گفتاری دربارۀ پارسیان سوری | ویژگیهای زبان شناختی پارسی کهن
عدنان عصفور
از زمان ساسانی و شاید قبلتر زبان پارسی سورانی یا پارسی سریانی رایج بود. سخنگویان به این زبان، دو زبانه بودند و در آن چه یافته من است، اینست که رابطه سوران و پارسی بسیار قبل تر از هخامنشیان نیز بوده، اگرچه با نامهای دیگر خوانده میشدند. میدانیم که سریانها همان آشوریان آرامی بودند که بعدا تمام سومریان و اکدیان نیز به آنها پیوسته بودند و آرامیان و آن که آنان را هیتیان میخوانند. از دو هزار سال پیش از میلاد با هم آمیخته بودند.
هیتان مانند دیگر قبایل ایرانی( که بعدا با شهرت پارسیشان مشهور شدند) از شرق آمده بودند و هم آثار آن ها در منطقه ختن (ختان جمع خت و هت ) در شرق پامیر در چین و تبت پیدا شده است و هم دربحرین بزرگ در نزدیکی قطیف شرق عربستان سعودی نشانهایی از آنان هست. آنان که پارسی بودند، هم آهنگرانی نیک بودند و هم رماح خطی معروف بودند.
تبدیل “ه” و “خ” در ادبیات باستان ایرانی:
در زبانهای پارسی ( و نه زبان پارسی دری که یک شاخه از آن است ) ه و خ به هم تبدیل میشدند و سورانیان پارسیگو، ” ه” را “خ” تلفظ میکردند. اکنون نیز “ه” و “خ” نه تنها در مناطق لر نشین، کرمانجی نشین، کرد نشین، طبرستان و خراسان و بلوچان به هم تبدیل میشوند، بلکه در استان فارس نیز این کاربرد به وفور یافت میشود. حتی در زبان پارسی دری نیز هیزم و بهتر را خیزم و بختر میگویند یا مثلا در نام خوزستان و اهواز و بخارا و بهارا آن را آشکارا میتوان دید. هیتان و ختن (ختان) نمونۀ دیگری است.
ایرانیان و سریانیان در شام بزرگ
در شام، ایرانیان با سامیان آمیخته بودند و تمدنهایی که با نام میتانی و هیتی میخوانند، اقوام پیشا فارسی بودند. بر خلاف مشهور که پارسیان را تنها قوم هخامنشی مینامند و پارس را تنها بعد از هخامنشیان معنادار میکنند. اگر به کتیبه آشوری و بابلی نگاه کنیم. آشوریان وقتی درباره لشکرکشیهاشان به شرق سخن میگویند، می گویند به پارسوا و پارسواش و پارسوماش رفتیم و بعد از دهها طایفه و شاهک نشین نام میبرند که یکی از انها ماد بوده حتی در جایی دیگر که از ماد حرف می زنند میگویند شاه پارثوا و پارتوا که تاریخ آن پانصد سال پیش از اشکانی است.
توضیح آن که تمام این کلمات به معنی پارس است. اما زباندانان و مستشرقین گمان میکردند که کلماتی جداگانه هستند و آن را مرز میپنداشتند. غافل از این که گروهی ازپارسیان در لغت اهل خوارزم و سورانیان و به تقلید از آنان، آشوریان سامی، میم و واو را به هم تبدیل میکردند. مثلا زوان (زبان ) را زمان میگویند و نام را ناو… و دیگر آن که به خاطر درست نخواندن خط میخی پسوندها و ضمایر و صفات را با نامها درآمیخته اند.
نگاهی به ویژگیهای زبان پارسی باستان
زبان پارسی باستان صرف فعلهایش مانند عربی مذکر و مونث و تثنیه دارد و نامها
نیز مانند عربی فاعل و مفعول صرف میشود. آثار آن همچنان در زبان مردم لارستان
مانده است.
نامهای دارا و کورو و تهماسب و پرسو (پرثو) مغ، در شکل فاعلی در جمله به
داریوش و کورش و تیسپش و پارسواش
(پارسوماش) مغوش (مگوش – مجوس) تبدیل شدهاند و البته نباید زبان پارسی باستان را
تنها زبان هخامنشیان دانست و آن نیز مانند پهلوی گویشهای مختلف داشته و حروف در
گویشهای مختلف عوض میشدند. مثلا “گاف” به “جیم” و “غین”
و در مواردی به “واو” تبدیل میشد. “پ” به “ف” تبدیل
میشد. “سین” را “ث” تلفظ میکردند. “خ” و “ه”
به هم تبدیل میشدند و در مواردی “سین” به “ه” تبدیل میشد و
همه اینها در یک زبان بوده که به آن پدیده اوایی میگوییم.
مانند عربی لهجهای که با همه تغییرها باز عربی است و مفهوم – و بعدا زبان فارسی دری را به عنوان بینابین از بین همه آنها به عنوان زبان ادبی انتخاب کردند. ایرانیان عربیدان همین قاعده را نیز بر زبان عربی وضع کردند- بازمانده پدیدههای آوایی را در زبان فارسی دری و لهجهای میتوان دید که متاسفانه به علت بیسوادی آن را به عرب ربط میدهند. مثلا سنگیدن را سنجیدن میگوییم- بگپور (از بگ به معنی بزرگ یا خدا و شاه و پور) با گویش سغدی آن برای شهزادگان چین فغفور میگوییم که نشان از تبدیل “پ” به “ف” و “گاف” به “غین” دارد.
هوج را خوز و هوز (خوزستان و اهواز) میگوییم و گشنه و گرسنه و کوچ و کوش و چم پارسی پهلوی که در لغت خوارزم و سوران به چاو تبدیل شده و در پارسی دری به چم و چشم هردو آمده و زبان و زفان و زوان و زبون و زوون که هرسه تای نخستین در متون پارسی دری آمدهاند یا پزشک و پجشک و یا که در فارسی دری آمده- در شهرستانهای ایران زمین این پدیده بسیار حفظ شده است.
مثلا در روستاهای اصفهان و بلوچستان و خراسان و فارس و اطراف تبدیل ت و دال چون داد و دات وپس گاف و جیم چون گاو و جاو در زبان پهله (تات ) وپس جیم و ز و ژ و ش و چ چون عزنه و گنجه وابریز و ابریج و بواژ و بگو و روز و روش و چی و شی و کوش و کوچ پس ه و خ چون خانه و هانه و بخارا و بهارا و خوز و هوز و بخور و بهر و پس سین و شین چون گشنه و گسنه و پس ج و یاء چون جو و یو و جم و یم و پس سین و ه چون راه و راست و ده و دس وپس سین و ثاء چون سال و ثل و سنجیدن و ثنزیدن و پس واو ومیم چون چم و چاو و پس واو و گاف چون ونجشک و گنجشک و گل و ول که همه نمونه ها تل به امروز رواج دارند و در پارسی دری کتابی نیز اثرش را میتوان دید.