حیدر سهیلی اصفهانی
در جریان رویدادهای درۀ پنج شیر، در به در در پی آخرین تحلیل رابرت فیسک میگشتم؛ اما تنها با یک خبر رو به رو شدم و آن هم خبر درگذشت این اعجوبۀ تحلیل، ماهها پیش بود. کسی که در طول دوران فعالیتم در گروه تحقیق و تفسیر خبر، خرقۀ شاگردیش را آگاهانه بر دوش انداخته بودم و بدون آن که اصلا مرا بشناسد، به شاگرد مع الواسطهاش تبدیل شده بودم.
رابرت فیسک، تحلیلگر و رئیس بخش خاورمیانهای روزنامۀ انگلیسی ایندیپندنت بود. هر کس اهل خواندن مقالات سیاسی باشد، خیلی راحت میتواند قدرت مقالات نویسندگان انگلیسی مثل رابرت فیسک یا پاتریک کوکبرن را بر همآوردان آمریکایی مثل دیوید اگناسیوس یا راجر کوهن یا حتی برندهایی مثل شیرین هانتر درک کند؛ اما قطعا رابرت فیسک کس دیگری در این میان بود که عملکردش و روشهای تحلیلش و متدولوژیاش با همه فرق داشت، حتی با همکاران انگلیسیش.
جوگیر نبود
برای تحلیلگران آسانترین راه آن است که روی موج خبرهای جاری سوار شوند و خیلی توفنده به همان نتایجی برسند که جو حاکم آن را به مردم خورانده است. اما در عین حال، بدترین اتفاق در تحلیل همان است که تحلیلگر، در پی چنین موجی بدود. امروز مطابق موج و فردا شاید وقتی مسیر موج تغییر کند، مخالف همین موج بنویسد.
قطعا رابرت فیسک این طور نبود. در هنگامههای تحلیل که در روزنامههای آمریکایی و حتی بعضا انگلیسی، خط فکری مشابهی حاکم بود و در مقالات آمریکایی منتشره در نشریات مهمی در حد نیویورکتایمز، خزعبلاتی خندهدار منتشر میشد، از رابرت فیسک چیزی جز سکوت نمیدیدید.
رابرت کجاست؟ واقعا چرا ساکت است؟ همه در حال چه چه زدن و او در سکوت مطلق..! چند هفته بعد، متوجه اشتباهمان میشدیم. خبر در سوریه است؟ او در این چند هفته در سوریه بود. با یک دوربین در دست و کیف کوچکی بر دوش..! در این مدت حتی با بشار اسد و رهبر مخالفانش صحبت کرده بود و نیز با مردم عادی در کوی و برزن! آن گاه مقالهای پر از اطلاعات ناب دست اول منتشر میکرد. دربارۀ چه؟ دربارۀ ارتش سوریه!
او در آن مقاله خطاب به غرب میگفت: “این موج را برای نابودی ارتش سوریه بر پا کردهاید، اما اتفاقا به همین سبب، ارتش سوریه در حال تبدیل به ارتشی بسیار متفاوت و تهدید بزرگی برای اسرائیل شده است.” هر کس تحلیل رابرت فیسک را میخواند، امروزه میتوانست بفهمد چر اسرائیل به بهانۀ حمله به نیروهای ایرانی، در حال زدن پادگانهای ارتش سوریه است، آن هم خیلی دیر! شاید به این سبب که در زمان انتشار آن مقاله، مقامهای اسرائیلی به جای خواندن آن، در حال رقص پوریم بودند.
متدولوژی او
چیزی که در او توجهم را جلب کرد، متدولوژی بسیار نیرومندش در درک مسائل روز بود. از دید او، تحلیلگر باید در پی اطلاعات دست اولی باشد که همه به آن بیتوجهی میکنند. چرا این وضع پیش آمده است؟ باید با دقت، اطلاعات مربوطه را گرد آورد و به نتیجه رسید.
در یکی از مقالاتش که طبق معمول، پس از سفر به یمنِ آرام، گرچه کمی متشنج به سبب تظاهرات نوشت، برخلاف تصور همه، او به دنبال ریشههای بحران یمن نرفت و سخنان صد من یک غازی را که همه بلدند، تحویل خواننده نداد.
از یمن بازگشت تا خبر بدهد: جنگ داخلی بزرگی در یمن در راه است. چرا؟ چون ۴۴ میلیون قبضه سلاح سبک در یمن انباشته شده است. هیچ کس نمیفهمید او چه میگوید. او در مقام استاد، به همه درس داد که هر کجا سلاح سبک انباشت شد، جنگ داخلی بزرگی در راه است. نه سلاح سنگین!
مدتی بعد، در حد چند ماه، آتش جنگ یمن برپا شد و بیش از همه، این رابرت فیسک بود که فهمید: این جنگ مهندسی شده است. برای این جنگ زمینهچینی شده است. آن هم کی؟ زمانی که همه فقط به تظاهرات محدود در صنعا و عدن نگاه میکردند.
او به منِ تحلیلگر آموخت، برای آشنایی با هر جا، اول از همه از موج خبر دوری کن… چون سیلابی است که تو را میبرد. دوم، به اطلاعات زیربناییِ اتفاقی که در راه است، دست پیدا کن.
منع هواداری در تحلیل
درس سوم او صداقت با خود بود. رابرت به من، این شاگردی که هیچ گاه ندید و با او آشنا نشد، آموخت: هیچ وقت خود را فریب نده. هیچ وقت در استخدام پروژهای قرار نگیر و در این راه، آن چنان بیطرف باش که مطالب تو را طیفی از تناقضات شکل دهد. هیچ کس از مطالبت نتواند بفهمد که تو طرفدار چه طیفی هستی؟ چون یک تحلیلگر حق ندارد طرفدار باشد.
شغل و کسوت تحلیلگری، آن قدر شرافت دارد که تحلیلگر هوادار شغل خودش باشد.
اکنون که میرزا بنویسها در استخدام خودخواستۀ این یا آن طیف سیاسی قرار میگیرند و از این جماعت میرزا بنویس، در ایران، آمریکا، اسرائیل، خصوصا کشورهای عرب و کلا همه جا به فور یافت میشود، با خواندن مطالب رابرت فیسک، انسان میتواند درک کند که تحلیل اصولا چگونه شغلی است و چرا اغلب مفسران، قطعا تحلیلگر نیستند.
درگذشت
این اعجوبۀ تحلیل که در سال ژوئیۀ ۱۹۴۴ چشم به جهان گشوده بود، سرانجام، در سیام اکتبر ۲۰۲۰، بر اثر سکتۀ قلبی چشم بر جهان بست، بیآن که جانشین شایستهای برای مکتب تحلیلیاش بر جای بگذارد. اکنون صدای تحلیل صادقانه و بیطرفانه، در میان هیاهوی مفسرانی که واقعیت را بر اساس صلۀ دریافتی بیش و کم میکنند، بسیار بیرمق است. شاید این جا و آن جا در این کرۀ خاکی، چند تایی پیدا شوند. کم صدا، کم اثر، بیرمق..!
یادش گرامی!