اسلاید بار اصلیتحلیل‌هاتحلیل‌های سیاسی

آینده حماس از تهران می گذرد..!

شفافیت در مورد حکومت غزه پس از جنگ مستلزم مشخص کردن نقش ایران است.

به قلم لینا خطیب: مدیر مؤسسۀ خاومیانۀ SOAS | مجلۀ فارین پالیسی

ترجمۀ حیدر سهیلی اصفهانی | فصلنامۀ نوای شرق ارگان سهیل رسانه

این مقاله در مؤسسۀ خاورمیانۀ دانشگاه سواس لندن تهیه شده است. دانشگاهی که تخصصی به امور شرق و خاورمیانه می‌پردازد. این گونه نهادها با کمک بودجه‌های هنگفت دولت‌های محافظه‌کار عرب فعالیت می‌کنند و در این مقاله خیلی مشخص است که به رغم تعلق ریشه‌ای حماس به عربستان سعودی و قطر و حمایت مقطعی ایران، همۀ تلاش مدیر این مؤسسه برجسته کردن نقش ایران و دادن نقش محوری به نقش ایران در بی‌ثباتی منطقه است. یعنی نه تنها ستایشی از نقش حمایتگرایانۀ  ایران نمی‌شود، بلکه خود شخصیت‌های عرب، آلت جرمشان را به دست ایران داده‌اند و همانند اسرائیل فریاد می‌زنند «آی دزد!» و در حال هشدار دادن دربارۀ نقش مخرب  ایران هستند. خواندن این مقاله را به «جوگیران» ارجمند توصیه می‌کنم.

سهیل رسانه

 سرنوشت حماس پس از پایان جنگ ضد اسرائیل چه خواهد شد؟ با توجه به پیوندهای این سازمان با ایران و حمایت این کشور از آن، آینده بلندمدت آن همچنان به موضوع گسترده‌تر نقش تهران در خاورمیانه مرتبط است. ارتباط آینده ایران با هر آن چه از حماس باقی می‌ماند، هرگونه سناریوهای کوتاه مدت یا میان مدت در جنگ حماس و اسرائیل را تحت الشعاع قرار خواهد داد. اگر تصمیم ایالات متحده برای از بین بردن تهدید حماس ضد اسرائیل، تشکیلات خودگردان فلسطین و ثبات خاورمیانه جدی است، باید مرکزیت فعالیت‌های بی ثبات کننده ایران را در سراسر منطقه را بپذیرد و به طور جدی به آن رسیدگی کند.

اسرائیل هنوز سناریوی منسجمی دربارۀ حکومت غزه پس از جنگ ارائه نکرده است، جز که مشخص است  نمی‌خواهد غزه در دست رهبری شاخه نظامی حماس باقی بماند. اسرائیل حمله خود را به غزه، با هدف از بین بردن این رهبری نظامی آغاز کرده است؛ به تعبیر بهتر، قصد دارد شخصیت‌هایی مانند یحیی سینوار، رهبر حماس در نوار غزه، محمد سینوار، فرماندۀ عملیات نظامی، محمد دیف، فرماندۀ گردان‌های عزالدین قسام، شاخه نظامی حماس و صالح العاروری، یکی از بنیانگذاران تیپ ها را تعقیب کند و بکشد.

اما مانند سایر گروه‌های شبه‌نظامی مرتبط با ایران، سر بریدن یک گروه با از بین بردن رهبران نظامی آن منجر به انحلال گروه نمی‌شود. کشتن رهبران حزب الله باعث فروپاشی آن سازمان نشد و همچنین نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پس از کشته شدن فرمانده‌اش قاسم سلیمانی منحل نشد. نیروهای حشد الشعبی تحت حمایت ایران نیز با وجود کشته شدن ابومهدی المهندس، معاون رئیس و قدرتمندترین چهره این گروه، همچنان در عراق وجود دارند.

ایران تا زمانی که این گروه‌های شبه‌نظامی را برای نفوذ منطقه‌ای خود ضروری بداند، به حمایت از آن‌ها ادامه خواهد داد و به آن‌ها اجازه می‌دهد پس از شکست‌های نظامی و از دست دادن فرماندهان، بار دیگر خود را بازسازی کنند. اگرچه حماس مهم‌ترین دارایی منطقه‌ای ایران نیست، تهران به راحتی از کارت‌های فلسطینی خود دست نخواهد کشید. به هر حال، این آرمان فلسطین است که ایران آن را بهانه‌ای برای حمایت از گروه‌های شبه نظامی در سراسر خاورمیانه می‌کند و آن گروه‌ها را به عنوان بخشی از «محور مقاومت» ضد امپریالیسم و صهیونیسم آمریکا معرفی می کند.

ایران تنها کشوری نیست که از حماس سود برده است. بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل از حکومت حماس در غزه حمایت کرد تا جایگاه سیاسی خود را در اسرائیل تقویت کند. برغم خصومت مصر با اخوان المسلمین که حماس شاخه ای از آن است، قاهره حماس را یک بازیگر امنیتی مفید می بیند که توانسته است با فعالیت نظامی در غزه، از عبور مردم از مرزها و ایجاد بی ثباتی در داخل مصر حفظ کند. قاهره به آسانی زیر بار جایگزینی برای حماس نمی‌رود، مگر آن که تضمین های امنیتی معتبری داشته باشد.

با وجود لفاظی‌های تند اسرائیل ضد حماس، اگر در کوتاه مدت موفق به حذف رهبران نظامی حماس شود، سناریوی میان مدت اعراب و اسرائیل برای پذیرش نقشی جزئی برای نسخه اصلاح شده حماس، دور از ذهن نیست. چنین تکراری از حماس مطابق با بیانیه‌ای است که پس از نشست مشترک اتحادیه عرب و سازمان همکاری‌های اسلامی OIC در ریاض در اوایل ماه جاری صادر شد. این بیانیه تاکید می‌کند که تنها سازمان آزادی‌بخش فلسطین (ساف) را در جایگاه نمایندۀ قانونی فلسطینی‌ها می‌پذیرد، اما همچنین بیان می‌کند که سایر جناح‌های فلسطینی باید «در چهارچوب مشارکت ملی تحت رهبری ساف» فعالیت کنند.

در نگاه اول، مشارکت ملی پیشنهادی بیانیۀ اتحادیۀ عرب و سازمان همکاری‌های اسلامی، در مقایسه با ترتیبات معمول تقسیم قدرت در میان نخبگان حاکم که ویژگی مشترک حل مناقشه در منطقه است، خیلی کم رنگ‌تر است. این پیشنهاد خواستار تقسیم قدرت بین ساف و حماس نیست. در عوض، بر آن است که حماس، یا دست کم، عناصر عملگرایش را متقاعد کند که در کسوت یک بازیگر سیاسی فرعی زیر چتر ساف فعالیت کند. روی کاغذ، این نوع ترتیبات می‌تواند سوء‌استفاده از قخدرت و زمین گیری سیاسی را که تعاملات بین نخبگان در مکان‌هایی مانند لبنان، عراق یا لیبی ایجاد کرده‌اند، کاهش دهد.

این که آیا حماس با این طرح همراهی خواهد کرد یا نه، سوال برانگیز است. یکی از اهداف حماس در حمله ۷ اکتبر به اسرائیل، این بود که ضعف سازمان آزادیبخش فلسطین و تشکیلات خودگردان فلسطین را برجسته و تاکید کند که حماس تنها صدای واقعی مردم فلسطین است. حماس نمی‌خواهد برچسب سازشگر سیاسی بزرگ بر او بچسبد.

عده‌ای از چهره‌های رهبری سیاسی حماس که در خارج از کشور به سر می‌برند، به‌ویژه اسماعیل هنیه، رهبر سیاسی این گروه در قطر، احتمالاً پذیرفته‌اند که بخشی از مشارکت ملی پیشنهادی شوند. در ۹ نوامبر، هنیه در رأس هیئتی متشکل از خالد مشعل، رهبر دفتر مهاجرت حماس، با عباس کامل، رئیس اطلاعات مصر در قاهره دیدار کرد. هنیه همچنین در مذاکرات با کشورهای عربی دیگر شرکت داشته است. گفتگوهای پشت پرده میان مصر، قطر و امارات متحده عربی، از زمان آغاز جنگ، نشان دهندۀ احتمال پذیرفتن بازی هنیه در نقش نماینده حماس در ائتلاف سیاسی جدید فلسطینی است که حاکمیت تشکیلات خودگردان فلسطین را از کرانه باختری تا غزه گسترش می دهد.

از آن جایی که حماس برغم انتقادهای مستند ساکنان غزه از حکومت حماس قبل از ۷ اکتبر، از حمایت مردمی در میان فلسطینی ها برخوردار است، تشکیل این مشارکت ملی فلسطینی، از طرد کامل حماس از قدرت جلوگیری می کند. طرد سیاسی حماس می‌تواند خشم بعضی از حامیان تندرو را برانگیزد و آن‌ها با حمایت مداوم ایران آشوب و شورش به پا کنند؛ سناریویی که کشورهای عربی از آن آگاه هستند و می‌خواهند از آن جلوگیری کنند. از سوی دیگر، برای تهران، حداقل نمایندگی حماس در ائتلاف فلسطینی آینده کافی نخواهد بود.

حتی اگر شخصیتی مانند هنیه با آشتی ملی موافقت کند و حماس از نظر نظامی به شدت تضعیف شود، ائتلاف پیشنهادی به رهبری ساف تنها سناریوی میان مدتی خواهد بود. در درازمدت، بسیار بعید است که گروهی تحت حمایت ایران مانند حماس، جاه طلبی‌اش را به نقشی جزئی در قدرت محدود کند.

 منشور تأسیس حماس، موجویت اسرائیل و راه حل دو دولت را یکسره رد می کند. منشور اولیۀ حزب الله نیز به همین یان، دولت سکولار لبنان را رد می کرد. هر دو گروه بعدها منشورشان را اصلاح کردند. منشور جدید حماس در سال ۲۰۱۷ به طور ضمنی با تشکیل کشور فلسطینی بر اساس مرزهای ۱۹۶۷ موافقت می‌کند که هنیه نیز در اظهارات اخیرش، دربارۀ پذیرش راه حل دو دولت اشاره‌ای به آن دارد. حزب الله به تدریج شروع به ادغام در نهادهای دولتی لبنان در جایگاهِ بازیگری سیاسی کرد و از سال ۱۹۹۲ در انتخابات پارلمانی شرکت کرد و بخشی از دولت شد. بیانیه اصلاح شده حزب الله در سال ۲۰۰۹، این گروه را بازیگری سیاسی در داخل کشور لبنان معرفی می کند.

اما به موازات ادغام تدریجی حزب‌الله در دولت لبنان، این گروه در راستای بخشی از استراتژی بلندمدت تصاحب قدرت، ارعاب مخالفان سیاسی‌اش را تشدید کرد. در سال ۲۰۰۸، این امر منجر به تغییر عملی در قانون اساسی لبنان شد که به موجب آن، به حزب الله با عنوان مدافع مسلح لبنان که جدا از نیروهای مسلح لبنان فعالیت می‌کند، مشروعیت رسمی داده شد. از آن زمان، حزب‌الله به تلاش‌های تهاجمی‌اش برای کسب قدرت ادامه داده است و امروزه نیروی سیاسی پیشروی در لبنان به شمار می‌آید. حتی اگر راه عملگرایانه برای رسیدن به قدرت را انتخاب کرده باشد، از جاه طلبی‌اش برای مهار سیاست لبنان و پیشبرد نفوذ منطقه‌ای ایران دست برنداشته است.

داستان حزب‌الله نشان می‌دهد که گروه‌های تحت حمایت ایران در ازمدت به نقش سیاسی جزئی رضایت نخواهند داد. اگر ایران به حمایت از آن‌ها ادامه دهد، آن‌ها از حضورشان در قدرت استفاده خواهند کرد تا نقشی خرابکارانه را در پیش بگیرند و درخواست نفوذ بیشتر کنند. مادامی که ایران در هیات حامی این گروه‌ها در قاب عکسشان باقی بماند، این گروه‌ها ابزار نفوذ ایران باقی می مانند و اصلا مهم نیست که تا چه حد لاف عمل گرایی می‌دهند.

از سوی دیگر، ایران نمی‌خواهد مناقشه اسرائیل و فلسطین حل شود. و نمی خواهد ببیند که تشکیلات خودگردان فلسطین به قیمت حماس به دستاوردهای سیاسی دست می یابد، به ویژه پس از اینکه حماس اعلام کرد که حمله ۷ اکتبر آن موفق شد “مسأله فلسطین را دوباره روی میز بگذارد.” یکی دیگر از دلایل احتمالی زمان‌بندی و وحشیانه حمله حماس، اژدر کردن عادی‌سازی بین عربستان سعودی و اسرائیل بود که ایران به شدت با آن مخالف است.

حتی اگر حماس به سازمان کوچکی در غزه تقلیل یابد، ایران از نارضایتی‌های محلی برای احیای نسخه‌ای از حماس در درازمدت استفاده خواهد کرد. مانند حماس قبل از جنگ، نسخه جدید تحت حمایت ایران همچنان نقش خرمگس ماجرا را برعهده خواهد داشت. این شبیه حزب الله در اوایل دهه ۱۹۸۰ است؛ زمانی که در سال ۱۹۸۴، عوامل مرتبط با اسرائیل، راغب حرب، یکی از رهبران اصلی مقاومت شیعه را کشتند، حزب الله هنوز در مرحله شکل گیری خود بود. در سال بعد، حزب الله اولین منشورش را صادر کرد و به لطف اعتراضات محلی و تعهد ایران، به سازمانی منسجم‌تر تبدیل شد.

واشنگتن باید از بیانیه اتحادیه عرب استفاده کند تا به همراه متحدان عربش، استراتژی جامعی در قبال ایران ایجاد کند که غنی‌سازی هسته‌ای، برنامه موشک‌های بالستیک، مداخلات منطقه‌ای و گروه‌های نیابتی ایران را به یکسان در اولویت قرار دهد و آن پرونده را به روند صلح اسرائیل و فلسطین وصل کند. تنها با پرداختن به نقش ایران به این شیوه، در بارۀ آن چه برای حماس پس از جنگ رخ می دهد، می‌توان به شفافیت همه جانبۀ هر چه تمامتری  دست یافت. *

* همان طور که در مقاله خواندید، ادبیات و مواضع هواداران جریان محافظه کار عرب از آن می‌بارد و مشخص است که نویسنده، برای نوشتن این مقاله استخدام شده است. ارزش این گونه مقالات از آن جاست که مواضع نهایی ریاض و متحدانش، در هر حال و در هر صورت، اعلام می‌شود. از آن جایی که با از سرگیری روابط با تهران، مسئولان سعودی مجبورند مواظب ادبیات و گفتار خود باشند، لذا وظیفۀ اعلام «دل نهفتۀ» سیاست‌های محور محافظه‌کار در دستان این میرزابنویسان است.