با ملایی گریستم!
حیدر سهیلی اصفهانی
جودکار بلژیکی که در همۀ آوردگاهایش، اسیر فنون ملایی میشد، با حیرت به حریفش مینگریست. حریفی که هیچ گاه، امید چندانی به پیروزی در برابرش نداشت. ملایی به راحتی بازویش را در اختیارش گذاشت و اجازه داد همانند یک گونی برنج به کف تاتمی کوبیده و ضربه شود. سپس سر به تاتمی نهاد و گریست… او تنها نبود! من هم با او گریستم. همه با او گریستیم!
فرمان نابخردانۀ باخت در برابر حریف نچندان مطرح بلژیکی، هدیهای آسمانی بود که جودکار اسرائیلی، همراه با نیشخند دریافت کرد و سپس، پا در راه همواری نهاد که به مدال طلا میانجامید. این مدال برای ورزش و البته برای دولت اسرائیل که این روزها، تحت فشار مقاومت، شاهد خدشهدار شدن حیثیت و اعتبار بینالمللی خویش است، ارزشی بسیار زیاد داشت.
ورزش اسرائیل، پس از اخراج از آسیا، راهی نیافت جز آن که با همآوردان قدر اروپایی دست و پنجه نرم کند و به سببِ ضعف زیاد، همیشه در همۀ مادهها، جای خاصی را برایش در ته جدول رزرو کرده بودند، تا این که ما به دادش رسیدیم.
تصوری که به فاجعه انجامید
در دوران جنگ سرد، مسابقه دادن با حریفان، به معنی شناسایی آنان بود. همآوردی دو تیم پینگ پونگ آمریکا و چین، از دید بسیاری از روزنامهنگاران، به سانِ شناسایی دوفاکتوی (غیر رسمی) چین در شمار آمد. قطعا سیاستمداران ما هم متعلق به همان دورهاند و اغلب آموختههای خودشان را در همان زمان دریافت کردهاند. تصوری که بعد از جنگ سرد، به ویژه، پس از تحریمِ دست جمعی المپیک مسکو، با تلاشهای گستردۀ کمیتۀ بینالمللی المپیک، کمکم رنگ باخت، بیآن که مطالعۀ اندک سیاستمدارانِ ما، اجازه دهد که ذهنیت قبلی خود را در این باره تغییر دهند.
جمهوری اسلامی، در دوران جنگ سرد، پا به منصۀ ظهور نهاد و همراه با المپیک سال ۱۹۸۰ مسکو، نخستین تجربۀ ورزشی خود را دریافت کرد که همگام بود با تحریم المپیک، به سبب حضور نظامی شوروی در افغانستان…
همین تصور پخته شد و در خدمت دیپلماسی ورزشی ایران در برابر رژیم اسرائیل قرار گرفت: «مسابقه با رژیم صهیونیستی، به معنی شناسایی دوفاکتوی این رژیم است.»
پیروزیهای ورزشی اسرائیل، به نام مبارزه
از آن به بعد بود که ملت ما شاهد خودداری بازیکنانمان از مسابقه در برابر اسرائیل بودند و رشته پیروزیهای این رژیم، در طول چهل سال گذشته در برابر ایران شکل گرفت. به تعبیر بهتر، در طول چهل سال گذشته، اسرائیل همۀ مسابقات را در برابر ایران برده است و کشورمان حتی نتوانسته است، حتی برای یک بار، یکی از تیمهای ورزشی یا یکی از ورزشکاران اسرائیلی را ببرد یا حتی با آنان مساوی کند. نتیجۀ بازی دو تیم همیشه یک طرفه، به نفع اسرائیل بود.
این نتایج، شامل ورزشهایی هم میشود که در آن، ایران جزو چند کشور اول دنیاست. در کشتی، این رژیم، نایی برای مسابقه ندارد. اما تاکنون مدالهای رنگینی را صرفا به سبب خودداری ورزشکاران ایرانی از مسابقه کسب کرده است.
اسرائیلیها، هیچ وقت، خوش حالی خود را از بابت این بردهای رایگان و مجانی پنهان نکردهاند و همیشه، با سخنان زشت و گستاخانهای، مسئولان مربوطه ایرانی را به بلاهت متهم کردهاند.
واکنشِ کمیتۀ المپیک به این اقدام ایران
در پیِ زیانهای سنگین ناشی از المپیک مسکو و تلاشهای گسترده برای جدایی ورزش از سیاست، کمیتۀ بینالمللی المپیک، در روندی تدریجی، شروع به فرهنگ سازی در این زمینه کرد و در ادامۀ این روند، کشورهایی را که مبادرت به اقدامات سیاسی در ورزش کنند، مجازات نمود. قاعدتا مسئولان ایرانی که بر خلاف ورزشکاران، اصلا اطلاعی از این بابت نداشتند، این تصور را پروراندند که اسرائیل به سبب نارضایتی از این وضع، اعمال نفوذ کرده و شرایطی را ایجاد نموده که ورزشکارانی همچون ورزشکاران ایرانی را مجبور به مسابقه کند.
واکنش سطحی آنها، این بود که ورزشکاران ایرانی را مجبور به باخت در برابر همآوردان خود کند. شاید برای ورزشکاری، در رشتۀ ورزشی خاصی که تیم ایران در آن نام و نشانی ندارد، این موضوع چندان اهمیتی نداشت، اما مصیبت عظمی وقتی آغاز شد که ورزشکاران بزرگ ایرانی با اعتبار جهانی، مجبور میشدند مانند ابلهی بیدست و پا در برابر حریفی سطحی، نتیجه را با فضاحت واگذار کنند تا در دور بعد، مجبور به رقابت با حریفی از اسرائیل نشوند.
در دو مورد، باخت زشت و ابلهانۀ کشتیگیران صاحب نشان ایرانی، دو مدال برنز و نقرۀ بادآورده را به اردوی ورزشی اسرائیل تقدیم کرد و در مورد اخیر که جودکار بزرگی در حد ملایی، با باختی دردناک، زمینه را برای رسیدن تیم اسرائیل به مدال طلایی بسیار ارزشمند هموار نمود.
استعفا، پناهندگی و هجرت
قطعا ورزشکاران، برای اعتبار جهانی خود زحمت زیادی کشیدهاند. وقتی باخت آنها، بر روحیه و احساسات سراسر کشور تاثیر شدیدی میگذارد، آیا میتوانید تصور کنید که این باخت، بر روح و روان خود ورزشکار چه ضربات مهلکی خواهد زد؟ همین امر سبب شد که بعضی از ورزشکاران، دچار افسردگیهای ویرانگری شوند. وقتی ما حتی نمیتوانیم نیازمندیهای اولیۀ این ورزشکاران را تامین کنیم، حالا با دادن دستورات سطحی از این نوع، چه توقعی میتوانیم داشته باشیم؟ یعنی ورزشکاران که با افتخارآفرینی در عرصۀ جهانی، مایۀ سربلندی ملت ایران میشوند، حتی این امکان را ندارند که بتوانند با اعتباری که در سطح جهانی برای خود میآفرینند، سوداندوزی کنند و از این اعتبار به دست آمده، با سرسختی دفاع نمایند.
ما فهرست بلند و بالایی از ورزشکارانی را داریم که یا ورزش را کنار گذاشتند و خانهنشین شدند و یا راه خارج را در پیش گرفتند و به عضویت تیمهای دیگر درآمدند که در مورد آخر، مهاجرت ملایی را از تیم ملی جودی ایران داشتیم.
این روند مسخره را متوقف کنید
این روند مسخره، ناشی از حرفهای نبودن مسئولان ورزشی کشور است و به هیچ وجه توجیهپذیر نیست. وقتی تیم ملی فوتبال ایران از آمریکا برد، خیابانهای لبنان آکنده از کسانی شد که از پیروزی ایران بر آن چه استکبار جهانی میخواندند، شادمان بودند و در موارد دیگری این شادیها تکرار شد. حالا با این دستور سطحی، انتظار دارید که مردم ما شادمان شوند؟
اگر به جای این کنار کشیدن بچگانه، کشتیگیر ایرانی، همتای اسرائیلی خود را بر تشک کشتی بکوبد، آیا برای مردم کشور و سراسر منطقه غرورآفرین نخواهد بود؟
هیچ گاه، ایرانیان متوجه فلسفۀ وجودی چنین قانون بیربطی نشدند و همواره با حیرت و بعدها با نفرت و نارضایتی با آن برخورد کردند.
این قانون قطعا باید تغییر کند، وگرنه مهاجرت و پناهندگی ورزشکاران، هزینۀ سنگینی روی دست نظام خواهد نهاد.