سودمند و کاملاً خصوصی زندگی میکنند. در نهایت، ترابشریت باید به تعداد معدودی از افراد برگزیده جاودانگی ببخشد. آنها به طور طبیعی به فناوریهای دیجیتال و جامعه کاملی که اینترنت، به گفته آنها، میتواند بدون هیچ گونه مداخله دولتی ایجاد کند، علاقهمند شدهاند. سیاستهای ضد انحصار که توسط جو بایدن بین سالهای ۲۰۲۱ تا ۲۰۲۴ دنبال شد، مدیران فناوری را به سمت این دیدگاه آزادیخواهانه سوق داد. برخلاف طرفداران بدبین آزادیهای فردی، اشتیاق آنها به نوآوری و کارآفرینی به آنها اجازه میدهد تا پروژههایی را بر اساس «خوشبینی به فناوری» یا «راهکارگرایی فناوری» توسعه دهند.
• همگرایی لیبرتارینهای دیرینه و فناوریمحور پیرامون الیگارشهای طرفدار ترامپ، پیتر تیل (از سال ۲۰۱۶ به بعد)، مارک اندریسن، دیوید ساکس و (به طور خلاصه) ایلان ماسک، در حال وقوع است۱۴ که منجر به ارزیابی مجدد کل چارچوب فکری لیبرتاریانیسم آمریکایی میشود. فراتر از کورتیس یاروین، اینفلوئنسر، اثر هانس-هرمان هوپه۱۵ مدلی از نظم طبیعی مبتنی بر مالکیت خصوصی و از نظر او بسیار برتر از دموکراسی را توسعه میدهد. هوپه چه از سلطنتطلبی فنی، چه از فئودالیسم فنی یا سزاریسم فنی صحبت کند، یک دولت حداقلی را به رهبری یک حاکم اقتدارگرا و ابزارهای فناوری پیشنهاد میدهد. به طور خاصتر، او توضیح میدهد که یک مدیرعامل-پادشاه غیرمنتخب، بهترین مدیر منافع کشور خواهد بود – کشوری که در آن نهادهای جغرافیایی نیز میتوانند از طریق جوامع محصور، مناطق آزاد تجاری یا سیستمهای امنیت سایبری خصوصی از دولت جدا شوند.
اقدامات لیبرتارینها انجام شده در تابستان ۲۰۲۵
اگرچه اقدامات برای دور زدن کنترلها و توازنها و تضعیف دولت فدرال که در بهار ۲۰۲۵ اتخاذ شد و قبلاً در بالا توضیح داده شد، ممکن است در نگاه اول با دستور کار لیبرتارینها همسو باشد، اما آنچه در حال ظهور است بازگشت به آرمان دولت کوچک نیست. برعکس، این نشاندهنده تقویت اقتدار رئیسجمهور در برابر سایر اشکال قدرت است.
سایر اقدامات لیبرتارینی پیشبینیشده در قالب برنامه ۲۰۲۵ نیز با درجات مختلفی از موفقیت و ثبات در حال اجرا هستند. الیگارشیهای فناوری که ترامپیسم را پذیرفتهاند، در درجه اول به دنبال خنثی کردن تلاشها برای تنظیم فعالیتهایشان و مالیاتبندی بر درآمدشان در سطوح فدرال، ایالتی و بینالمللی هستند (اتحادیه اروپا یک هدف خاص است). در اوایل ژانویه، شرکت متا اعلام کرد که تلاشهای آزمایشی خود را برای تعدیل سخنان نفرتپراکن که اکنون «سانسور آنلاین» نامیده میشود، کنار میگذارد. به همین ترتیب، لایحه اصلی مالیات و بودجه OBBBA، که دونالد ترامپ توانست طبق برنامه در ۴ ژوئیه امضا کند، کاهشهای مالیاتی را که قبلاً در سال ۲۰۱۷ اجرا شده بود، تمدید و گسترش میدهد. با این حال، طبق گفته دفتر بودجه کنگره، انتظار میرود کسری فدرال در ده سال آینده ۳ تریلیون دلار افزایش یابد، تحولی که مشاور لیبرتارین سابق او، ایلان ماسک، را خشمگین کرده است.
همچنین در تابستان ۲۰۲۵ تلاشی قانونی برای ایجاد مقررات فدرال در صنعت بیت کوین در حال انجام است – روشی ایدهآل و لیبرتارین برای مدیریت یک ارز بدون بانک مرکزی. طرفداران جمهوریخواه آن بر اثرات تثبیتکننده و محرک بر بازار و همچنین حمایت از مصرفکننده که انتظار میرود ارائه دهد، تأکید دارند. منتقدان آن چارچوب را ناکافی میدانند و در عوض، تضاد منافع ناشی از دخالت رئیس جمهور و خانوادهاش در صنعت ارزهای دیجیتال را برجسته میکنند، که طبق گزارشها از زمان مراسم تحلیف او تاکنون ۶۲۰ میلیون دلار برای آنها درآمد داشته است۱۶.
شاید یکی از آشکارترین گسستها از ایدئولوژی لیبرتارین – فعلاً – چرخش رئیس جمهور ترامپ در سیاست خارجی باشد. در حالی که پیروان پیتر تیل روی توقف مداخلات آمریکا در خارج از کشور حساب میکردند، شاهد حملات ضد تأسیسات هستهای ایران در ماه ژوئن و اعلام از سرگیری تحویل سلاح به اوکراین در ماه ژوئیه بودند…
بنابراین، سابقهی لیبرتارین دولت ترامپ دوم، فعلاً، همچنان مبهم است.
پویایی کلی که حفظ آن دشوار است
در دهه ۱۹۵۰، فرانک اس. مایر، سردبیر مجله محافظهکار نشنال ریویو، نظریهای در مورد ترکیب سیاسی محافظهکاران اجتماعی، لیبرالهای اقتصادی و تندروهای ضد شوروی ارائه داد. این برنامه تحت عنوان «فیوژنیسم» در طول دو دوره ریاست جمهوری رونالد ریگان به طور کامل عملیاتی شد. در سالهای اخیر، نویسندگان پروژه ۲۰۲۵ بر راهاندازی نسخه جدیدی از فیوژنیسم، متحد کردن محور ملیگرای محافظهکار و اقتدارگرا، چشماندازی از یک جامعه مذهبی و ارتجاعی و به چالش کشیدن دولتی که با استفاده از فناوریهای جدید پشتیبانی میشود، تمرکز کردهاند. یک سیاست خارجی محتاطانهتر با آن مرتبط خواهد بود. یک سبک ارتباطی مشابه – تکیه بر رسانههای جایگزین، استفاده گسترده از میمهای اینترنتی، اغلب تهاجمی، و با تمایل به نظریههای توطئه – ممکن است در ابتدا به پروژههای آنها ظاهری از وحدت بخشیده باشد.
در واقعیت، جریانهای ایدئولوژیک دولت دوم ترامپ به سختی با هم سازگار هستند. محافظهکاران مشغول بستن مرزها و تقویت اقتدار رئیسجمهور هستند، در حالی که لیبرتارینها از مهاجرت نیروی کار حمایت میکنند و چندان ملیگرا نیستند. در مورد راست مذهبی، این جریان، ماتریالیسم غولهای فناوری و آزمایشهای آنها با موجودات زنده را رد میکند. حتی لیبرتارینها نیز به دو دستهی طرفداران زوال تدریجی و خوشبینان به فناوری تقسیم شدهاند. رفتن ایلان ماسک نشانهای از این است که در ماههای اخیر، ادغام جدیدی از این نیروها محقق نشده است.
آمار اقدامات انجام شده تا تابستان ۲۰۲۵ نشان میدهد که در چارچوب ایدئولوژیک ریاست جمهوری، صداهای ملیگرایی اقتدارگرا و محافظهکار بر صداهای دین و تکنولیبرتاریانیسم غلبه دارد. علاوه بر این، نفوذ دولت فعلی در اروپا بر روی این مضامین به اصطلاح «تمدنی» اعمال میشود،۱۷ وظیفهای که توسط رهبران بنیاد هریتیج انجام میشود۱۸.
منابع: برای مشاهدۀ منابع به متن اصلی مراجعه بفرمایید!