• ۲۶ آذر ۱۴۰۴

سهیل رسانه: نگاهی نو، به جهانی کهنه

 شوی آلاسکا: از رقص والس ترامپ تا رقص قزاقی پوتین

حیدر سهیلی اصفهانی

 در سایهٔ پیچیدگی‌های جنگ اوکراین و درهم‌تنیدگی منافع بین‌المللی، دیدار رؤسای جمهور ترامپ و پوتین در آلاسکا، صحنه‌ای تازه به چشم‌انداز ژئوپلیتیک جهانی افزود. این مقاله نه در پی بزرگ‌نمایی است و نه ساده‌سازی، بلکه هدف آن ارائهٔ خوانشی واقع‌گرایانه و بی‌طرفانه از پشت‌پردۀ این دیدار است؛ دور از موضع‌گیری‌های رسمی و پوشش‌های سطحی رسانه‌ای.

 هرگونه تحلیل و حتی تصوری دربارۀ ترامپ و برنامه‌ها و حرکاتش، نباید از این واقعیت دور باشد که دونالد ترامپ، در جمع بندی نهایی «شومن» است. همین واقعیت را می‌توانیم دربارۀ دو تن دیگر از وابستگان لابی صهیونیستی آمریکا آشکارا ببینیم: «بنیامین نتانیاهو و ولودیمیر زلنسکی».

اگر بخواهیم دیدار دو رئیس‌جمهوری روسیه و آمریکا را در آلاسکا به لحاظ دستآوردهای سیاسی ارزیابی کنیم، هر قدر در این باره بیشتر قلمفرسایی کنیم، بیش از پیش به بی‌راهه خواهیم رفت. خیلی‌ها دوست دارند این دیدار را در جوف پروندۀ اوکراین بررسی کنند. من فکر می‌کنم کسانی بیشتر به بی‌راهه می‌روند که تصور می‌کنند از این نشست، جدولی زمانی برای پایان دادن به جنگ اوکراین بیرون خواهد زد.

 پروندۀ اوکراین

این پروندۀ بخش اصلی «شوی» دیدار دو رهبر را تشکیل می‌دهد، نه توافقات احتمالی.

چرا؟ چون اصولا داد و ستد بین روسیه و اکراین، به شکل متصلبی مبتنی بر حاض جمع صفر است. یعنی روس‌ها نمی‌توانند از آن چه گرفته‌اند، چشم پوشی کنند و اوکراینی‌ها هم نمی‌توانند بر آن چه از دست داده‌اند، چشم ببندند.

روس‌ها در ارزیابی نهایی، بنا به دعوت ساکنان مناطق اشغالی، جمهوری‌های دونباس و شبه‌جزیرۀ کریمه را به تصرف خود درآوردند. ساکنان این مناطق اغلب روسند و در جریان جنگ داخلی میان آن‌ها و دولت کییف، پای ارتش روسیه به جنگ باز شد. دربارۀ کریمه موضوع پیچیده‌تر است.

 کریمۀ «مقدس»

 در جنگ کریمۀ ۱۸۵۳، کار لشکرهای درگیر به چنان بن بستی رسیدند که امروزه این جنگ را در شمار جنگ‌های بزرگ تاریخ از جنگ کرکمیش در سال ۶۰۵ قبل از میلاد مسیح و جنگ سی سالۀ وستفالی (۱۶۱۸تا ۱۶۴۸) قرار می‌دهند. در آن جنگ نیمه جهانی که در شبه جزیرۀ کریمه روی داد، شمار تلفات، در جمع‌بندی نهایی از ۶۵۰ هزار گذشت. این شبه جزیره که در دوران تزارها و اتحاد جماهیر شوروی بخشی از سرزمین روسیه و جمهوری سوسیالیستی اوکراین تابع مسکو بود، در دوران خروشچف در چهارچوب تقسیمات اداری به اوکراین واگذار شد که در ۱۹۹۲، شورای عالی روسیه، خروشچف را به این سبب، به خیانت متهم کرد.

برای روسیه، شبه جزیرۀ کریمه که به سبب تلفات انسانی سنگین روسیه در جنگ‌های پیش از ۱۸۵۳ به نوعی کربلای روس‌هاست، خط قرمزی به شمار می‌آید. گو آن که پس از پاکسازی قومی- نژادی در اواخر قرن هیجدهم و اشغال قطعی شبه جزیره، بخش اعظم شبه‌جزیره را روس‌های مهاجر ساکن شدند.

باز پس گیری کریمه از اوکراین، به نحوی باز پس گیری بخشی از تاریخ روسیه بود و سبب شد مورخان روسی نفسی به راحتی بکشند. پس، جدای از موقعیت بسیار راهبردیِ کریمه در گوشۀ شمالی دریای سیاه، بنا به علل تاریخی و احساسی، نمی‌توان این فقره را در هر گونه توافق صلح آتی گنجاند. به ویژه آن که اکنون دولت کییف در برابر ناتو زانو زده است که شاید ناتو لطف کند و او را بپذیرد. اما با از دست رفتن کریمه، بر فرض سکوت روسیه و کاهش حساسیتش بر اثر دریافت امتیازات متعدد توافق آتی، حتی همین احتمال نیز جای شک و تردید دارد.

جمهوری‌های دونباس: “بازگشت به سرزمین مادری”

به دو جمهوری دونتسک و لوهانسک که همزمان با اشغال کریمه به دست ارتش روسیه اعلام استقلال کرده بودند، جمهوری‌های دونباس گفته می‌شود که در قالب سیاست معروف روس‌ها در جمهوری‌های وابسته، بخشی از اوکراین بودند. روسیه در ادوار مختلف عادت داشت که مناطق روس نشینی را در مناطق و جمهوری‌های تابعه ایجاد می‌کردند که به نوعی «استخوان لای زخم» به شمار می‌رفتند. یا بی‌طرفانه‌تر بگویم، اقلیتی روس در جمهوری‌های تابعه که از شکل‌گیری هویت کاملا مستقل محلی جلوگیری می‌کردند. نوعی ارتش مقیم.

با روی‌ کار آمدن قوم گرایان اوکراینی و ایجاد نوعی ناسیونالیسم انحصارطلب در کییف، عرصه بر این روس‌های مقیم اوکراین تنگ‌تر شد و در نهایت، با از دست دادن سهمشان در هرم قدرت در پایتخت اوکراین، ترجیح دادند، به سرزمین مادری بازگردند. البته استفاده از این ادبیات «سیاه و سفید» در نظر نگرفتن نقاط خاکستری میانی، صرفا برای درک بهتر سخن است. و گرنه مشخص است که گسست‌ها و پیوندهای قومی و نژادی و زبانی در مناطق، این طور واضح و جدایی پذیر نیست و میراث تاریخی عمیق، به همراه سیاست‌های قومیت ستیز اتحاد شوروی، سبب شده است مردم آن مناطق، در هم تنیده شوند.

در هر صورت، پروندۀ جمهوری‌ دونباس نیز به هیچ وجه در اختیار ولادیمیر پوتین نیست که آن را بذل و بخشش کند. این جمهوری‌ها رسما جدا شده‌اند و در قالب فدراسیون روسیه، به نوعی حاکمیت خودمختار دست یافته‌اند و تعامل با آن‌ها به نوعی از دست رئیس‌جمهوری روسیه خارج شده است.

در این میان متصرفاتی هست که روز به روز بر گسترۀ آن‌ها افزوده می‌شود؛ مانند خرسون و زاپوریژیا که گفته می‌شود از اکثریت اوکراینی برخوردار است، اما روسیه در در ۷ مهر ۱۴۰۱ (۲۹ سپتامبر ۲۰۲۲) آن‌ها را در دو مرحله (اعلام استقلال و سپس اعلام الحاق) رسما به قلمرو خود ملحق کرد.

عقب نشینی روسیه از متصرفات؟

واقعا این شدنی نیست و به نظر هم نمی‌رسد که پوتین راهی آلاسکا شد تا راهی برای بحران اوکراین بیاید. قطعا کییف نمی‌تواند بگوید: “در راه برقراری صلح، من همۀ این مناطق را به شما می‌بخشم و شما صرفا آن مناطقی را به من پس بدهید که اکثریت اوکراینی دارد یا این که حاضرم دربارۀ سرنوشت این مناطق به همه پرسی مردم تن بدهم.”

 گزینۀ دوم، یعنی همه پرسی، به معنی از دست رفتن شبه جزیره کریمه و جمهوری‌های دونباس است. قطعا با پس گرفتن خرسون و چند منطقۀ دیگر، زلنسکی را همچون قهرمانان روم باستان به کییف نخواهند پذیرفت. حتی وقتی اروپایی‌ها صحبت از متصرفات روسیه می‌کنند، فقط حواسشان به شبه جزیرۀ کریمه است. غربی‌ها هرچند خیلی خوب وانمود می‌کنند که حقوق بشر و حق سرنوشت برایشان مهم است، اما در نهایت به معادلات استراتژیکشان می‌اندیشند، ولاغیر!

حوادث غزه نشان داد که این همان دولت اروپایی است که در دوران استعمار، با سرهای بریدۀ بومیان آفریقایی عکس‌های پیروزمندانه می‌گیرد.

شوق و ذوق روسیه برای چیست؟

تصور روس‌ها از نشست آلاسکا، با تصور ترامپ فاصلۀ زیادی ندارد، اما آن‌ها کمی از رئیس‌جمهوری آمریکا تندتر می‌روند. یعنی در یک کلام، کل برنامۀ ترامپ را «چشمک بزرگی» ارزیابی می‌کنند، به علامت “بی‌خیال!”

به تعبیر ساده‌تر، تصور آن‌ها از این نشست و کل مذاکرات، صرفا یک «شوی بزرگ» است که در جریان آن، استخوانی جلوی اوکراین انداخته شود و همه از پایان جنگ ابراز شادی کنند و ترامپ هم جایزۀ صلح نوبل بگیرد تا این جایزه واقعا حکم قازورات را پیدا کند. احتمالا جایزۀ سال بعد هم مال بنیامین نتانیاهوست.

این استخوان می‌تواند چیزی در حد «خرسون و زاپوریژیا» و چند شهر و روستای پیرامون جمهوری دونباس باشد که قطعا نشانۀ بزرگی برای پذیرش شکست مطلق خواهد بود.

 شوی آلاسکا

هدف ترامپ قطعا پایان دادن به جنگ اوکراین نیست. او فقط می‌خواهد «شویی» ترتیب دهد که در جریان آن، پروندۀ اوکراین از روی میز سیاست خارجۀ آمریکا برداشته شود و او همان طور که عادت دارد متصلا بگوید: “من یک توافق خیلی خیلی خوب به زلنسکی دادم، اما قبول نکرد. واقعا آن توافق خوب نبود؟ واقعا خوب بود. دیگه چی کار می‌تونم بکنم؟ کار زلنسکی خیلی بد بود. واقعا بد نبود؟”

 فردای آن روز هم جنگ اوکراین وارد مرحلۀ کما می‌شود که در برابر هر گلوله، ده‌ها سخن گفته می‌شود.

پوتین این را فهمیده و در برابر رقص والس ترامپ، رقص قزاقی خودش را اجرا می‌کند. یک رقص ترکیبی ماهرانه برای اجرای یک شوی زیبا. شویی که قرار است روابط آمریکا و روسیه را از این پروندۀ «کوفتی» نجات دهد.