حضور ایران در یمن | تاریخچهای اقلا دو هزار ساله
حیدر سهیلی اصفهانی
همیشه یمن برای ایران مهم بوده است. هرچند این اهمیت، در مقایسه با گذشته، کاهش یافته، اما بنا به دلایل متغیر، نه ایران میتوانست از یمن دست بکشد و نه آن گاه که ایرانیها دست کشیدهاند، یمنیها حاضر شدهاند عطای ایران را به لقایش ببخشند و از این نظر، این وضعیت تا حدودی شبیه لبنان است.
قدر مسلم میدانیم که یمن جزو متصرفات ایران در دوران هخامنشی بود، اما نمیدانیم که این پیوند چگونه پیش آمد. آیا صرفا تهاجمی بود و مبتنی بر اشغالگری یا همانند ادوار بعد، در پس این اشغالگری، داد و ستدی هم بود. آیا پادشاه یا ملکۀ یمن خراجگزار ایران بودند یا این اشغال همانند مصر با حضور نیروهای ایرانی در آن سامان بود.
ساسانیان
این وضعیت در دوران ساسانیان تغییر میکند و ما این امکان را داریم که بدانیم این خود یمنیها بودند که از ایران درخواست کمک کردند. ساکنان حبشه یا اتیوپی کنونی، به یمن یورش بردند و آن جا را اشغال کردند. اشغالگران آرامی هم نبودند. ظاهرا در کشتار مردم بنا به دلایل دینی کم نمیآوردند. مسیحی بودند و دستنشاندۀ روم و شاخ آفریقا را برای این امپراطوری حفظ میکردند و خودشان هم داعیۀ امپراطوری در شرق آفریقا داشتند. نظریاتی هست که حکایت از رقابت روم با ایران ساسانی برای به دست گرفتن محور تجاری مهم حاشیۀ دریای سرخ دارد. محوری که به روم اجازه میداد تا بیدردسر، هم با وابستگان خود در شرق آفریقا پیوند داشته باشد و هم سر از پشت سرزمین ایرانی عمان در بیاورند که مهمترین کرانۀ بازرگانی و نظامی ایران در خلیج فارس به شمار میرفت.
ابن یزن، پس از شکست سنگین خود از حبشیها، به ایرانیان روی آورد و برای التماس این کمک، مجبور شد زحمت سفر به پایتخت ایران را بر خود هموار سازد تا شاه ساسانی را برای کمک به یمنیها تشویق کند. او هم قوای ایرانی را در دو نوبت فرستاد تا نام اردشیر دراز دست یا ذوی الأکتاف را برای خود تاریخی کند و عنوان احرار یا آزادگان را برای نیروهایش. نیروهایی که همان جا ماندند تا سالها بعد، به دست نوادگان خود و سرکردگیِ پیروز، شکست احتمالی پیامبر اسلام را از اسود عنسی، نخستین مدعی پیامبری نقش بر آب کند. اقدامی که پیامبر اسلام را بسیار شادمان کرد، چنان که در مدینه با شادی راه میرفت و شادمانه فریاد میزد: “لقد فاز فیروز!” پیروز، پیروز شد!
جالب این جاست که قبیلههای متحد احرار در آن زمان، در یمن شمالی مستقر بودند و با یمنیان جنوبی میجنگیدند.
پیروزی اسلام
برخلاف تصور خیلیها که همۀ پیوند اسلام و ایرانیان را به سلمان فارسی و دو سه تن بردۀ ایرانی مدینه و مکه منحصر میدانند، نوادگان احرار یا آزادگان، در سپاه تازیک نقش به سزایی ایفا کردند و در جامعۀ یمن ماندند تا همراه با کسان خود در عمان که از آن پس، به بخشی از یمن تبدیل شده بود، هستۀ ایرانیتبار نیرومندی را تشکیل دهند و در تاریخ مفصل یمن و عمان، نقش این جماعت بسیار زیاد بود.
اما پذیرفتن مذهب شیعۀ زیدی در یمن شمالی، یا بخش کوهستانهای یمن، دو اتفاق را در پی داشت. نخست این که یمن جنوبی سرزمین سنیمذهبان متعصب ضد شیعه شد. از یک سو، سر خصومت با اباضیۀ عمان داشتند و از سوی دیگر، تنش شدید و مرگباری با شیعیان یمن شمالی که به تدریج، امامان خود را به پادشاهی برگزیدند و بنای پادشاهی پایداری را در کوهستانهای یمن نهادند.
این شیعیان زیدی، هم با هممسلکان شیعۀ زیدی در ایران که در گذشته بیشتر بودند، پیوندهایی برقرار کردند و هم به حکم ضرورت، به سبب پیوندهای شیعی و نیز اشتراک امامانشان با علمای شیعۀ امامی (شیعیان امامی، بسیاری از ائمۀ زیدی را از علمای خود میدانستند) روابط گستردهای هم با ایران برقرار کردند. همین پیوندها حساسیت ایرانیان را به یمن، تاحدودی زنده نگه میداشت.
دوران پهلوی
در دوران پهلوی، دولت وقت، به دو سبب به اوضاع یمن علاقمند بود. نخست آن که با پیروزی چپها و کمونیستها در یمن جنوبی، یمن شمالی و البته ایران و عربستان سعودی، حساسیت خاصی یافته بودند. صنعا، به ایران روی آورد و از ایرانیان کمک خواست. در خاطرات اسدالله علم، به ویژه در جلد پنجم، اشاراتی به تلاش مقامهای یمن شمالی برای جلب توجه شاه ایران وجود دارد. به ویژه آن که نیروهای ایرانی در دفاع از سلطان قابوس، در ظفار در کنار حضرموتِ یمن جنوبی میجنگیدند و دولت عدن هم از ایشان حمایت میکرد.
خواهش یمنیان شمالی، از شاه ایران علاوه بر تقاضای کمک مالی، این بود که هم دامنۀ حملات توپخانهای و هوایی خود را به مرزهای حضرموت بکشد و هم، کمکهای تسلیحاتی برای تقویت ارتش خود دریافت دارند.
دوم این که شاه ایران، علاقۀ زیادی به اعمال نفوذ در اقیانوس هند داشت و فشار زیادی به غرب وارد میکرد که این امکان در اختیارش نهاده شود. یمن جنوبی را که نمیتوانست به دست آورد، اما یمن شمالی میتوانست در کنار عمان و چابهار، در خدمت چنین برنامهای قرار گیرد و شاه، از ابراز آزادانۀ آن اصلا ابا نداشت.
جمهوری اسلامی
با به قدرت رسیدن علی عبدالله صالح در یمن شمالی (هم زمان با پیروزی انقلاب اسلامی) روابط تهران و صنعا، پس از ماه عسلی نسبتا طولانی، رفته رفته تیرهتر شد تا به تقریبا قطع کامل رسید و او عراق بعث زده را بر ایران اسلامی ترجیح داد. اتفاقی که در سال ۱۹۹۰ به تدریج تغییر کرد و روابط دو کشور، به سرعت ترمیم یافت و حتی به شکوفایی رسید. او در سال ۱۹۹۰ به یمن جنوبیِ درگیر نزاع و خونریزی داخلی، یورش برد و آن را به آسانی تصرف کرد. کار ناسنجیدهای که سبب شد بحرانهای آن سامان هم به یمن شمالی کشیده شود. اول این که او به سبب تعلقش به قبیلۀ زیدی کم جمعیت و کم اهمیتی در یمن شمالی کوشید تا از برتری نسبی سنی مذهبان در جمع بندی کلی، نفع ببرد و جمعیت ۸۵ درصدی شیعیان زیدی یمن شمالی را با اکثریت سنی متعصب جنوب سر شکن کند و بر قدرت خود بیفزاید.
این اقدام بهای سنگینی داشت. چون سروران دیروز یمن شمالی، تبدیل به اقلیت بزرگی در یمن متحد شدند (چهل درصد) و هرچند علی عبدالله صالح، توانست بر امکانات خود بیفزاید و حتی، با کمک همین اکثریت شکننده و پرتنش، روابط خوبی با عربستان سعودی برقرار کند؛ اما چنان کور شد که دندانهای ساییدۀ بر همِ این اقلیت منسجم را ندید. روابط او با جمهوری اسلامی که گرم و دوستانه شده بود، با تحریکات عربستان رو به تنش نهاد. سعودیها برای ترساندن قطر چموش، به صالح وعدۀ حضور در شورای همکاریِ خلیج فارس میدادند و او چه آسان فریب این نیرنگ را خورد و لگد به جام آکنده از بادۀ اتحادش با اکثریت زیدی زد.
از آن به بعد، تبلیغاتی را جسته و گریخته، هم آوا با سمفونی سعودیها ضد ایران آغاز و ایران را متهم به دخالت در یمن کرد و هر بار تکذیب مینمود تا در نهایت، در عربدۀ پایانیش، روابط خود را با ایران را به حداقل ممکن رساند تا دل سعودیها را به طور کامل قبضه کند.
گرایش خاص صالح به سنیمذهبان و عربستان و تلاش او برای کاهش نفوذ اکثریت شیعۀ زیدیه، آتش بزرگی را بر پا کرد که در نهایت دامن او را در میان گرفت و آغازگر جنگ داخلی بزرگی شد. جنگی که جرقهاش را تنش میان علی عبدالله صالح و قبایل زیدی زد و تلاش جنوبیها برای بهرهبرداری از وضع موجود به آن دامن زد تا این که در نهایت، جنوبیها با کمکِ ریاض، او را کنار زدند و معاون سنیمذهب او، یعنی عبدربه منصور هادی را در انتخاباتی نمایشی بر سر کار آوردند و نام دولتش را دولت مشروع یمن گذاشتند.
به این شکل، آتش جنگ یمن به اوج رسید. چون بدیهی بود که قرار است یمن شمالی به تصرف یمن جنوبی در بیاید و عربستان هم تامین مالی و تسلیحاتی این ماجرا را برعهده گرفت. سرانجام، پس از شکست این طرح و سقوط صنعا، راهی پیش روی عربستان نماند، جز آن که با تشکیل ائتلافی عربی از چند کشور سنی مذهب، جنگ فرقهای بزرگی را در یمن به راه اندازد.
نقش ایران تا این زمان، بسیار کمرنگ بود و تنها سعودیها بودند که میکوشیدند از ایران به سان لولوی سر خرمن بهره ببرند و با این کار اشتباه بزرگی کردند. چون برای ایران راهی نماند جز آن که در این جنگ شرکت کند و به حمایت لجستیک و تدارکاتی و نیز آموزشی از نیروهای حوثی بپردازد. به تعبیر بهتر، پس از چند سال تبلیغات، سرانجام ایران به دعوت عربستان پاسخ مثبت داد و وارد جنگ شد.
نتیجهگری
نقش ایران، در وضعیت کنونی، در حال افزایش چشمگیر است. زمینگیر شدن نیروهای ائتلاف عربی در ابتدای کوهستان در کنار شهر الحدیده، این امید را در میان جنوبیها به حداقل رساند که بتوانند بر یمن متحد دست بیابند و برای اولین بار آقای شمالیها شوند. لذا پس از مدتی، تحرکاتی در عدن و تنش با رئیسجمهوری منصوب ریاض، شورش کردند و امارات متحده را که سعی استفاده از فرصت مغتنم و استیلا بر بنادر یمن جنوبی دارد، با خود همراه کردند.
این شورش بزرگ، عبدربه منصور هادی را به همان جایی بازگرداند که به آن تعلق داشت، یعنی ریاض! زمینۀ جنگ داخلیِ بزرگی میان هوادارانِ دولت یمن به سرکردگیِ منصور هادی و مجلس انتقالی تجزیهطلب فراهم شده است. مجلسی که عدن را در اختیار دارد.
به جز دولت عبدربه منصور هادی، همۀ طرفهای جنگ، هوادار تجزیۀ یمن هستند، اما تنها مجلس انتقالی است که آن را جار میزند. حوثیها وانمود میکنند که از این بابت ناراضی هستند. علت آن هم ساده است، چون بخشی از اراضی یمن شمالی در اشغال ائتلاف عربی است. جنوبیها هم ناگفته مایلند که این اراضی را به قلمرو آیندۀ خود اضافه کنند. لذا جنگ ادامه خواهد یافت.
اگر عربستان سعودی تحت فشار حملات هوایی و زمینی حوثیها به زانو بیفتد، قطعا حوثیها با بهرمندی از کمکهای ایران، برای تصرف زمینهای از دست رفتۀ خود تلاش خواهند کرد. اما در روندی تدریجی، همه به راهحل تجزیۀ یمن و بازگشت به مرزهای پیش از ۱۹۹۰ تن خواهند داد.
باید دید که آیندۀ روابط ایران و یمن شمالی، آبستن چگونه تحولی است. هرچند افق بسیار نویدبخشی دارد. دربارۀ یمن جنوبی، همانند بخش اعظم تاریخ، روابط تیره خواهد ماند.