آیا نفرین ابدی نوار غزه، دامنگیر اسرائیل خواهد شد؟
حیدر سهیلی اصفهانی
این روزها نوار غزه، بنا به ادعای مقامهای اسرائیلی، به مهمترین آوردگاه ارتش اسرائیل در طول جنگهای عربی و اسرائیلی و یا حداقل پس از جنگ اکتبر ۱۹۷۳ (رمضان- یوم کیپور) تبدیل شده است. نبردی جانانه که طبق ادعای اثبات نشدۀ مقامهای اسرائیلی تاکنون هزار و چهارصد نفر تلفات جانی روی دستشان گذاشته است. آیا این پایان کار حماس و جهاد اسلامی است، یا داستان همچنان ادامه دارد؟
این پا و آن پا کردن ارتش اسرائیل، برای ورود زمینی به منطقهای که آن را از پانزدهم مهر ماه (هفتم اکتبر) زیر شدیدترین بمباران و موشکباران تصورناپذیر قرار داده، حاکی از تصوری است که نظامیان اسرائیلی از آوردگاه احتمالیِ پیش روی خویش دارند.
آیا این صرفا سرکوب شورش است یا نبردی تمام عیار؟
گفتههای سران کشوری و لشکری اسرائیل، گزینۀ دوم را برجسته میکند؛ آنها وضعیت جنگی اعلام کردهاند و اصرار دارند که در زمان مقتضی، نوار غزه را بار دیگر اشغال کنند. با این حال، ابر متراکمی از تردید و دودلی بر سر آنان سنگینی میکند؛ ویرانی گستردۀ شهرهای نوار غزه، سنگرهای کاملا طبیعی برای نیروهای حماس ایجاد کرده که قاعدتا به شکل «پارتیزانی» خواهند جنگید. به علاوه، مسئولان اسرائیلی مدعی وجود شبکهای از تونلهای پیچ در پیچ، به طول پانصد کیلومتر زیر منطقهای هستند که عرضش ۲۵ کیلومتر و طولش از ۶۵ کیلومتر بیشتر نیست، یعنی مساحتی معادل ۳۶۵ کیلومتر مربع.
این نبرد، از دید اسرائیلیها و قطعا از دید نیروهای حماس، نبرد مرگ و زندگی است.
چرا نوار غزه همچنان میجنگد؟
بخش اعظم ساکنان نوار غزه، ساکنان سابق شهرهای اصلی اسرائیل کنونی هستند. یعنی مردم حیفا، یافا، تلاویو و عسقلان و بسیاری از شهرهای کوچک و روستاهای پیرامونشان. انباشت این جمعیت عظیم در اردوگاهها، شهرها و روستاهای نوار غزه، این سامان را به یکی از متراکمترین مناطق جهان تبدیل کرده است. خشم این مردم، با خشم مردم کرانۀ باختری تفاوتی بنیادین دارد؛ چون مردم آن سرزمین، از بابت تحقق نیافتن وعدهها و تعهدات اسرائیل در توافقنامههای صلح خشمگینند، اما ساکنان نوار غزه، از این بابت عصبانی هستند که اصولا در هیچ یک از بندهای توافقنامههای صلح، به خواستههایشان توجهی نشده است، جز وعدهای توخالی دربارۀ بررسی وضعیت آوارگان و رسیدگی به ستمهای رفته بر ایشان.
یاسر عرفات، مدت کوتاهی پس از امضای توافقنامۀ اسلو، هنگام بازدید از نوار غزه، در پاسخ به اعتراضات مردم آن دیار، صرفا به گفتن این جمله بسنده کرد که “سهم من از آزادی فلسطین، همین مقدار بود که انجام دادم. سهم شما، آزادی بقیۀ خاک فلسطین است.” سخنی که نه برای مردم آن سامان و نه اسرائیل، به هیچ وجه خوشایند نبود و صهیونیستهای افراطی، در اثبات حقانیت مواضع صلح ستیزانۀ خود، بارها از این سخن استفاده کردند و به نظر میرسد که در نهایت، به قیمت جان عرفات تمام شد.
در طول تاریخ، این منطقۀ بیابانی، با منابع محدود آب و محرومیت از بسیاری شاخصهای اولیۀ ادامۀ زندگی، این تعداد جمعیت نداشته است. اصولا جمعیتی با شاخص میلیونی برای این منطقه شوخی است. پس ادامۀ زندگی برای آنها از دو حالت دور نیست؛ یا خروج از این نقطه به سوی جهان خارج، یا مبارزه برای نیل به فضای حیاتی بیشتر، حتی اگر میان دو دوران مبارزه، همواره چند سالی از آرامش حاکم شود، این انبار باروت برای منفجر شدن، منتظر بهانهای خواهد ماند.
تصوری از جنگ پیش رو
وائل دحدوح، خبرنگار و مدیر دفتر الجزیره در غزه، به لطف بحرانهای پی در پی در این منطقه، در میان آن همه انسان درمانده، شاید از معدود انسانهای خوشبخت به شمار میآمد. درآمد دلاری او که از قطر میآمد، زندگی آرامی را برای خودش و خانوادهاش، در منطقهای ایجاد کرده بود که مردمش سالهاست معنی خوشبختی را اصلا نمیدانند. یعنی اصلا جایی چیزی شبیه خوشبختی ندیدهاند که برایشان این واژه را تداعی کند. در جریان حملات اخیر اسرائیل، او تقریبا همۀ خانوادهاش را از دست داد. شاید ساکن یکی از آن برجهای مسکونی نسبتا مجللی بود که زیر ضربات اسرائیلیها ناگهان از بیخ و بن فرو ریختند.
اگر کمی دنیا دیده هستید و گزارشهای چند روز اخیر این مرد را میبینید، نشانههای واضح ناامیدی عمیقی را در چهرهاش خواهید دید. مرز میان مرگ و زندگی برای او، آن قدر محو است که حتی خودش نمیتواند آن را تشخیص دهد. او بلافاصله سر کارش بازگشت و آن را به حس انجام وظیفه ربط داد. گیریم ربطی به این احساس نداشته باشد؛ کجا برود؟ جز پناه بردن به کار، چه کاری از او ساخته است؟ اگر فردا دیدید که سلاح به دست گرفته و شانه به شانۀ حماس میجنگد، خیلی عجیب است؟
این روزها، در چهرۀ تقریبا همۀ مردم نوار غزه، همین احساس را میبینید؛ حس ناامیدی! بیهودگی! حتی در راه رفتنشان، حس سردرگمی و چرخش به دور خودشان کاملا هویداست.
اسرائیلیها با کوبیدن منطقه، دو کار ناگوار را درست ضد خود انجام دادهاند؛
نخست آن که مردم بیاعتنای نوار غزه را که فقط در آرزوی آرامش و امنیت عادی زندگیشان بودند، به سربازان مجانی مقاومت اسلامی فلسطین تبدیل کردهاند. خیلی از آنها اکنون، فقط دنبال پناه بردن به چیزی هستند. چه چیز؟ هر چیزی که بوی انتقام از آن برخیزد. چشم بسته میدانم که ممکن است در آیندهای نچندان دور، تعدادی به خودشان بمب ببندند و خودشان را میان اسرائیلیها منفجر کنند. حتما ارتش اسرائیل، آموزشهایی در این باره به نیروهای خود داده است. خوب میداند چه کرده است.
دوم آن که کوبیدن همه ساختمانهای غزه، از نظر نظامی، سنگرهای مفت و مجانی برای نبرد ایجاد کرده است؛ سنگرهای بتنی! این سنگرها هم جان پناه خوبی هستند و هم در صورت بمبگذاری میان آوار به جامانده از بتن، میتوانند انفجارهای سهمگینی در پی داشته باشند. در چنین شرایطی، نیروهای اسرائیلی باید آموزش میدانی گستردهای برای نبرد شهری، آن هم شهرهایی از این نوع دیده باشند که میدانیم و میدانند که چنین آموزشی ندیدهاند.
نبرد استالینگراد بین ۲۳ اگوست ۱۹۴۲ تا دوم فوریۀ ۱۹۴۳، تجربۀ تاریخی مشهوری را در اختیار همگان قرار داده است که چگونه نبرد شهری، از ارتشی فاتح، اسیرانی مغلوب میسازد.
آیا در غزه چنین خواهد شد؟
من چنین تصوری از این نبرد ندارم. نوار غزه فاقد بسیاری از مولفههایی است که ارتش سرخ در آن نبرد تاریخی داشت، اما قدرت انسانهای ناامید را دست کم نگیرید. حتی گربهای ناامید میتواند خشهای خطرناکی روی چهرهها حک کند. بیایید با هم نقاط ضعف ارتش اسرائیل را مرور کنیم:
نخست آن که ارتش اسرائیل مدتهاست که وارد جنگی از این نوع نشده، یعنی جنگی پارتیزانی در قالب جنگهای تمام عیار. آخرین بار که با حزب اللهِ آموزش دیده به دست پارتیزانهای ایرانی جنگید، خاطرۀ خوشی برای هوادارانش به یادگار نگذاشت.
دوم این که اسرائیلیها از مرگ و میر بسیار میترسند. دادن تلفات سنگین در نبرد با مردمی که با مرگ رفیق شدهاند و آرزوهایشان را در دنیای پس از مرگ میجویند، کار واقعا خطرناکی است. این مردم تصمیم گرفتهاند که بمیرند و در این راه تا میتوانند بمیرانند. به قول جناب حافظ؛ “گر بکشم زهی طرب، ور بکشد زهی شرف”. تلاش نتانیاهو، برای بالاتر جلوه دادن تلفات، نشانی از اضطراب رهبران اسرائیل با خود دارد تا بتوانند بسیج تودهای وسیعی را در میان شهروندانشان برانگیزند.
سوم، این جنگ، ادامۀ جنگ ۱۹۴۸ با مردمی است که خانه و کاشانۀ آنها در اختیار مهاجران یهودی اروپای شرقی قرار گرفت. یعنی مردم حیفا، یافا، عسقلان و مناطق پیرامون. اسرائیل درست مانند همان سالها هیچ راهبردی برای مقابله یا حتی تعامل با این مردم ندارد. ثروتمندانشان در همان سالها به کشورهای دیگری گریختند و اینها اقشار دون پایهاند که فقط توانستند گام به گام عقب بروند تا در نوار غزه گرفتار شوند. راهی که نتانیاهو در پیش گرفته بود، هل دادنشان به داخل خاک مصر بود؛ یعنی صحرای سینا که شاید جای بزرگتری برای جذب سرریز مردم انباشته در نوار غزه باشد. مصریها باهوشتر از آن هستند که اسیر چنین نقشههای کودکانهای شوند و بلافاصله جلوی این کار را گرفتند. پس «نخست وزیر مقام پرست» اسرائیلیها، اکنون با پرسش تاریخی دولت متبوعش دست به گریبان است؛ با مالکان اصلی املاک غصب شده چه کند؟ آیا میتوان آنها را با پرداخت پول راضی کرد؟ طبیعتا چنین اتفاقی نخواهد افتاد. پس، ممکن است حماس نابود شود، اما حماسۀ حماس برای مردم این نقطه امیدهای تازهای ایجاد خواهد کرد که تلاش برای نیل به آنها هر بار تکرار خواهد شد.
فردای پس از جنگ
هر کدام از پژوهشگران مایلند دربارۀ فردای پس از جنگ چیزی بگویند. مثلا نابودی حماس ممکن نیست؟ یا هست؟ یا این که حکومت خودگردان ادارۀ این منطقه را برعهده خواهد گرفت و یا هر چیز دیگر.
طبیعی است که آمریکا و غرب، اجازه نمیدهند پادگانشان که نام کشور بر آن نهاده اند، به همین مفتی فرو بریزد یا پیروزی حماس، راهکاری درخشان و موثر در اختیار آیندگان قرار دهد که در روندی تاریخی، این پادگان را روزگاری فرو بریزند. پس حماس شکست خواهد خورد. گو آن که این حجم از ویرانی و کشتار، به نوعی شکست تمام عیاری تلقی میشود. گو آن که این مقاومت جانانه، همچون حماسهای تاریخی، برای سالیان بسیار درازی بر سر زبانها خواهد ماند.
با این حال، خواهی نخواهی، جنگ غره برای روند صلح خاورمیانه، ناقوس سهمگینی را به نشانۀ هشداری بزرگ، به صدا در خواهد آورد و آن، وجود پروندهای است که لا به لای پروندههای دیگر، پنهان مانده بود؛ «پروندۀ ساکنان اصلی مناطق پیش از ۱۹۴۸». پیش از این تصور میشد که وضعیت بیت المقدس یا مهاجرنشینهای کرانۀ باختری، مهمترین دست اندازهای گفتگوهای صلح است و اگر صدای اعتراضی از نوار غزه بر میخیزد، به سبب وجود جنبشهای تندرویی است که به تحریک ایران، دست در لانۀ زنبور اسرائیلی میکنند.
اما جنگ اخیر نشان میدهد که چنین چیزی نیست. صدای اعتراض نوار غزه، در اصل اعتراض به بیاعتنایی جامعۀ جهانی به سرنوشت میلیونها بازماندۀ سرزمینهای اصلی اشغال شده است که همگی در نوار غزه در هم فشرده شدهاند و فضایی برای ادامۀ زندگی و پیشرفت ندارند و غربیان صرفا برای ماست مالی سریع پروندۀ فلسطین، پروندۀ آنها را زیر پروندههای دیگر پنهان کردهاند.
پس، این جنگ حتی اگر امروز سرکوب شود، فردا و فرداها ادامه خواهد یافت، شاید خیلی شدیدتر!