سلاخی خاشچوقچی، نمایشی تاریخی بود
حیدر سهیلی اصفهانی
«جمال خاشقچی، یکی از وابستگانِ برجستۀ جریان رقیب محمد بن سلمان در راس هرم سیاسی است. او شاید بتوان گفت کارگزار ولید بن طلال و ترکی بن فیصل بود که خصوصا دومی، خود را جانشین بر حق تاج و تخت سلطنتی عربستان سعودی میداند و ترکی بن فیصل، در دوران سفارتش در واشنگتن، توانست نظر اوباما را برای جانشینی تاج و تخت عربستان سعودی، با خود همراه کند.»
جمال خاشقچی، روزنامهنگار سعودی ترکتبار، برای خیلیها، صرفا فعالی سیاسی بود. فعالی که مایل بود در کشورش دموکراسی پارلمانی مانند انگلستان برپا شود. اما برای کسانی که جمال و عدنان و کلا کل خانوادۀ خاشقچی را به خوبی میشناسند، این صفتها، صرفا جوکی خندهدار و بسیار خوشمزه است. گریزی نیست که مخاطب مطبوعاتی و رسانهای حوصلۀ مسائل پیچیده را ندارد. تایتل و عنوان درشتی میخواهد که شخص مذکور را معرفی کند. برای این قبیل مخاطبان، پاسخ کوتاه این است:
هنگامی که ولید بن طلال، مثل ماهی زرین برکههای هزار و یک شب، به دام محمد بن سلمان افتاد، کسی که برای او کمپین راه انداخت و سعی کرد او را نجات دهد و عملا هم محمد بن سلمانِ مست قدرت را در شرایط دشواری قرار داد و مجبورش کرد با دستان خود، ماهی زرین را آزاد کند، همین جمال خاشقچی بود. کینۀ ولیعهد از این مرد، بی حد و حصر است. این که رهبران آلسعود، بخواهند فعالی سیاسی را این طور، آن هم وسط استانبول سلاخی کنند، نوعی سادهلوحی و خامی است. وگرنه مضاوی الرشید را که متعلق به خاندان رشید است که در دوران دوم قدرت گرفتن آل سعود، باعث سرنگونی آنها شد و شیخ نورسیده را کت بسته تحویل باب عالی داد و او را در برابر ایاصوفیه به دار زد، باید خام خام میخوردند. کسی که هر هفته، مقالههای تندی در روزنامۀ القدس العربی و دیگر نشریات، ضد خاندان سعود منتشر میکند و در شبکههای خبری به عربی و انگلیسی، چهرۀ شناخته شدهای است.
برای محمد بن سلمان، خاشوقچی، صرفا نوچه یا خدمتکاری سرکش بود که به خود اجازه میداد در بازی تاج و تخت بزرگان دخالت کند و گاهی غلطهای بزرگی در حد بر هم زدنِ نقشۀ پادشاه و ولیعهد را در سر بپروراند. بیسبب نیست که صدا از دیوار درآمد و از ترکی بن فیصل در نیامد و ولید بن طلال، تویت زد که اول خدا و بعد پادشاه… بیاشاره به ولیعهد! باز هم به غیرتش که تا این اندازه عرضه از خود نشان داد و شاید کل وظیفۀ تویت این بود که ولیعهد به محمد هشدار دهد که تو برای من، ولیعهد نیستی… بگذار تا آن پیرمرد آلزایمری بمیرد تا ما بدانیم و تو!
این پاسخی به پاسخ ولیعهد بود که :«خیال کردی نوچههایت را به جان من میاندازی و من از میدان به در میشوم؟ داغ جمال را به دلت میگذارم! »
جنگ آشکارا بالا گرفته است و مرگ خاشوقچی، هرچند با بلاهتی عظمی همراه بود، اکنون هم آفند است و هم پدآفند! کل جریان سعودی مخالف محمد بن سلمان بسیج شده است تا از نفوذ خود بهره بگیرد و این تیر سرکش شلیک شده از دهانۀ توپِ جریان ولیعهد را به سوی جنابش، با پست سفارشی عودت دهد.
نفوذی که ترامپ را هم سردرگم کرده است. او که با گره زدنِ تاریخی عبای شیوخ ریاض به ردای خاخامهای اورشلیم، تا حالا تصور میکرد: «گل در بر و می در کف و معشوق به کام است»، حالا صدای چکاچک شمشیر فرزندانِ صحرا را پشت اتاق خواب خود در کاخ سفید میشنود و هر سخنی که از دهانش بیرون میرود، بلافاصله چنان جرح و تعدیل میشود که انگار رئیسجمهوری آمریکا، اصلا آن را بر زبان نرانده است.
حتی اسرائیلیها که از صیغۀ برادری، بیچک و چانۀ میان خودشان و ابنای اعمام سعودیشان در پوست نمیگنجند، حالا برای این معادلۀ پیچیدۀ چند مجهولی، پاسخی جز سکوت در حد خفقان نیافتهاند. لابی اسرائیل که فرمانبرانی در حد چاکران چشم و گوش بسته در کنگره دارد، واقعا نمیداند که از این چاکران باید چه بخواهد؟ حتی صفبندی آشکار و مشخصی میان جمهوریخواه و دموکرات در هیات مخالفان و موافقان دیده نمیشود. واضح است که مخالفان ولیعهد سعودی قدرت زیادی دارند که با تکان دادنِ دم خود در آبهای کنگره و اتحادیۀ اروپا و … توانسته است، چنین موجهای سرکشی ایجاد کند. در رسانهها که نفوذ ولید بن طلال و پیوندهایش با غولهای رسانهای مانند رابرت مورداک، واقعا سونامی بزرگی ضد محمد بن سلمان به وجود آورده است. به گونهای که فاکس نیوز، عملا از این که سیاست خارجی آمریکا در چنگ رهبران عربستان سعودی گرفتار شده است، ابراز بیزاری میکند.
بالابردن جمال خاشقچی تا حد یکی از فعالان سیاسی هوادار آزادی و دموکراسی در عربستان سعودی، جفای بزرگی به کسانی است که شایستگی بر تن کردن چنین ردایی را دارند. اما در هر صورت، مرگ دلخراش او، میتواند شاخصی برای خیلی چیزها باشد:
از یک سو، شاخصی برای اقداماتی از این نوع که سالهاست، به رویدادی بسیار عادی در زندانهای خاندان سعود تبدیل شده است و این نمایش کنسولگری، صرفا لحظهای از آن نمایشهای دلخراش شاید روزانه در درون عربستان سعودی در شمار آید. جمال شاید خودش هم نمیخواست چنین شود، اما ندای مظلومیتی شد که آزادیخواهان عربستان سعودی در آن دست و پا میزنند.
از سوی دیگر، برای جهانیان و خصوصا تحلیلگران، شاخص مهمی را برملا کرد و آن، نبرد مرگ و زندگی میان جناحهای جویای قدرت و رقیبان تاج و تخت شاهی در این کشور که پیش از این، به این شکل بسیار واضح، به جهان مخابره نشد. نقارهای که امروز، شاید صدایش را کسی نمیشنود، اما صبح افول سلطنت ملک سلمان، گوش جهانیان را کر خواهد کرد