دهکدۀ دارک، در حاشیۀ اصفهان | آیا این دهکدۀ سابق، باستانی است؟
حیدر سهیلی اصفهانی
در سراسر دوران کودکی که در شهرکی در کنارِ ده دآرَک یا دارک زندگی میکردم، نمیدانستم درست از وسط یکی از مهمترین پایگاههای باستانی- دینی پیش از اسلام میگذرم و به دبستان میروم. همیشه از میان درگاه قلعهای بسیار قدیمی میگذشتم که دیوارهای قطور آن، از دو سو کشیده بود و سپس، با گذر از کوچۀ پهنی در امتداد آن به باغی میرسیدم که از یک سو به امامزادهای قدیمی به شکل چهارتاقی منتهی میشد و از سوی دیگر به تپهای که روی آن حمامی بسیار قدیمی… زمانی که من در آن حوالی میزیستم، هنوز از آن حمام، از آن خزینۀ مخوفش استفاده میشد و همگی معتقد بودند که حمام جن دارد. به همین سبب، با کمال تاسف، در عالم ترسهای کودکانه، هیچ گاه به آن جا نرفتم تا آن که آن را شبانه ویران کردند. حالا میفهمم چرا حمام «جن» داشت.
این آزمندیها، بعدها شامل حال، آن دیوار باستانی با آن طاق بلند و زیبا هم شد. هنوز آن طاق را با لنگه دری بزرگ که گوشۀ آن افتاده بود، به یاد دارم. قطعا کسی برای دهکدهای به آن کوچکی چنان دژی نمیساخت.
دهکدۀ دارک، در ادامۀ بلوار آیتالله غفاری و پس از محلۀ زینبیه یا همان ارزنان باستانی قرار دارد که زادگاه بزرگانی مانند حسین بن احمدبن محمدارزنانی ملقب ابوالقاسم متوفای ۴۳۵ ه ق و ابوجعفر محمدبن عبدالرحمن بن زیاد معروف به حافظ ثبت، متوفای ۳۱۷ یا ۳۲۲ ه ق است. اکنون، این دهکده، در دلِ آن کوچههای پیچ در پیچ گم شده است و تنها کسانی مثل من میتوانند از گذشتۀ آن، تصور درستی در ذهن داشته باشند.
آیا کسی میداند در دل این ده، محوطۀ باستانی بسیار مهمی وجود داشت که به سببِ اهمال و بیتوجهی و هجوم آماتوریسم به سیستم اداری کشورمان، خیلی راحت نابود شد؟
همکنون اگر از ساکنان این دهکده (که مدتی است به شهر اصفهان پیوند خورده است) معنی دارک را بپرسید، پاسخ بامزهای خواهید شنید:”یعنی سیاه..!” به تعبیر بهتر، حتی خود روستائیان نیز، از واژۀ انگلیسی دارک یا دارکنس استفاده میکنند. کسی نمیداند که دارک یا دآرَک، در زبان پهلوی، یعنی دارو درخت و آبادی… و از آن جایی که نمیتوان یک آبادی معین را صرفا آبادی یا دار و درخت خواند، پس این دهکده باید نام دیگری داشته باشد که امروز فراموش شده است.
حمزه اصفهانی در قرن چهارم هجری در کتاب سنی ملوکالارض والانبیا پس از
نام بردن از آتشکدههای اصفهان مینویسد:
«کیاردشیر در شهر اصفهان، به یک روز، سه آتشکده بنیاد نهاد. یکی
را به هنگام برآمدن آفتاب در جانب “قلعه ماربین” (ماربین، مهربین یا
آتشگاه امروزی) به نام آتشکدهٔ شهر اردشیر، دوم آتشکدهای به نام زروان اردشیر به
هنگام ظهر، در دارک از روستاهای خوار (برخوار فعلی) و سوم، آتشکدهٔ مهر اردشیر در
روستای* “اردستان”».
یعنی درست وسط دهکدهای که امروزه آن را دارک یا به زبان پهلوی، دهکدۀ کوچک میخوانیم آتشکدهای بود، به نامِ زروان اردشیر یا با گویش آن دوران، زروان ارتخشیر. به تعبیر بهتر، در آغاز دوران ساسانی، یعنی دو هزار سال پیش و به احتمال بسیار زیاد، با توجه به کوچکی ده، چنان که آن را دآرَک میخواندند، آن جا، دآرک زروان اردشیر نام داشت. این آتشکده حتی از آتشکدۀ آذرشاهپوران چند سده قدیمیتر بود که به روزگارِ انوشیران در برابرِ دروازۀ جوباره (بعدها حسین آباد طوقچی) در دهکدۀ آذرشاهپوران (باغ قوشخانه) ساخته شد و اکنون صرفا منارهای در درون مسجدی با نام باباسوخته، از آن مانده است.
امامزادهای که امروزه با بیرحمی تمام ویران شد تا به جای آن بنای لوکس و شیکی به سبک امروزیان بسازند، از نوعی چهارتاقیهای مکعبی باستانی بود که کارشناسان میدانند برای نگهداری آتش مقدس ساخته میشد و پس از گرویدن مردمش به تشیع، سید جلیل القدری را در آن به خاک سپردهاند، با نامِ امامزاده صالح بن موسی بن جعفر. احتمالا اسنادِ وجود چنین امامزادهای باید در دست متولیان امور باشد.
اما احساسی به من میگوید که همانند آتشکدۀ شهراردشیر که بازماندۀ کوچک، اما بسیار مشهوری از آن، بر فراز کوهّ آتشگاهِ دژ ماربین باستانی هنوز جلوهگری میکند؛ آتشکدۀ زروان اردشیر، هم باید روی تپهای پشت این امامزاده بوده باشد که روزگاری حمامی در آن ایجاد شده بود. آن حمام، با آن سازۀ بسیار قدیمی، اما بزرگ، احتمالا روی بقایای آتشکده ساخته شده بود و طبق سبک آن دوران، باغی که در پس آن قرار داشت تا برسد به سازههای کوچکتری مثل امامزاده، از بناهای وابسته به آن بودند. هنوز هم آتشکدههایی که فعالند، در وسط باغی قرار دارند. احساسی به من میگوید آتشکدهای در ستایش از زروان (خدای یگانه و بزرگ مزدیسنی) باید بسیار مهمتر از آتشکدۀ شهراردشیر یا مهراردشیر (در ستایش از مهر یا میترا فرشتۀ آیین زرتشت) باشد.
آیا میتوان تصور کرد که آتش مقدس زرواناردشیر، طبق پندار زرتشتیان که نباید آفتاب بر آتش بتابد، در همان چهارتاقی دخمه مانند قرار داشت؟
اینها را هیچ کس نمیداند و فکر هم نمیکنم که راهی برای اثبات آن مانده باشد. اما عرصه برای تخیل باز است. حتی میتوانیم تصور کنیم که دآرک را برای کاشت درختانِ مقدسی از نوع تِه یا تیه در نظر گرفته بودند… شاید! اینها همه حدس و گمان است که برای اثبات آن هیچ راهی نیست.
تنها نکتهای که میماند داغ حسرتی است که بر دلها مانده است. ای کاش، آدمهای حرفهایتری بر این کارها نظارت داشتند. ای کاش، اجازه نمیدادند که بقایای دژ باستانی دارک ویران میشد. ای کاش دست کم، آن چهارتاقی ارزشمند را باقی گذاشته بودند.
و این که شما را به خدا، دآرکهای بازمانده را دریابید. اجازه ندهید که در کام زمینخواران و سودجویان فرو بروند و نابود شوند. پرداخت بهای این زمینها، برای دولت، در حد پشیز هم نیست. حتی اگر گران هم باشد، ارزشش را دارد. امروزه، دارک، محلهای عقبمانده است و در میان فقر و اعتیاد دست و پا میزند. ساکنان اولیهاش که معلوم است از اول هم چندان زیاد نبودند، رفتهاند و امروزه، آکنده از مهاجر است. اگر این بناهای ارزشمند و آن توجه خاص، به این دهکدۀ سابق مبذول شده بود، قطعا، وضع مادی آن هم بسیار بهتر بود. مردمی که برای چند سکهای پشیز، نه تنها بناهای ارزشمندشان را از دست دادند، بلکه حتی آیندۀ دارک را نابود کردند. اگر با کمک کارشناسان میدانستند دهکدۀ آنان، در صورت حفظ باقیماندۀ بافت باستانی خود، چه ارزش و جایگاهی خواهد یافت، آیا دست به این بلاهت بزرگ میزدند؟
- به احتمال قوی، روستا، نه به معنی امروزی آن، به معنی ده، بلکه به نام باستانی آن، یعنی رستاگ یا با تلفظ عربی، رستاق است. چون میدانیم که اردستان یا خوار اینها از رستاگهای کوره یا ایالت اصفهان بودند. رستاگ در آن زمان، معادلِ شهرستان در دوران کنونی است.