اسلاید بار اصلینوشته‌های مننوشته‌های گوناگون من

گفتاری در باب همجنس گرایی

حیدر سهیلی اصفهانی | متعلق است به شنبه، ۱۸ امرداد ۱۳۹۳

این مقوله بسیار بحث برانگیز بوده است. گاهی عده‌ای از “منورالفکرها” که زمانی مرا “استاد” می‌خواندند با شنیدن عقاید “مرتجعانۀ” من درباب همجنس‌گرایی، به من قهر کرده و مرا به “خشک مغزی” متهم کرده‌اند. اما من، اگر این کار را انحراف و بیماری می‌دانم، بی‌راه نمی‌گویم، چون اساس همجنس‌گرایی در شرق است و همانند بسیاری از مفاهیم شرقی عشق وقتی راهی غرب می‌شود، بلافاصله سر از رختخواب در می‌آورد. یعنی به تعبیر بهتر، خط فاصل معقولی بین عشق و رابطۀ جنسی در گفتمان عوام الناس در غرب دیده نمی‌شود.

برای منِ شرقی که دیده‌ام دوستانم، وقتی عاشق دختری می‌شوند، معشوق خود را در حد رب النوعی می‌پرستند، عجیب است که می‌بینم بین نخستین I love you در فیلم‌های هالیوودی و صحنۀ فردا صبح در رختخواب، گاهی چند ساعتی بیشتر وقت نمی‌گیرد.
وقتی می‌بینم، در شرق ، دو هم‌جنس به هم علاقمند می‌شوند، تا آن جایی که گاهی شخصی دوست همجنسش را از دست می‌دهد، زندگیش از هم می‌پاشد و هر بار او را گم می‌کنی، بر سر قبر دوست از دست رفته‌اش نشسته، انگار که همین دیروز مرده، عجیب است، هنگامی که با رفتار غربی مقایسه می‌کنم. هر بار رژۀ همجنس گرایان را می‌بینم انگار مشتی دیوانه‌اند که رسما “قاطی” کرده‌اند و مردم به آنها می‌خندند.

من با بسیاری از متفکران غربی که معتقدند مفاهیم عرفانی همانند عشق، در شرق، به مراتب پیشرفته‌تر از معادل غربی آن است، هم نظرم. شاید همان گونه که برتراند راسل، ارسطو را متهم می‌کند که با ایجاد واجب الوجود، راه را بر فلسفه بست، من هم بتوانم به خود اجازه دهم که عرفا را متهم کنم: با انحصار عرفان به خداشناسی، عملا از ورود عرفان به اخلاق عامه جلوگیری کرده‌اند و راه را بر تطور مفهوم عرفانی عشق در حیات عامه بستند . 
از دید من درباب همجنسگرایی، ارتباط معقولی بین حقوق شهروندی و حقوق همجنس‌گرایی نیست، بلکه به نظرم می‌رسد که مشکل در شناخت تفاوت عقلانیت حاکم در غرب است که مبتنی بر فایده‌گرایی است.

عشق در غرب “ما به ازای مادی و فیزیکی” می‌طلبد و ارزش‌های اخلاقی هم تا زمانی امکان پیگیری دارند که نمود فیزیکی و سودمدارانه دارند. شکی در این نیست که نگاه رشنالیته و عقلایی به ارزش‌های اخلاقی، توانسته است، باعث پیشرفت انسان‌ها شود و جوامع استبدادزدۀ ما در این راه، عقب مانده‌اند؛ اما درک مفهوم عشق در غرب به همین سبب، به فاجعه‌ای بزرگ انجامیده و آن، پدیدار شدن همجنس‌گرایی جنسی در غرب و برداشته شدن مرزهای واضح بین عشق و ارتباط جنسی در آن سامان است.

در کشورهایی مثل ایران همجنس‌گرایی پدیده‌ای باستانی است و بسیار ریشه دارتر از غرب است، اما چون عشق در نهاد خود مفهومی عرفانی است، هیچ گاه، در پی یافتن ما به ازای رشنالیته و سودجویانه نرفته است و برعکس ارتباط جنسی همواره نوعی حملۀ تجاوزکارانه یا میل به دیکته برتری خود بر جنس موافق رده بندی شده و با برخورد مشابه رو به رو می‌شود که البته دربارۀ شدت آن و درستی این واکنش تند، من هم شک دارم. اما این واقعیتی است که اغلب تمایلات جنسی به هم جنس، نوعی تلاش برای مبارزه با عقدۀ حقارت یا نوعی روحیۀ سادیستی یا حداقل بی بند و باری و عنان گسیختگی برای اعتراض به محدودیتهای اجتماعی است.

با این حال، گاهی می‌بینید که در غرب، عده‌ای تاکید می‌کنند که ما با همجنسان خود زندگی توام با عشق و علاقه داریم و بین ما هیچ رابطه‌ای نیست. اما باز هم خود را همجنس‌گرا می‌خوانند. پدیده‌هایی که در کشور ما بسیار عادی است. زنانی که پس از دیدن دوستان خود پس از انتظاری نسبتا طولانی به گریه می‌افتند و اعضای خانواده خود را هم به گریه می‌اندازند و مردانی که هنگام دفن دوستان خود، گاهی خود را روی جنازه او می‌اندازند و … اگر مفهوم همجنس‌گرایی همین زندگی عاشقانه بین دو یا چند همجنس است، باید گفت که کشورمان در همجنس‌گرایی سرآمد غرب است، با این تفاوت که اخلاق تعیین کنندۀ نهایی چنین گرایشی است، نه بهره‌کشی جنسی با نام جعلی میان دو بیمار روانی!