اسعد ابوخلیل، استاد دانشگاهِ ایالتی کالیفرنیا
ترجمۀ حیدر سهیلی اصفهانی
اسعد ابوخلیل استاد لبنانی-آمریکایی علوم سیاسی در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا استانیسلاوس است. او نویسندۀ فرهنگ لغت تاریخی لبنان (۱۹۹۸)، بن لادن، اسلام و جنگ جدید آمریکا ضد تروریسم (۲۰۰۲) و نبرد برای عربستان سعودی (۲۰۰۴) است. مقالۀ او، انتقادی دلسوزانه از سیاستهای ایران، از جمله در حوزۀ رسانهای است. گو آن که مقامهای کشورمان، معمولا از دلسوزان متنفرند و به هوچیگران و بوقچیها عشق میورزند، با این حال، سهیل رسانه، این مقاله را ترجمه کرده است و در اختیار معدودی علاقمند قرار میدهد. از دید اسعد ابوخلیل، پیامدهای جنگ فرقهای آشکارِ به جامانده از تهاجم ایالات متحده به عراق، هنوز در سراسر منطقه احساس میشود، تا اندازهای به سبب انفعال ایران.
سهیل رسانه
من هنوز طنین انقلاب ایران را در جهان عرب به یاد دارم. این رویداد، فاجعه آمیز و بیشباهت به هیچ رویداد دیگری بود. یکی از دوستان همیشه از این که دین (در جهان عرب) قبل از انقلاب در حاشیه بود، مینالد.
باید به خاطر داشت که محمدرضا شاه پهلوی به شدت در میان اعراب منفور بود. او هرگز اهمیتی نمی داد که تصویری مطلوب برای رژیم خود در خارج از لبنان ایجاد کند، جایی که او شبه نظامیان/احزاب راستگرای مارونی را که به دستِ اسرائیل مسلح و تامین مالی میشدند، مسلح و تامین مالی کرد.
جای تعجب نیست که مستبدان خلیج فارس، شاه را دوست داشتند و روابط خوبی با او داشتند. آنها او را به صدام حسین ترجیح میدادند، به ویژه زمانی که رژیمش در اوایل دهه ۱۹۷۰ گرایشهای انقلابی را کنار گذاشت، تا جایی که حتی رژیم بعث عراق، نیز توانست در سال ۱۹۷۵ با او به توافق برسد. شاه متحد نزدیک اسرائیل و ایالات متحده بود و در عصر جمال ناصر و ناسیونالیسم عربی منفور بود.
تصاویری که پس از انقلاب ایران ذهن اعراب را شکل داد، صحنههای ازدحام انبوه مردم در خیابانها بود که در قرن بیستم، صرفا هنگام تشییع جنازه ناصر و ام کلثوم، محبوبترین خواننده عرب، در جهان عرب دیده شد.
انقلابِ ایران، واقعاً محبوب بود. پیش از این انقلاب، مردم عرب، عادت کرده بودند تغییرات سیاسی را تنها از طریق کودتاهای نظامی ببینند. (حتی انقلاب ۱۹۵۲ مصر نخست در قالبِ کودتا آغاز شد، اما ناصر، به ویژه پس از مقاومت در برابر حمله سه جانبه به مصر در سال ۱۹۵۶، توانست آن را به مسیری انقلابی هدایت کند. یعنی زمانی که اسرائیل، فرانسه و بریتانیا درست پس از ملی شدنِ جسورانۀ کانال سوئز به دست ناصر، به مصر یورش بردند.)
عربها، از جمعیت عظیمی که موفق به سرنگونی نظام شاه شدند، الهام گرفتند. مردم فراموش میکنند که آمریکا و اسرائیل، چقدر برای حفظ حکومت او سرمایه گذاری کرده بودند. دستگاه اطلاعاتی و شکنجهگر ساواک عمدتاً پروژۀ مشترک رژیم شاه و متحدانش در خارج از کشور بود. صحنه ای که بیش از همه ذهنیت عرب را به خود جلب کرد، تصرف سفارت اسرائیل در ایران و تبدیل آن به سفارت سازمان آزادیبخش فلسطین بود. پرچم فلسطین، به دست رهبران این سازمان، بر ساختمانی که زمانی میزبان موساد در تهران بود، به اهتزاز درآمد.
رسانههای عرب، انقلاب ایران را در سطحِ گستردهای پوشش دادند و تعداد زیادی از روزنامه نگاران، برای مصاحبه با آیت الله خمینی به ایران سفر کردند. [مرحوم آیتالله] خمینی در ابتدا وعدههای مبهمی دربارۀ استقرار جمهوری اسلامی و ایجاد نظامی نه غربی و نه شرقی داد. این انقلاب در بحبوحۀ بروز نشانههای فزایندهای از سرخوردگی همگانی از ایدئولوژیهای سکولار، به ویژه پس از شکست ناصر در سال ۱۹۶۷ و کاهش جذابیت ساف در اواخر دهه ۱۹۷۰ در لبنان رخ داد.
سادهزیستی حاکمان جدید ایران، با شیوه زندگی پر از تجمل و خودنمایی انور سادات رئیس جمهور مصر و مستبدان خلیج فارس تضاد فاحشی داشت. اختلافات شیعه و سنی در آغاز نهفته بود، زیرا [مرحوم] خمینی از وحدت اسلامی صحبت میکرد و گروههای مختلف اسلامی با گرایشهای سنی، برای هماهنگی و اتحاد به تهران دعوت شدند. با این حال، هنوز موانعی وجود داشت. وعدههای دموکراسی و مدارا، با اعدامهای دسته جمعی و سرکوب پس از پیروزی انقلاب در تضاد بود.
اختلافات شیعه و سنی
تقریباً همزمان با انقلاب، خاندان سلطنتی سعودی، پس از تصرف مسجد الحرام در سال ۱۹۷۹ به دستِ شبهنظامیانِ [سلفی]، شروع به ترویج ایدئولوژی اسلامی مبتنی بر گرایش سنی کردند. چون احساس میکردند که مجبورند اعتبار اسلامگرایی خود را احیا کنند، زیرا شورشیان مسجدالحرام، در شورش سال ۱۹۷۹ به الگو و سبک زندگی خاندان سعودی حمله کرده بودند و جهتگیری غربگرایانه سیاست خارجی عربستان را زیر سئوال بردند.
به همین جهت، دولت ایالات متحده در برابر تبلیغ ایدئولوژی اسلام گرایانۀ آکنده از تعصب به دست حکام سعودی اخم بر ابرو نیاوردند. برعکس، واشنگتن از این سرمایه گذاری حمایت کرد، چون در طول جنگ سرد، برای ایالات متحده آمریکا مفید بود.
ایجاد ارتش فراگیر و بینالمللیِ اسلامگرا، در اصل، پروژۀ مشترکی بود که ایالات متحده، پاکستان و عربستان سعودی به اجرا نهادند. گو آن که ایدئولوژی گروههای سنی مورد حمایتِ مادی و میدانی رژیم سعودی، از نظر اعتقادی، به شدت ضد شیعه بود. این پروژه، بذرهای اولیه اختلاف میان اهل تسنن و شیعیان را که بعدها در منطقه خاورمیانه شکوفا شد، پاشید.
نظام ایران نمیدانست چگونه با طرح فرقهای سعودی رفتار کند. البته گروههای سنی مختلفی را که با تهران بیعت کرده بودند، تأمین مالی میکرد، اما بعدها ثابت شد که این امر، در برابر تحریکات فرقهای بی اثر بود. ایدئولوژی حاکم بر ایران- ولایت فقیه، که اساساً یک عالم مذهبی شیعه، یک آیت الله را به عنوان رهبر جمهوری اسلامی معرفی میکند- به طور کلی ماهیت فرقهای داشت و نمیتوانست با عربهای سنی مذهب کوچه و خیابان ارتباط برقرار کند.
با این حال، نظام ایران از قاعدۀ نیرومند هواداری از مسالۀ فلسطین برخوردار بود. برای عربها، رجزهای ستیزهجویانه ضد اسرائیلی که نظام ایران سر میداد، با گفتمان سیاسی خاموش نظامهای عرب که در حد عروسکهای خیمهشببازی هوادار ایالات متحده بودند، در تضاد مطلوبی قرار داشت.
با این حال، در سالهای اخیر، ایران در مقابله با ستیزهجوییهای فرقهای به رهبری عربستان که – به احتمال زیاد – به دلیل حمایت ایران از گروههای مقاومت عرب (هم سنی و هم شیعه) ضد اسرائیل هماهنگ شده بود، شکست خورده است. برای نمونه، ایران، حتی از جبهه خلق برای آزادی فلسطین، با گرایش مارکسیست حمایت کرده است.
جنگ رسانهای
رسانههای سعودی در جلب نوکیشان بسیار مؤثرتر از رسانههای ایرانی عمل کردهاند (حتی آنهایی که در کشورهای عربی فعالیت میکنند) که همچنان، به مضامین و نمادهای شیعی چسبیده بودند و بقیه جهان عرب را فراموش کردند. این شکست، به تبلیغات رسانهای ایالات متحده و خلیج فارس کمک شایانی کرده است.
مقامهای ایرانی، در درک شدت آثار جنگ تبلیغاتی دشمنان عرب خود ناتوان بودهاند. عربستان سعودی، رسانههای فارسی زبانی را در اروپا و کشورهای عربی تاسیس کرد. تقریبا هر اظهار نظری از سوی مقامهای ایرانی بلافاصله ترجمه میشود – اغلب تحریف و جعل میشود – و در سراسر جهان عرب پخش شد.
مؤسسۀ پژوهش رسانهای خاورمیانه، با نام اختصاری MEMRIL بروندادی تبلیغاتی که اسرائیل برای کاتالوگ بندی [نوعی دستورالعملهای خاص] اظهارات مخرب مقامها، روحانیون، روزنامه نگاران و روشنفکران عرب راه اندازی کرده است. به همین ترتیب، رژیم سعودی هر بیانیهای را که میتواند در رجزخوانی خلیجیها ضد ایرانی مفید باشد، کاتالوگبندی کرد. برای نمونه، شماری از مقامهای ایرانی، ابلهانه، ادعاهایی را درباره نفوذ ایران در پایتختهای عربی یا پیشرفتهای «اردوگاه مقاومت» مطرح میکنند، بی آن که انتظار داشته باشند سعودیها اظهاراتشان را تحریف کنند، به این اظهارات جنبۀ گروهی و فرقهای بدهند و در سطح وسیعی، در رسانههای عربی منتشر کنند.
یورش آمریکا به عراق و جنگ فرقهای
ایران همچنین نتوانست نگرانیهای اعراب را در بارۀ جنگ فرقهای ناشی از حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ برطرف کند. واشنگتن و متحدانش دریافتند که جنگ فرقهای، ایران را از جذابیت گستردهاش برای اعراب به سبب مواضع قاطعش ضد اسرائیل محروم میکند. سالها تحریک فرقهای نتیجه داده است. بسیاری از اعراب در واقع بر این باورند که ایران برای اهداف صرفاً فرقهای با اعراب میجنگد.
جنگ سوریه به نفوذ ایران آسیب رسانده است، زیرا تصاویری از درگیریهای فرقهای منطقهای را به تصویر میکشد. ایران و متحدانش دلایل خاص خود را برای حمایت از رژیم اسد داشتند (فارغ از دیدگاههای شخصی دربارع آن دلایل و مشروع بودن یا نبودن آنها) اما با شعارها و سرودهای فرقهای و مذهبی آشکار، مداخله خود را مدیریت کردند. این تصاویر را رسانههای خلیجی [رسانههای بینالمللی شیخنشینهای خلیج فارس و عربستان سعودی] به سراسر جهان اسلام ارسال کردند.
فاقد سیاست تعریف شده
ایران سیاست خارجی مشخصی در حوزۀ جهان عرب ندارد. این کشور از گروههایی حمایت میکند که در برابر دسیسههای سعودی در یمن، لبنان و عراق، از خود دفاع میکنند و همزمان در عراق با نمایندگان عربستان تحت نظارت نخست وزیر عراق که سعودی-آمریکایی است، در حال مذاکره است.
همچنان به سیاستهای خود در حمایت از فلسطین ادامه میدهد، اما به تبلیغات رژیمهای خلیج فارس دربارۀ مداخلاتش در امور جهان عرب پاسخ نمیدهد. مقامهای ایرانی به ندرت در رسانههای عربی- حتی رسانههای متحدان خودشان، مانند المنار متعلق به حزب الله ظاهر میشوند تا سیاستهایشان را توضیح دهند و با استدلالهای دشمنانشان در خلیج فارس مقابله کنند. در عوض، ایران سیاستهای خود را به صورت مخفیانه انجام میدهد و به دشمنانش اجازه میدهد تا اهدافش را تعریف کرده و انگیزههای آن را ( اغلب به نادرستی تمام) شناسایی کنند.
تنش ایران و عربها، برنامۀ اسرائیل و آمریکاست. همان طور که ایالات متحده جنگ دهه ۱۹۸۰ میان ایران و عراق را تشویق کرد و اجازه داد بیش از هشت سال طول بکشد. ایالات متحده و اسرائیل نمیخواهند که دولتهای عرب و ایران، اختلافاتشان را حل کنند.
عواقب جنگ فرقهای آشکاری که با حمله ایالات متحده به عراق آغاز شد، هنوز در سراسر منطقه قابل احساس است. این که درگیری فروکش نکرده، تا حدی به علتِ انفعال سیاسی و رسانهای ایران است. صرفا زمانی چشمانداز نزدیکی ایران و اعراب روشن میشود که توافق هستهای حاصل شود و این توافق، از حمایت جمهوری خواهان برخوردار شود که عمر طولانی به آن می دهد. مسلماً بسیار بعید است.