
برای مشاهدۀ این ترانه، روی تصویر فوق کلیک کنید!
این ترانه داستان جالبی دارد. برادر کارلوس یکی از هنرمندان پانامایی، با دخترکی زیبا و دوست داشتنی به نام مرسدس، با چهره و خوی هر دو زیبا ازدواج میکند. اتفاقی که میافتد عشق این دو برادر به این دختر شاد و مهربان بود. اولی به سان شوهر و دومی، به سان برادر. کارلوس، علاقۀ زیادی به این دختر مییابد، چنان که جایگاه خواهری را برایش مییابد و دختر حتی مشکلاتش را با او در میان میگذاشت، گویی با برادرش درد و دل میکند. اما ناگهان اتفاق هولناکی افتاد. مرگی از راه رسید و این دختر، همسر برادر کارلوس را از هر دو برادر گرفت. شویش چله نشین این غم شد، اما کارلوس که عملا خواهرش را از دست داده بود، نتوانست از این غم خارج شود. ضربۀ روحی او، به شکلگیری این ترانه انجامید که او با احساسی سوزناک، آن را تهیه و اجرا کرد. این ترانه که مرثیهای برای دخترکی پانامایی بود، در سراسر آمریکای لاتین مشهور شد و شهرتش عالمگیر شد. به زبانهای مختلفی ترجمه و اجرا شد.
Guadalupe Pineda: Historia De Un Amor
شاعر: کارلوس إله تا آلماران Carlos Eleta Almarán
ملیت: پاناما
ترجمۀ حیدر سهیلی اصفهانی
داستان یک عشق- Guadalupe Pineda – Historia De Un Amor
Ya no estas mas a mi lado corazon,
تو دیگر در کنار من دیگر نیستی، دلکم
Y en el alma solo tengo soledad,
در عمق روحم، جز تنهایی نیست
Y si ya no puedo verte,
و اگر قرار بود که دیگر ترا هیچ گاه نبینم
Porque dios mi hizo quererte,
چرا پروردگار مقدر کرد که عاشقت شوم؟
Para hacerme sufrir mas.
تا بیشتر رنج بکشم؟
Siempre fuiste la razon de mi existir,
همیشه تو تنها انگیزۀ حیاتم بودی
Adorarte para mi fue religion,
دوست داشتنت، دین و آیین من بود
En tus brazos encontraba,
درآغوش تو بود که من مییافتم
El amor que me brindabas,
عشقی را که به من عرضه کرد
El calor de tu pasion.
گرمای اشتیاقت را
Es la historia de un amor
این تاریخ یک عشق است
Como no hay otro igual
عشقی بیهمانند
Que me hizo comprender
که مرا واداشت، بفهمم
Todo el bien, todo el mal
همۀ خوبیها را، همۀ بدیها را
Que le dio luz a mi vida
و زندگیم را ساخت
Apagandola despues
پس از تو همه چیز خاموش شد
Ay! que vida tan obscura
وای چه شب تاری..!
Sin tu amor no vivire
بدون عشق تو زندگی بیمعنی است
Ya no estas mas a mi lado corazon
تو دیگر در کنارم نیستی دلکم
Y en el alma solo tengo soledad
در عمق روحم، جز تنهایی نیست
Y si ya no puedo verte
و اگر قرار بود که دیگر ترا هیچ گاه نبینم
Porque dios mi hizo quererte
چرا پروردگار مقدر کرد که عاشقت شوم؟
Para hacerme sufrir mas
تا بیشتر رنج بکشم؟
Es la historia de un amor
این داستان یک عشق است
Como no hay otro igual
عشقی بیهمانند
Que me hizo…
عشقی که من ساختم…