ایرانیان درعصر زرین عباسی | اندر میانهروی عباسیان
عدنان عصفور
بنابر نوشته ابن ندیم، مامون در حران قومی از صائبه دید و چون لباسشان و موهای بلندشان را دید پرسید مجوسید یا نصاری یا یهود، گفتند: هیچ کدام، اما جزیه میدهیم. گفت: “جزیه را تنها از این سه میگیریم. پدرم در کار زندیقان سرسخت بود. اکنون، به مسافرت میروم، چون بازگشتم، یا مسلمان شوید یا به یکی از این سه دین درآیید.
به احتمال بسیار گمان میکنم، ابن ندیم یا کاتب صحو کرده، منظورشان هارون الرشید بوده است، چرا که مامون فکرش بسیار باز تر از پدرش بود و آن که با زندیقان سرسخت بود، پدر هارون بود. مامون نسبت به سیاهکاریهایش، نیکیهای بسیار نیز داشت و بسیار علم دوست و دانش پرور بود. به حق باید گفت: عصرش، عصر زرین دانش و فرهنگ و ازادی است. بیست سال خلافتش و هشت سال حکومتش در خراسان، در واقع ربع قرنی بود که پایههای فرهنگی را بسیار قوی کردند و همین باعث شد که فرهنگ دانش پرورانه تا یکی دو قرن دیگر، در عصر معتصم و متوکل و خلفای بعدی، با همه زیان کاریهایشان ادامه یابد.
خلفای عباسی و ایرانیان
دومین خلیفه عباسی در ری میزیست و فرزندانش در آن جا متولد و بزرگ شدند. خلیفه دیگری که متولد و بزرگ شدۀ ری بود، مهدی پدر الهادی و هارون الرشید است و اولین خلیفهای است که چوگان بازی میکرد و آن را رواج میداد. دو فرزندش که خلیفه شدند، در ایذه زاده و در ایران بزرگ شدند. برادر دیگرشان ابراهیم نیز که مادر ایرانی داشت، از نامدارترین موسیقی دانان و هنرمندان تاریخ عباسی است.
اولین وزیر عباسیان خالد بن برمک بلخی است که در دو دوره ابوالعباس سفاح و منصور وزیر بود و نه تنها توانست دل عباسیان را بسیار به خود مایل کند، بلکه هم ایرانیان و هم عربها را دلبسۀ خود کرد.
خالد در هفتاد و پنج سالگی فوت کرد و پسرش یحیی جای او را گرفت. منصور با آن که مردی بخیل بود و با کشتن ابومسلم خراسانی، نارضایتی گروهی از خراسانیان رادر پی داشت، اما این گمان بیهوده است که ایرانیان و او را بدخواه هم گمان کنیم، بلکه بسیاری از جنبشها که امروزه انرا قیام ضد عباسیان مینامند، در حقیقت گروههایی بودند که در حق عباسیان بسیار غلو میکردند. مانند راوندیان که منصور را خدا میپنداشتند و بر گرد کاخش طواف میکردندو المقنع میگفت: روح ابوالعباس به ابومسلم رسیده است.
وصیت منصور در رعایت حال خراسانیان
نزدیکی عباسیان را میتوان در وصیت منصور به جانشینش دید:
“موالیت را بنگر و بدانها نیکی کن که آنها پشت و پناه تو اند و بهویژه، ترا به اهل خراسان سفارش ویژه میکنم که آنها یاران و انصار تو اند و آنانند که مال و خون خویش، به راه این دولت نهادند و ما دولت از آنها داریم و برای این که این محبت پایدار بماند به آنها سخت نیکی کن و بدیشان را ببخش و نیکیشان را پاداش دو چندان نیک ده و اگر کسی از آنها در گذشت اهلش را پایدار.”
همسر محبوب مهدی خیزران از یمن بود و مهدی او را هنوز خرد بود که به ایران برد و هفت سال را ما بین ری و مازندران به سر برد که آن روزها، هنوز زرتشتی بودند و خاندانهای مهران و ساسانی زیر نظر عباسیان بر ان حکم میراندند و یحیی بن خالد برمکی نیز همراه خانواده، با او بود. رابطه آنها، به قدری خوب بود که وقتی فضل فرزند یحیی هفت روز زودتر از هارون الرشید متولد شد، مادر هارون، خیزران او را شیر داد و مهدی تربیت فرزندان خود را به یحیی و زنش واگذار کرد.
بی شک هم مهدی و هم خیزران و هم فرزندانش، نه تنها زبان پارسی دری، بلکه پهلوی را نیز خوب میدانستند. آنها در بیشینه حکومت بیست ساله منصور در ایران بودند.
مادر مامون نیز ایرانی بود و مامون نزد برامکه بزرگ شد. عصر ترجمه از تصنیف حتی قبل از منصور شروع شده بود، اما با وزارت برامکه و ساختن بغداد و ساختمان دار الحکمه شدت گرفت.
نهضت ترجمه و افزایش رفاه اجتماعی
سریانیها، هندیها، ارامنه، صائبه و زرتشتیان، رو به بغداد آوردند و به ترجمه و تصنیف کتب پرداختند. مامون، گروهی تحقیقی را به سرپرستی خوارزمی برای اندازه گرفتن مساحت زمین به موصل فرستاد. فهرست بلند کتابهایی که تنها درباره آشپزی و انواع نوشیدنیها و خوراکی در دوره صد سال اول خلافت عباسی نوشته شده، نشان از رونق آن عصر میدهد.
نوعی خربزه را از خوارزم در جعبه های دو جداره سربی به بغداد میآوردند که برای نگهداری آن ما بین دیواره ها یخ گذاشته میشد و هر دانه به هفتصد درهم فروخته میشد. به علت کاردانی برامکه درامد دولت چند برابر قبل و بعد خود شد و با نگاهی به کتب تاریخ میتوان حدس زد که چه مقدار بودجه صرف کارهای علمی و ادبی میشده است.
پایان عصر زرین عباسی
البته باید توجه داشت همه این تشویقها و آزادیها، در یک دوره چهل ساله بیشتر نیست و آن را بر خلاف تبلیغات اسلامگرایان معاصر اینها، دستاورد فضای بسته نبود. بلکه بیش از آن چه از حرکت و جنب و جوش علمی، مورد شگفتی است. رواداری جامعه در دوران امین و مامون و تا حدودی هارون است.
دو کتاب با نام الدیارات، یکی نوشته شابشتی و یکی نوشته ابوالفرج اصفهانی، فهرستی از میخانههای بیرون شهری عراق و خدمات و چگونگی فضای آن را به دست میدهد که اگر چه آنها، پیش از آن هم حتی در دوره علی بن ابی طالب آزاد بودند، اما گستردگی و خدمات وشهرت مشتریانش و شلوغی و رونق آن ها، در زمان عباسی، حتی انسان غرب دیده معاصر را شگفت زده می کند.
اینها را باید با این توجه ذکر کرد که مثلا مذاهب مهم اسلامی و ائمه آن، در همین زمان تکمیل شدند. مانند چهار مذهب به جا مانده سنی و دو مذهب کلامی اشعری و معتزلی و بسیاری مذاهب سنی دیگر، چون اوضاعی و ابولیلی و مذهب اباضی و جعفری و زیدی و کتب حدیثی و روایات قرانی و مذاهب نحوی و لغوی و رونق افکار الحادی و آزادی مناظرۀ آنها، حتی در کعبه و مدینه و پیشرفت کیمیا و ریاضیات و اینها بود که راه را برای ابن سینا و بیرونی و فارابی باز کرد.
متاسفانه اشتباه بزرگ مامون در تغییر مسیر جانشینی باعث شد که چیزی نگذرد که در حکومت معتصم و متوکل، شاهد اسلامی کاملا از نوع دیگر باشیم. مسیحیانی که تا دیروز در محفل مامون با علمای اسلامی مناظره میکردند، در دوره معتصم گردن زده شدند. اما دوره متوکل پسر معتصم، آخرین میخ به نعش فرهنگ خاورمیانه بود.
جنایات معتصم و متوکل
قطع سرو کاشمر و کشتار زایران حسین و خراب کردن قبرش و آتش زدن شهری که شخص فراری در آن دیده شده بود و بیرون کشیدن زبان ابن سکیت اهوازی از قفا از جمله کارهای اوست که او را نزد متعصبان به لقب محی الدین، سرافراز کرده است.
اما متوکل اخرین خلیفه واقعی عباسی بود بعد از او دیگر خلیفه هیچ کاره بود و غلامان ترک هر کاری دوست داشتند با او میکردند و درامد دولت نیز دست آنها بود.
بلکه بیش از بردن خرانه دولت گاهی این علامان با هم درگیر میشدند. مثلا در دوره الراضی بعد از اینکه غلامی به نام ابن راتق با همتایش بجکم درگیر شد، با شکستن سدهای دجله کل مناطق زراعی عراق را غرق کرد که تا نزدیک بیست سال این غرقی ادامه داشت و باعث یک فاجعه بزرگ انسانی شد و همین غلام خلیفه، نازش را با قطع کردن دست خطاط بزرگ ابن مقله بیضاوی که وزیر دولت هم بود میکشید.
مشهورست که هارون ممالک اسلامی غرب بغداد را به جعفر و ممالک شرق را به فضل واگزار کرده بود. این زمان، در دوره پنج خلیفه عباسی، بی شک بغداد از نظر بزرگداشت رسوم ایرانی، مثل نوروز و مهرگان بسیار گسترده تر از ایام ساسانیان است.
با همه کوشش مامون برای پیشبرد دانش، در طولِ سالهای فرمانروائیش، اما در جانشینی خود اشتباهی کرد که نه تنها راهش ادامه نیافت بلکه کاملا بر عکس شد- گو اینکه مساله کشتن برادر در او ضعفی نسبت به برادر ایجاد کرده بود- او که برای رسیدن به قدرت مجبور شد برادرش امین را بکشد در پایان خلافتش با وجود محبوبیت پسرش عباس بن مامون او را از ولیعهدی بر کنار کرد و به جای پسر با دانش و با کفایش جانشینی را به کوچکترین برادر خویش معتصم که سواد خواندن و نوشتن نداشت و بسیار متعصب و خشونت جو بود سپرد.
استیلای ترکان ماوراءالنهر
او که مادرش از کنیزان ترک بود و با درگذشت مامون دوره زرین و باشکوه بغداد که همراه با عصر ترجمه و تالیف و پیشرفت و آزادی اجتماعی بود، به سرعت رو به سراشیبی و قهقری گذاشت و دوره وزرای فرزانه و دانش پرور و سرداران فرهیخته ایرانی که داستان های مجالس علمی و ادبیشان کتابهای تاریخ را پر کرده است، جای خود را به دورۀ غلامان عربدهجوی درباری داد.
معتصم و متوکل با جلب ده ها هزار غلام ترک از منچوری، کاردانان دانش پرور ایرانی و ادبای عرب و سریانی را از دربار راندند و امور درباری و سپاهی و دیوانی را به غلامان دادند و با بخشیدن مناصب و حقوق بالا به آنها، دستشان را نه تنها بر نخبگان و مردم، بلکه حتی به روی خود نیز گشودند، به گونهای که عزل و نصب و شکنجه کردن و زندانی کردن خلفا به دست غلامان افتاد و حتی، خودِ متوکل به دست غلامانش کشته شد.
شمار بی شمار آنها و ناهماهنگی و بی بندوباریشان سبب شد که در بغداد، مردم زیر دست و پای اسبانِ غلامان مست لشکری پایمال میشدند و شکایتها آنقدر زیاد شد که معتصم مجبور شد شهر سامرا را بسازد و لشکرگاه و پایتخت را به آن جا ببرد.
ویراستۀ ادبیِ پایگاهِ سهیل رسانه