نبرد حشدها در عراق
سردار سلیمانی نخستین شهید مقابلۀ ایران با شکلگیری حشد الشعبی آمریکا
حیدر سهیلی اصفهانی
خیابانهای بغداد، تقریبا از معترضان بیطرف خالی است. رقص و پایکوبی شماری از معترضان، به دیگران معترضان فهمانده که در میان هواداران بعثی، توهمی را جستجو میکردهاند. اما شهادت سردار سلیمانی، اوضاع در هم و برهم پایتخت و شهرهای دیگر را سامانی بخشیده است و حالا دو جبهه در برابر هم صفآرایی مشخصی دارند و بقیه، بسمل کنان، به کنج خانهها خزیدهاند.
ماجرایی که از چند ماه پیش شروع شد
حملۀ آمریکا به پایگاههای حشدالشعبی عراق، در آغاز گیجکننده بود. آمریکاییها به تازگی از سوریه مؤدبانه فرار کرده بودند. عدهای از کارشناسان احتمال میدادند که آمریکا از عراق هم بیرون خواهد رفت. عدهای دیگر، این عقبنشینی را خالی کردن جبهۀ سوریه میدیدند، نه چیزی بیشتر.
اما فارغ از هیاهوی کارشناسان، رزمندگان سادۀ حشد عقیده داشتند که آمریکا در حال کمکرسانی به داعش یا به قول خودشان «دواعش» است. آنها سال گذشته، فیلمهایی را روی یوتیوپ و شبکههای اجتماعی منتشر کردند که هیلیکوپترهای شینوک آمریکایی، نیروهای داعشی را از محاصرۀ نیروهای حشد بیرون میبرند. آمریکاییها به شکل غیر رسمی این اقدام خود را انساندوستانه و برای نجات این جماعت از خشونت زیادی حشد الشعبی قلمداد کردند.
اما با آغاز فرایند هدف قرار گرفتن زرادخانهها و پایگاههای حشدالشعبی در بغداد و مناطق دیگر، به ویژه شمال عراق، آن هم با بهرهگیری از پهپادهای آمریکایی و اسرائیلی، علامت سئوال بزرگی برای همه شکل گرفت: «این یعنی چی؟»
به موازات این اقدام، موج تظاهرات سازمند در بغداد و مناطق دیگر شروع شد و گسترش یافت. ظاهرا برای مبارزه با فساد، اما در اصل برای بیرون کشیدن ایران: «ایران بره بره»… برای کسانی که آشنایی نزدیک با قضایا داشتند و بافت جمعیتی عراق را میشناختند، چندان عجیب نبود که هستۀ مرکزی اعتراضات را بعثیها تشکیل میدهند، اما کار که به نجف و کربلا و مناطق شیعهنشین کشید، موجی از سردرگمی همه را فرا گرفت. اوج سردرگمی آتش زدن کنسولگری ایران در نجف بود.
حالا میفهمیم که هیچ کدام تصادفی نبود. همه در یک فرایند دقیق برنامهریزی شده بود. پس کاری عاقلانه بود و کار عاقلانه را نباید از طراحان بعثی و سعودی انتظار داشته باشیم.
واکنش حشد الشعبی
هر کسی از خود سئوال میکرد که آخر این اعتراضات قرار است به کجا منجر شود؟ یعنی بعثیها این قدر ساده هستند که خیال میکنند با همین اعتراضات، حکومت را در اختیار خواهند گرفت و بقیه دست روی دست نگاه خواهند کرد؟
کشته شدن پیمانکار آمریکایی که بعید نیست توطئهای ساختگی از نوع کشته شدن رفیق الحریری باشد، به آمریکا این بهانه را داد که موج دوم حملات را ضد حشدالشعبی آغاز کنند. پایگاههای موسوم به حزبالله در منطقۀ قائم هدف قرار گرفت. کارشناسان نظامی خوب تشخیص دادند که این نیروها درست روی گلوگاهِ نقل و انتقال نیرو بین سوریه و عراق قرار دارد. اگر در هنگامۀ جنگ، سلاح، نیروی جنگی و مهمات، مثلا از اردن وارد سوریه شود تا به عراق منتقل شود، باید از این جا بگذرد و ایرانیها خوب فهمیدهاند که باید این جا پایگاه بزنند.
آمریکاییها دو سه سال پیش، زمانی که در اردن پایگاه میزدند، در اصل چنین هدفی را دنبال میکردند، از مرزهای اسرائیل تا این پایگاه و از آن جا، تا سوریه یا عراق!
واکنش حشد الشعبی آنی بود.
ماجرای سفارتخانۀ آمریکا
وقتی نیروهای حشد، سفارت را محاصره کردند، در اصل پیام واضحی به آمریکا دادند: «امکان شکلگیری حشد الشعبی آمریکا را نخواهیم داد.»
زمینه سازی مناسب، به آمریکا اجازه داده بود که نیروهای داعش را سازماندهی مجدد کنند. هزینه را سعودیها میپرداختند و نیرو را بعثیها تامین میکردند. به تعبیر بهتر، در برابر حشد شیعی، حشد سنی شکل گرفته بود و با ایجاد موج نفرتی جنونآمیز ضد ایران، این حشد، میتوانست انبوهی جوان بیکار شیعه را جذب کند. چون حشدی خواهد بود که با «شعار عراق برای همه» و «دوری از طائفهگری» شکل خواهد گرفت. یعنی شعارهایی تظاهرات اخیر…
وقتی من در مقالاتم از جنگ داخلی در عراق صحبت میکردم، منظورم همین بود.
قدرت نمایی حشد در برابر سفارتخانۀ آمریکا از آغاز هم قرار نبود، طولانی شود. وگرنه، زدن سفارتخانه با راکت و خمپاره، کار دشواری نبود. حرکت حشد صرفا اعلام رسمی آگاهی کامل همۀ مخالفان آمریکا با نقشۀ اصلی مثلث آمریکایی، سعودی و بعثی، با نظارت اسرائیل بود و البته زمینهسازی اعتراضات بعدی..!
این بار آمریکا اصلا سراغ کردها نرفت. چون میدانست پرهزینه، جنگ ندیده و آموزش ندیدهاند و البته، اهدافش با آنها به اندازۀ اهداف مشترکش با بعثیها نزدیک و تنگاتنگ نیست. به همین سبب، با بعثیها آشتی کرد. همۀ آن تظاهرات هم فرصتی طلایی در اختیارشان گذاشت تا توجه همه را منحرف کند. تظاهراتی که با پول سعودی و بازیهای بعثی، با کمک شبکههای اجتماعی و شبکههای ماهوارهای همسو دامن زده میشد.
شهادت سردار سلیمانی و هیأت همراه
این هیأت آن طور که به نظر میرسد، آمده بود تا ستاد مشترکی را برای عملیات گستردهای ضد «حشد آمریکایی» ایجاد کند. قرار بود با شدت و حدتی تمام، همۀ هستههای اصلی این حشد تار و مار و همۀ زحمتهای آمریکا نقش بر آب گردد. یعنی ماهیهایی که این همه مدت، از آب گلآلود اعتراضات جمع کرده بود.
در بازی شطرنج، گاهی کل بازی بر سر دو، سه مهره گیر میکند و دو طرف از همۀ مهرههای خود بهر پشتیبانی از مهرههای عملیاتیشان بهره میگیرند. این درست، وضع برخورد آمریکا و ایران است. روایت سطحی و خامِ «جنگ دو قدرت، در زمین عراق» به کلی بیاساس است. جنگ اصلی بین همان عناصر قدیمی عراقی است: گروههای شیعه و بعثی که دومی اکنون حامی جدی جدیدی یافته است.
لذا آمریکاییها تصمیم گرفتند تا شاهمهرههای ایران را حتی با وجود آن که میدانستند چقدر هزینه دارد، بزنند. من مطمئنم آنها برای این کار ساعتها فکر کردهاند و راهی جز این نیافتهاند. یعنی «وزیر به وزیر»! آنها بین بد و بدتر، آن چه را که تصور میکردند بد است، انجام دادند. اما این بد، بد شناوری است. از بعضی جهات بدتر است و از بعضی جهات دیگر، صرفا بد است.
چرا؟
چون آمریکاییها، همۀ سرمایهگذاریهای اخیرشان را بر سر این کار نهادهاند. فرصت طلایی دشمنی با ایران که به عمق عتبات هم رفته بود، فرصتی نیست که آسان به دست بیاید. اما که چه؟ گیریم عراقیها با ایران بد باشند. عشق و نفرت عراقی جماعت، دو روی یک سکه است. به بشکنی عاشق میشوند و به بشکنی فارغ!
آنها فقط زمان میخواهند. کل نقشه لو رفته است. گذشت زمان از اعتراضات، سرمای هوا و برملا شدن ماهیت هستۀ اصلی معترضان «ساحه التحریر بغداد»، عملا آمریکاییها را دچار بحران زمان کرده است. اکنون مردم از شعار «ایران بره بره» خسته شدهاند. چون واقعا هم نمیدانند ایران دقیقا کجای عراق است که باید بیرون برود. تعادل به آرامی به سوی دو جبهه باز میگردد و حالا اغلب میگویند ما چرا باید میان دعوای ایرانی و آمریکایی گیر کنیم؟
تصور کنید که در آیندۀ نزدیک، موج تبلیغاتی از راه برسد و روایت جدیدی را که برایتان گفتم در همه شبکهها پخش کند.
آمریکا بین رفتن از عراق و ماندن گرفتار شده است. رفتن از عراق، یعنی رفتن کامل از سوریه و رفتن از این دو کشور، پایگاههای آمریکا را در خلیج فارس و دریای عمان، به سیتی سنترهایی برای تفنگداران آمریکایی تبدیل میکند. یعنی بیکاری کامل، همراه با هزینۀ سنگینِ بیفایده!
بازی بعدی و رویارویی مرگبار پس از حادثه
آمریکا درگیر دو بحران هم زمان است: ترک مناطق بحرانی خاورمیانه و انتخابات ریاست جمهوری. اینها هر دو به هم مرتبطند. ایرانیها، هم این را میدانند و مهرههای خود را به این سبب، بسیار محتاطانه، اما مؤثر حرکت میدهند.
این «وزیر به وزیرِ» آمریکا که از دید طراحان «شاید نشسته در بیتالمقدس» گزینه بد بود، ممکن است در شرایطی، به گزینۀ بدتر تبدیل شود. اگر ایرانیها و متحدانشان بتوانند از این فرصت برای تظاهرات میلیونی «آمریکا بره بره» بهره بگیرند و کار حتی در این حد پیش برود که مجلس، طرحی برای خروج همۀ نیروهای خارجی از عراق تصویب کند. چه ایرانی و چه آمریکایی، باید همه بروند. این ضربه بسیار مرگبار خواهد بود. چون شاهمهرۀ اصلی آمریکا را میزند.
ایرانیها مشخصا در حال ادامه عملیات هستند. یعنی گرفتن زمان از آمریکاییها!
این اقدام دو فایدۀ اصلی دارد. اول این که در موج جدید اعتراضات، این گرد و خاک ایران و آمریکا، صدای شهروندان عراقی را در میآورد و آمادهاند تا شعار «ایران و آمریکا بره بره» را سر بدهند. خروج ایران از عراق، اصلا دشوار نیست. چون ایرانیها از همان آغاز عاقلانه، از گسیل نیرو خودداری کردند و در عوض، نیروهای حشد عراقی را آموزش دادند و سپس، جزو نیروهای مسلح عراق کردند.
اما آمریکا، هم در مرحلۀ دفاع از داعشیهای سابق و «حشد الشعبی جدید آمریکا» دچار مشکل اساسی است و هم مقاومت در برابر خروج از عراق! بدون تعارف، اگر کار به این جا بکشد، مهرههای انتخاباتی آمریکا و اسرائیل به شدت متزلزل خواهند شد.
نتیجهگیری
یورش به خودروهای سردار سلیمانی و همراهان اشتباه کشندهای بود. خصوصا آن که ابومهدی المهندس، شخصیت بسیار مهمی در دفاع از عراق بود و حالا او شهید این دفاع است. وجود این دو سردار، اهمیت عملیاتی مطلق نداشت که حالا با رفتنشان، اوضاع دگرگون شود، بلکه برعکس، این دو، نقش نمادینی داشتند که از نقش عملیاتی آنها بیشتر بود.
این اشتباه را اسرائیل بارها تکرار کرده است که شاه مهرهها را بزند. علت هم ساده است. چون اغلب سیاستمداران اسرائیلی، نظامی هستند و آنها بیشتر این زبان را میفهمند و این بازی ضد گروههای فلسطینی جواب داده است. اما آیا در لبنان هم جواب داد؟ برعکس! سید حسن نصرالله، این مهرۀ عملیاتی بسیار زیرک، محصول همین اشتباه اسرائیلی است.
این نقشه، قطعا اسرائیلی است. هم نوع آن، هم نحوۀ اجرای آن و هم زمان بندی آن! هم نوع دستور گرفتن ترامپ که مستقیما آن را اجرا کرد. هرگاه ترامپ بیاعتنا به همه، کاری را میکند، یعنی، دستوری رسیده است و باید بگوید: چشم! درست مثل برجام…
حالا ایرانیها در عراق دست برتر را دارند، درست برخلاف تصور ژورنالیستها! آمریکاییها نباید با مهرۀ وزیر خود بازی و «وزیر به وزیر» میکردند. آنها «مهرۀ اعتراضات» خود را به «مهرۀ سردار سلیمانی» زدند.
اما واقعیت تلخی را در آیندۀ نزدیک خواهند فهمید: «مهرۀ سردار سلیمانی، مهرۀ وزیر نیست!» و این بازی تمام نشده، بلکه تازه، شروع شده است.