ادب و هنراسلاید بار اصلیشعر

زوزه

از دور دست
صدای سگان گله
به گوش می‌رسد
باز گرگان به گله
زده‌اند

اما
سگان ولگرد
در میان زباله‌های دهکده
پرسه می‌زنند

در پی استخوان مرغی
شکمبه‌ای
لقمه‌ای گاز زده
از دهان افتاده

با هر طنین عوعوی خشمگین
گوشی می‌جنبد
و می‌افتد
تا مگر لقمه از دهان نیفتد

گاهی سگی ولگرد
سری بر می‌دارد
و دمی راست می‌کند

به نشانۀ غروری فروکوفته
و غیرتی ازدست رفته
چرخی گرد تودۀ زباله

زوزه ای مردد
و چشمان بی فروغی
که به تاریکی‌های دهکده
دوخته شده

تا مگر در آن وهم سیاه
فروغی از روشنایی
پرتو بیفکند
****
از دور دست
صدای سگان گله
شنیده می‌شود

عوعویی
بسان هلهله‌ای
در بزم گریز گرگان

زوزه‌های پریشان گرگی
نشانۀ شادی بخش شکست

از میان پردۀ سنگین سیاهی
میان دهکده و صحرا
صدای زنگوله‌های سگان گله
به گوش می‌رسد

و آن گاه پیکرهای زخم خورده‌شان
یک به یک
از راه می‌رسد

هر کدام به گوشه‌ای
می‌خزند
تا زخم‌هایشان را
زبان بزنند

****
سگ ولگرد
گوش و دم راست کرده
نخستین نوای پیروزی
را عو می‌زند

و در پی او
سگان ولگرد دیگر
شکم سیر کرده از
فضولات دیگران

سگان زخمی گله‌

بی رمق
خالی از شهوت فریاد
سر بر دست فروافکنده

زوزه ای از درد در گلو
در سکوت
چشمانشان را
می بندند

****
دهکده
آرام است
خوابیده

درپس پردۀ سیاه صحرا
صدایی جز
عوعوی سگان ولگرد
به گوش نمی رسد

حیدر سهیلی اصفهانی(صخره)

سوم تیرماه ۹۵